سلام
به وبلاگ من خوش آمدید امید وارم از موضوعات این وبلاگ بهره کامل ببرید
خواهشمند است من را ازانتقادات وپیشنهادات خود بهره مندسازید
به وبلاگ من خوش آمدید امید وارم از موضوعات این وبلاگ بهره کامل ببرید
خواهشمند است من را ازانتقادات وپیشنهادات خود بهره مندسازید
آيا آيين زرتشت جزو اديان
الهى است؟
دكتر رسول رضوى
يافتن پاسخ سؤال فوق در. . .
اهواز،مهر 1385، جانباز ناصر سلطانی فرد، مدت حضور در جبهه 55 ماه و 26 روز، ناصر از شانزده سالگی به طور داوطلبانه در مناطق جنگی به عنوان نیروی اطلاعات و عملیات شرکت داشته است.او در عملیات کربلای 4 از ناحیه سر مجروح و شیمیایی می شود. . .
او در مورد نحوه جانباز شدن خود مي گويد: "ظهر روز بيست و پنجم خرداد با. . .
دومين فرزند برومند حضرت علي و(1) در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت فاطمه ، که درود خدا بر ايشان باد، در خانه وحي و ولايت چشم به جهان گشود.
زندگینامه امام حسن مجتبی (ع)
نام: حسن بن علی .
کنیه: ابو محمد.
نام و کنیه آن حضرت را پیامبر اکرم (ص) تعیین فرمودند.
القاب: مجتبى، سیّد، سبط، زکى، تقى، حجت، برّ، امین، زاهد و طیّب.
منصب: معصوم چهارم، امام دوم شیعیان و پنجمین خلیفه اسلامى.
تاریخ ولادت: نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجرى. برخى نیز تولد آن حضرت را سال دوم هجرى دانستهاند. او نخستین فرزند امیرالمؤمنین (ع) و فاطمه زهرا (س) است.
محل تولد: مدینه مشرفه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودىکنونى).
نسب پدرى: امیرالمؤمنین، امام على بن ابىطالب بن عبدالمطلب.
مادر: فاطمه زهرا، دختر پیامبر (ص).
مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امیرالمؤمنین(ع)، در رمضان سال چهلم تا صفر سال پنجاه هجرى، به مدت 10 سال.
از این مدت، هفت ماه و 24 روز را عهدهدار امر خلافت مسلمین بود و سپس طى صلحى، آن را به معاویة بن ابى سفیان واگذار کرد.
تاریخ و سبب شهادت: . . .
زندگينامه امام علي بن ابي طالب (ع)
نام: على بن ابي طالب
كنيه: ابوالحسن، ابوالحسين، ابو تراب، ابو السبطين و الريحانتين.
ألقاب: اميرالمؤمنين، سيّد الوصيين، سيّد المسلمين، سيّد الأوصياء، سيّد العرب، خليفة رسول الله، امام المتّقين، يعسوب المؤمنين، صهر رسول الله، حيدر، مرتضى، وصى، و... .
منصب: معصوم دوم و امام اوّل شيعيان و خليفه چهارم مسلمانان.
تاريخ ولادت: سيزده رجب سال 30 عام الفيل، 23 سال پيش از هجرت پيامبر اسلام (ص)
محل تولد: مكه معظّمه، داخل كعبه، در بيت الله الحرام (در سرزمين كنونى عربستان سعودى)
تولد در خانه كعبه، فضيلتى است مخصوص حضرت على (ع)، و خداى متعال، تنها به وى چنين امتيازى را كرامت نموده است. نه پيش
از او و نه پس از او، براى هيچ فردى چنين فضيلتى محقق نشده است.
نَسبَ پدرى: ابى طالب (عبد مناف) بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف.
حضرت ابوطالب (ع) پس از پدرش، عبدالمطلب، به مدت 44 سال كفيل و پشتيبان حضرت محمد (ص) بود و در ظهور و گسترش اسلام
كمكهاى شايانى به آن حضرت نمود و ايشان را از گزند و كيد و كين قريش در امان داشت و بهتر از فرزندان خويش از او حمايت كرد.
مادر: فاطمه بنت اسد بن هاشم.
حضرت على (ع) و برادرانش نخستين هاشميانى بودند كه از پدر و مادر هاشمى تولد يافتند. مادرش (فاطمه بنت اسد) از بانوان بزرگ
صدر اسلام و از نخستين زنانى بود كه پس از خديجه كبرى (س) به پيامبر اسلام (ص) ايمان آورد. حضرت محمد(ص) از سن هشت
سالگى در دامن پرمهر اين بانوى مجلّله تربيت يافت و بيش از چهل سال از خدمات و حمايتهاى او بهرهمند بود. وى در اين مدت نقش
مادر پيامبر (ص) را بر عهده داشت.
فاطمه بنت اسد به همراه خاندان پيامبر اكرم به مدينه مهاجرت كرد و در همان جا وفات يافت. پيامبر اكرم (ص) در وفات او اندوهگين
شده و با دست خود و با پيراهن خود، او را كفن كرد و بر وى نماز خواند و به خاك سپرد. سپس ولايت فرزندش، على (ع( را بر وى
تلقين فرمود و اين دعا را در حقش از خداى منان مسئلت نمود:
اللّهُ الَّذى يُحْيي وَيُميتُ وَهُوَ حَىٌّ لا يَمُوتُ اِغْفِرْ لِأُمّي فاطِمَةَ بِنْتَ اَسَدٍ، وَلَقِّنها حُجَّتها، وَوسّعْ عَلَيْها مَدْخَلَها، بِحَقِّ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ وَالْاَنْبِياءِ الَّذينَ مِنْ قَبْلي فَاِنَّكَ اَرْحَمُ الرَّاحمينَ.(1)
مدت امامت: از زمان رحلت پيامبر اكرم (ص)، در 28 صفر سال يازدهم هجرى تا 21 رمضان سال 40 هجرى، به مدت 30 سال، كه در
پنج سال آخر زندگى خلافت مسلمانان را نيز بر عهده داشت.
تاريخ و سبب شهادت: 21 رمضان سال 40 هجرى، بر اثر ضربت شمشير مسمومى كه عبدالرحمن بن ملجم مرادى (از بازماندگان خوارج
نهروان) در شب 19 رمضان بر فرقش فرود آورده بود.
محل دفن: نجف اشرف، در سرزمين عراق.
نظر به اين كه حضرت على (ع) از خباثت باطن بنى اميّه و خوارج عصر خويش آگاه بود، سفارش كرد محل قبرش پنهان بماند تا مورد
اهانت و هتك حرمت دشمنان قرار نگيرد. به همين دليل، قبر شريف ايشان تا عصر خلافت منصور عباسى مخفى بود و در آن زمان، امام
جعفر صادق (ع) آن را آشكار ساخت و مزار شيعيان و عدالت جويان جهان قرار داد.
همسران: 1. فاطمه زهرا، دختر رسول اللّه (ص)، 2. أمامه بنت أبى العاص، 3. خوله حنفيه 4. امّ البنين بنت حزام، 5. أسما بنت عميس،
6. ليلى بنت مسعود، 7. امسعيد بنت عروه، 8. محياة بنت امرء القيس. و چند ام ولد.
اميرالمؤمنين على (ع) تا هنگامى كه فاطمه زهرا (س) زنده بود، همسر ديگرى برنگزيد. نخستين بانويى كه افتخار همسرى آن حضرت،
پس از شهادت فاطمه زهرا(س) را پيدا كرد، أمامه دختر ابى العاص بود كه بنا به سفارش فاطمه زهرا(س) پا به خانه حضرت على (ع)
نهاد. مادر أمامه، زينب، دختر رسول اللّه (ص) و خواهر اعيانىِ (پدر و مادرى) فاطمه زهرا (س) بود.
به هنگام شهادت امام على (ع) در 21 رمضان سال 40 هجرى، چهارتن از همسران عقدىِ ايشان (به نامهاى: امامه، اُمّ البنين، اسماء،
ليلى) در قيد حيات بودند.
فرزندان: الف) پسران: 1. امام حسنمجتبى، 2. امامحسين، 3. محمد حنفيه، 4. عبدالله(اكبر)، 5. ابوبكر (محمد اصغر)، 6. عباس، 7.
عثمان، 8. جعفر، 9. عبداللّه (اصغر)، 10. يحيى، 11، عون، 12. عمر )أطرف)، 13. محمد اوسط، 14. محسن (كه به عقيده شيعيان،
پيش از تولد، در رحم مادرش، فاطمه زهرا (س) سقط شد(.
ب) دختران: 1. زينب كبرى، 2. امكلثوم كبرى، 3. رقيه، 4. ام الحسن، 5. رمله كبرى، 6. رمله صغرى، 7. ام هانى، 8. ميمونه، 9.
فاطمه، 10. زينب صغرى، 11. امكلثوم صغرى، 12. أمامه، 13. خديجه، 14. ام كرام، 15. ام سلمه، 16. ام جعفر، 17. جمانه، 18. نفيسه.
ميان تاريخ نگاران، در مورد تعداد فرزندان امام على (ع) اختلاف نظر وجود دارد. برخى تعداد آنان را بيش از آنچه ذكر شد و برخى
كمتر از اينان نقل كردهاند؛ اما همگى در اين باره متفقند كه نسل آن حضرت (ع) تنها از پنج فرزند استمرار يافت: امام حسن (ع)، امام
حسين (ع)، محمد حنفيه، ابوالفضل العباس و عمر أطرف. و ساير فرزندان ذكور آن حضرت، بدون نسل بودند.
اصحاب وياران: تعداد اصحاب و ياران اميرالمؤمنين (ع) بى شمار است. اسامى برخى از آنان در تاريخ ثبت شده و نام بسيارى از آنان را
كه خالصانه در تقويت و تحكيم حكومت عدل اسلامىِ آن حضرت تلاش نموده و در اين راه سر و جان باختند، جزخداى دانا كسى نمىداند.
در اينجا به نام برخى از اصحاب برجسته آن حضرت اشاره مىكنيم:
1. اصبغ بن نباته. |
19. عمروبن حمق خزاعى. |
37. هرم بن حيان. |
زمامداران معاصر:
1. پيامبر اسلام حضرت محمد(ص)(1 - 11ق).
2. ابوبكر بن أبى قحافه (11- 13 ق.(.
3. عمربن خطاب (13- 23ق.(.
4. عثمان بن عفّان (23- 35 ق.(.
5. معاوية بن ابى سفيان (35- 60 ق.(.
پيش از هجرت پيامبر اكرم (ص) به همراهى اميرالمؤمنين على (ع) و ساير مسلمانان از مكه به مدينه، در شهر مكه و نواحى حجاز، حكومت واحدى نبود و تشكيلات سياسى أعراب، به قبيله و طايفه محدود مىشد. به همين دليل، نمىتوان حاكم نام دارى را پيش از تشكيل حكومت اسلامى در مدينة الرسول، معرفى كرد. زمامداران ياد شده، همگى پس از هجرت پيامبر (ص)، زمام امور را بر عهده گرفتند.
روابط پيامبر اسلام (ص) با امير المؤمنين، على (ع)
ميان پيامبر اكرم (ص) و امام على (ع) از آغاز تا پايان زندگى آن دو بزرگوار، روابط ويژهاى برقرار بود كه در اينجا به نمونههايى از آن اشاره مىكنيم:
پس از وفات عبدالمطلب، قيمومت حضرت محمد(ص) به عمويش ابوطالب واگذار گرديد. ابوطالب و همسرش، فاطمه بنت اسد، حضرت محمد(ص) را، كه از كودكى به ترتيب، پدر، مادر و جد خويش را از دست داده بود، در سن هشت سالگى به خانه خويش آورده و از او به سان فرزندانشان، بلكه بهتر از آنان، نگهدارى نمودند. محبّت و مهربانى با حضرت محمد(ص) تا پايان عمر آن دو ادامه داشت. هنگامى كه حضرت محمد(ص) با حضرت خديجه(س) ازدواج كرد، زندگى مستقل و مشتركى ر اآغاز نمود؛ اما پيوند او با ابوطالب و همسرش، فاطمه بنت اسد و فرزندانشان هرگز قطع نگشت.
در سن سى سالگى حضرت محمد (ص)، آخرين فرزند ابوطالب به دنيا آمد. و ابوطالب وى را «على» نام نهاد. تولد على، در خانه كعبه، رويدادى معجزه آسا و بىسابقه بود. حضرت محمد (ص) از على، در سنين نوزادى مراقبت مىكرد، بههنگام خواب، گهوارهاش را حركت مىداد، شير در كامش مىريخت و در برخى مواقع بدنش را مىشست و او را در آغوش مىگرفت. و به اين صورت، از آغاز زندگى، او را با ألطاف و مهربانىهاى خويش آشنا كرد.
هنگامى كه در مكه خشكسالى و قحطى به وجود آمد و تحمل هزينه زندگى عائله ابوطالب بر وى دشوار شد، حضرت محمد(ص) از او خواست تا على را به خانه خويش برد و به اتفاق خديجه از او نگهدارى كند. از آن زمان به بعد، هميشه على بههمراه حضرت محمد(ص) بود. در خانه، در سفر و در هر جايى كه او بود، على نيز بود.
آن حضرت، در هر سال، حدود يك ماه در غار حرا به عبادت و نيايش مىپرداخت. رابط بين آن حضرت و خديجه، على بود و بسا تنها انيس او در آن غار نيز على بود و بس. حضرت محمد(ص) در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شد. نخستين زنى كه به وى ايمان آورد، خديجه و نخستين مردى كه ايمان آورد، على (ع) بود. بيشتر اوقات، اين سه نفر در كنار كعبه، به عبادت و خواندن نماز جمعى مىپرداختند كه براى ديگران شگفتانگيز بود. هنگامى كه حضرت محمد (ص) از جانب خدا با پيام «وَ اَنْذِرْ عَشيرَتَك الاقرَبينَ»(2) مأموريت يافت كه طايفه و عشيره خويش را پيش از ديگران ارشاد نمايد و آنان را به اسلام دعوت كند، هيچ كس دعوت آن حضرت را لبيك نگفته و حتى برخى از آنان سخنان ايشان را به استهزا گرفتند. در آن جمع، تنها على(ع) دعوت اسلام و پيامبر (ص) را پذيرفت. پيامبر اكرم (ص) دست على (ع) را گرفت و فرمود: «اِنَّ هذا اَخى و وَصيّى وَ خَليفَتى؛(3) اين، برادر، وصى و خليفه من است.».
از اين زمان، كه جز خديجه (س) و على (ع) كسى به پيامبر (ص) ايمان نياورد، على(ع) به عنوان وصى و خليفه آن حضرت معرفى مىشد. اين مسئله، يك أمر عاطفى نيست، بلكه فرمان الهى است كه از طريق پيامبر خدا ابلاغ گرديد. از اين تاريخ، مسؤوليت على (ع) نسبت به اسلام و پيامبر خدا (ص) سنگينتر شده و احساس وظيفه بيشترى مىكرد. هر چه از عمرش مىگذشت و دوران نوجوانى را پشت سر مىگذارد و به مرحله جوانى مىرسيد، عشق و علاقه او به پيامبر اكرم(ص) افزونتر شده و دفاعش از محمد (ص) جدىتر و شديدتر مىگرديد.
اوج ايثارگرىهاى على (ع) براى پيامبر اكرم (ص)، در مكه معظمه، در ليلةالمبيت است، هنگامى كه سران قريش پس از مشورتهاى بسيار، در دارالنّدوه، به اين نتيجه رسيدند كه چهل نفر از طوايف وقبايل گوناگون مكه، شبانه به خانه پيامبر اكرم (ص) هجوم آورده و او را با شمشيرهاى خويش قطعه قطعه كنند و براى هميشه، صداى اسلام را خاموش كنند. پيامبر اكرم (ص) براى خنثى سازى نقشه آنان، شبانه از خانه خارج و به غار ثور پناهنده شد و على (ع) براى فريب دشمن، داوطلب شده و در بستر پيامبر (ص) خوابيد تا دشمنان از گريز پيامبر (ص) مطلع نشوند.
در اواخر شب، مأموران قريش با شمشيرهاى برهنه وارد اتاق پيامبر شده و به خيال خود، به طور گروهى، قصد حمله به آن حضرت را نمودند؛ ناگهان على (ع) از بستر پيامبر (ص)، برخاست و با آنان به مشاجره پرداخت. مهاجمان كه سراسر وجودشان را خشم فرا گرفته بود، على (ع) را رها كرده و براى يافتن پيامبر (ص) به راه افتادند تا شايد او را بيابند و به قتل رسانند. قرآن مجيد درباره فداكارى على(ع) در ليلة المبيت مىفرمايد: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرى نَفْسَه أبْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»(4).
و هنگامى كه پيامبر (ص) به مدينه مهاجرت فرمود، على (ع) مأموريت يافت كارهاى برزمين مانده پيامبر(ص) را در مكه سامان بخشد، بدهكارىهاى ايشان را بپردازد و خاندانش، از جمله دخترش، فاطمه زهرا (س) را از مكه به مدينه كوچ دهد.
در مدينة الرسول، كه نخستين پايههاى حكومت اسلامى به دست تواناى پيامبر اكرم (ص) و مجاهدتهاى وصفناپذير صحابه ومسلمانان صدر اسلام بنا نهاده شده بود، نقش على (ع) پس از حضرت محمد (ص) نقش حساس و تعيين كنندهاى بود، به ويژه پس از آنكه على (ع) به دامادىِ پيامبر اكرم (ص) مفتخرشد و بانوى بانوان عالم، حضرت فاطمه زهرا (س) به همسرىِ آن حضرت در آمد.
دفاع على (ع) از پيامبر اسلام (ص) در جنگها و غزوات آن حضرت و مبارزه با دشمنان كينه توز اسلام، حقيقت انكار ناپذيرى است كه در تاريخ شيعه و اهل سنّت ثبت و درج گرديده است.
رشادتهاى على (ع) در جنگهاى بدر، احد، خندق، خيبر، حنين و ساير غزوات و سريهها، اسلام را بيمه نمود و از گزند مشركان و بدخواهان رهايى بخشيد. اين گونه فداكارى و رشادتها در اعتلاى پرچم اسلام و برپايىِ نظام توحيدىِ اسلامى، علاقه متقابل پيامبر (ص) و على (ع) را دو چندان مىكرد. تعابيرى كه از آن حضرت درباره على (ع) نقل شده است، گوياى شخصيت و قرب على (ع) به خدا و رسول خدا (ص) است. به عنوان نمونه، در جنگ خندق (احزاب) هنگامى كه على(ع) براى مبارزه، در برابر عمرو بن عبدود قرار گرفت، پيامبر اكرم (ص) فرمود:
بَرَزَ الْايمانُ كُلُّهُ اِلىَ الشِّركِ كُلِّه(5)؛ تمام ايمان در برابر تمام شرك به مبارزه برخاسته است.
پس از آن كه على(ع) با پيروزى و كشتن دشمن خيره سر، از ميدان نبرد بيرون آمد و صداى تكبير مسلمانان فضاى مدينه را معطر ساخت، پيامبر اكرم(ص) درباره على(ع) فرمود:
ضَرْبَةُ عَلىٍّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ اَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَيْن؛(6)ارزش شمشيرى كه على در روز خندق بر دشمن فرود آورد، از عبادت جهانيان بيشتر است.
سرانجام در سال دهم هجرى، پس از پايان يافتن مراسم فريضه حج و باز گشت حجاج به شهرهاى خويش، پيامبر اكرم (ص) پيش از رسيدن به وطن، مأموريت يافت على(ع) را به عنوان جانشين و خليفه پس از خويش معرفى كند:
يا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ؛(7)
اى پيامبر! آنچه از پروردگارت (درباره ولايت على) به تو رسيده است، به مردم ابلاغ نما.
سپس در خطاب به پيامبر (ص)، آمده است:
وَاِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ؛(8)
اگر آن را انجام ندهى (على را به ولايت برنگزينى) رسالت خويش را به پايان نرساندهاى. و خداوند تو را از مردم (آنانى كه با ولايت على مخالفند) ايمن خواهد داشت.
به همين منظور، پيامبر اسلام در ميانه راه مكه و مدينه، در موضعى به نام «غديرخم» كه در سه ميلى «جحفه» قرار دارد، حاجيان و همراهان خويش را گرد آورده و با اين عبارت، على (ع) را به ولايت و جانشينى خويش معرفى كرد:
مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَليٌ مَوْلاهُ، اَللّهُمَ وَالِ مَنْ والاه وَعادِ مَنْ عاداهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَه؛(9)
هر كس كه من مولاى او و أولى به نفس او هستم، اين على مولاى او و أولى به نفس او است. بار خدايا! دوست باش با هر كسى كه با على دوست باشد، و دشمن باش با هر كسى كه با او دشمن باشد! يارى كن كسى را كه او را يارى دهد و واگذار كسى را كه او را واگذارد!
به اين صورت، حضرت على (ع) به عنوان جانشين پيامبر (ص) معرفى شد و به دستور رسول خدا (ص) مردم مأمور شدند در خيمه حضرت على (ع) گرد آمده و اين منصب را به وى تبريك و تهنيت گويند. از ميان مردم، بيش از همه، عمربن خطاب در گفتن تبريك و تهنيت مبالغه مىكرد. او خطاب به آن حضرت گفت: «بَخٍّ بَخٍلَكَ يا عَليّ! اَصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَمَوْلى كَلِّ مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ».(10)
پس از بازگشت به مدينه، چند ماهى نگذشته بود كه رحلت جانگداز پيامبر اسلام(ص) مسلمانان را در اندوهى بزرگ فرو برد و ابر سياه فقدان پيامبر (ص) بر سر مسلمانان سايه افكند. در هنگامى كه حضرت على (ع) با مساعدت برخى از خويشاوندان خود و بنا به سفارش پيامبر اكرم (ص) به كار غسل و كفن نمودن بدن مطهر آن حضرت سرگرم بود، برخى از صحابه در سقيفه بنى ساعده گرد آمده و درباره جانشينىِ پيامبر اكرم (ص) به رايزنى و مجادله پرداختند و سرانجام، ابوبكر بن ابى قحافه را به عنوان نخستين خليفه برگزيدند و حق على (ع) را كه از جانب پيامبر اكرم(ص) به آن تصريح شده بود، ناديده گرفتند. پيامبر اكرم (ص) در حيات با بركت خويش بارها اين موضوع را پيش بينى كرده و براى پيشگيرى از آن، به مردم درباره مقام و منزلت على (ع) آگاهى مىداد. روايت ذيل نمونهاى از سخنان پيامر اسلام(ص) درباره حضرت على (ع) است كه ابراهيم بن ابى محمود از امام رضا (ع) و ايشان از پدر و اجدادش نقل مىكند:
عَنْ عَليّبْنِ الْحُسَيْنِ (ع) قالَ: قالَ رَسُولُ اللَّه صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ: يا عَلىّ أنْتَ الْمَظْلُومُ مِنْ بَعْدي، فَوَيْلٌ لِمَنْ ظَلَمَكَ وَاعْتَدى عَلَيْكَ وَطُوبى لِمَنْ تَبَعَكَ وَلَمْ يَخْتَرْ عَلَيْكَ...(11)؛
اما زين العابدين (ع) فرمود: پيامبر اكرم (ص) خطاب به امام على بن ابىطالب (ع) فرمود: اى على! پس از من تو مظلوم هستى. پس واى به حال كسى كه به تو ستم و تعدى نمايد و خوشا به حال كسى كه از تو پيروى كرده و عليه تو اختيار نكند.
اى على! تو پس از من مبارزه خواهى نمود. پس واى به حال كسى كه باتو نبرد كند و خوشا به حال كسى كه در ركاب تو بجنگد.
اى على! تو همانى كه به كلام من سخن مىگويى و با زبان من تكلّم مىكنى. پس واى به حال كسى كه كلام تو را رد كند و خوشا به حال كسى كه سخن تو را بپذيرد.
اى على! تو پس از من سرور اين امتى و پيشواى آنان و جانشين من در بين آنان هستى. كسى كه از تو جدا شود، روز قيامت از من جدا خواهد شد. كسى كه با تو باشد، روز قيامت با من خواهد بود.
اى على! تو نخستين ايمان آورنده به من و تصديق كنندهام هستى. و تو اولين كسى هستى كه در كارم به من كمك كردى و همراه من با دشمنم جنگيدى. و تو نخستين نمازگزار با من بودى در حالى كه مردم در آن هنگام در غفلت نادانى بودند.
اى على! تو اولين كسى هستى كه با من از زمين برانگيخته مىشوى و نخستين كسى كه با من از صراط مىگذرى. و خداى من، عزّوجلّ، به عزّتش سوگند ياد كرده است كه از صراط نمىگذرد مگر كسى كه برات ولايت تو و امامان از فرزندانت را داشته باشد. و تو نخستين فردى هستى كه بر حوض من (كوثر) وارد مىشوى كه دوستانت را از آن سيراب و دشمنانت را از آن باز مىدارى.
و هنگامى كه در مقام محمود جاى گرفتم، تو همنشين من هستى كه از دوستان ما شفاعت كنى و تو از آنان شفاعت مىكنى. و تو نخستين كسى هستى كه در بهشت داخل مىشوى و پرچم من، كه لواى حمد است، بر دست تو است. و اين پرچم، هفتاد شقّه است كه هر شقّه آن وسيعتر از خورشيد و ماه است. و تو صاحب درخت طوبى در بهشت هستى كه ريشهاش در خانه تو و شاخه هايش در خانههاى شيعيان و دوستداران تو است.
روابط امام على (ع) با خلفا
پس از رحلت جانسوز پيامبر اسلام (ص) در حالى كه حضرت (ع) با تعدادى از خواص به تجهيز جنازه آن حضرت مشغول بودند، گروهى از انصار و مهاجران، در سقيفه بنى ساعده تجمع كرده و درباره زمامدار پس از پيامبر (ص) به گفتگو پرداختند. گروه مهاجر با تمسك به مسئله سبقت در اسلام و نزديكى به پيامبر (ص)، خلافت را از آن خود دانسته و ابوبكر بن ابى قحافه را به عنوان خليفه رسول اللّه(ص) انتخاب كردند.
مهاجران و انصار، كه فرمان خدا و رسولش (ص) درباره ولايت و حكومت امام على (ع) (در غدير خم) را ناديده گرفته بودند، در تحكيم پايههاى حكومت خليفه اوّل كوشيدند و همگان را به بيعت با وى ترغيب نمودند و مخالفان سقيفه بنى ساعده را با تهديد وادار به انقياد و تسليم كردند. در اين ميان، حضرت على (ع) و بزرگان بنىهاشم و برخى از صحابه پيامبر (ص) كه يقين به رهبرى و ولايت امام على (ع) داشتند، از بيعت با ابوبكر امتناع كرده و با تحصن در خانه فاطمه زهرا (س) مخالفت خود را با خلافت ابوبكر اعلام نمودند؛ اما رفتار حكومت با آنان خشونتآميز بود، به طورى كه براى بيرون بردن حضرت على (ع) و طرفداران ولايت ايشان، درِ خانه فاطمه (س) را آتش زدند و به خانهاى كه پيامبر (ص) بدون اجازه وارد آن نمىشد، هجوم آورده و با بىحرمتىِ تمام، حضرت على (ع) و يارانش را به مسجد برده و مجبور به بيعت ساختند. در اين هجوم وحشيانه، حضرت فاطمه، دختر رسول خدا(ص) آسيب فراوانى ديد و بر اثر آن، حملش سقط گرديد.
حضرت على (ع) پس از تثبيت حكومت ابوبكر، چارهاى جز سكوت و كنارهگيرى از سياست نديد. به همين دليل، حدود 25 سال، در عين راهنمايى و يارى رسانى به مسلمانان و خلفاى سهگانه، خانهنشينى را اختيار و با كرامت نفس، از گرفتن حق مسلّم خويش چشمپوشى كرد. خلفاى سهگانه (ابوبكر، عمر و عثمان) كه امام على (ع) را آينه تمام نماى پيامبر (ص) دانسته و رقيب خويش مىپنداشتند، از گوشهگيرى و خانهنشينى آن حضرت استقبال كرده و او را با ترفندهاى گوناگون، از صحنه سياست و حكومت خارج نمودند.
رويدادهاى مهم
1. تولد حضرت على(ع) در خانه خدا(كعبه)، در سيزده رجب سال سىام عامالفيل.
2. درخواست حضرت محمد (ص) از عمويش، ابوطالب براى بردن فرزند كوچكش، على (ع) به خانه خويش، و تلاش آن حضرت و همسرش خديجه كبرى براى تربيت و پرورش حضرت على (ع).
3. گرويدن همزمان خديجه كبرى (س) و حضرت على (ع) به اسلام و پيامبر اكرم(ص)، در نخستين روزهاى بعثت.
4. همراهى حضرت على (ع) با پيامبر (ص) در غار حرا.
5. اقتداى خديجه كبرى (س) و حضرت على (ع) به نماز پيامبر اسلام (ص) در مسجد الحرام.
6. محاصره خاندان عبدالمطلب در شعب ابىطالب، به مدت سه سال، به جرم پشتيبانى از حضرت محمد (ص).
7. درگذشت ابوطالب، پدر حضرت على (ع) در مكه معظمه، پس از رهايى از محاصره در شعب ابىطالب، و اندوه پيامبر (ص) در وفات او.
8. خوابيدن على (ع) در بستر پيامبر اسلام (ص)، در ليلة المبيت.
9. ديدار على(ع) با پيامبراكرم(ص) در غار ثور(پنهانگاه پيامبر(ص) در شب هجرت).
10. دستور پيامبر(ص) به على(ع) در بازگرداندن امانتهاى مردم كه نزد پيامبر(ص) بود، اداى ديون آن حضرت و آوردن خاندان پيامبر(ص) از مكه به مدينه (در ايّام هجرت).
11. ايجاد پيمان برادرى بين هر دو نفر از مسلمانان در سال اول هجرى و عقد اخوت ميان پيامبر اسلام (ص) و على (ع) در مدينه.
12. ازدواج على (ع) با فاطمه زهرا (س)، دختر رسول خدا (ص)، در سال دوم هجرى در مدينه.
13. وقوع جنگ بدر ميان مسلمانان و قريش، در سال دوم هجرى و رشادتهاى على (ع) و حمزه سيدالشهداء در اين نبرد.
14. فداكارىهاى على (ع) در جنگ احد و محافظت از پيامبر اكرم (ص) در صحنههاى خطير اين جنگ در شوال سال سوم هجرى.
15. وفات فاطمه بنت اسد، مادر على (ع) در مدينه، در سال چهارم هجرى.
16. وقوع جنگ بنى مصطلق ميان مسلمانان و مشركان طايفه بنى مصطلق و دلاورىهاى على (ع) براى پيروزى پيامبر (ص) در اين نبرد، در شعبان سال پنجم هجرى.
17. محاصره مدينه توسط مشركان قريش و طايفههاى هم پيمان آنها و وقوع جنگ خندق (احزاب)، در شوال سال پنجم هجرى، و كشته شدن عمرو بن عبدود به دست على (ع) در اين نبرد.
18. وقوع جنگخيبر ميان مسلمانان و يهوديان، در سال هفتم هجرى، و كشته شدن مرحب و برادرش حارث و تعدادى از دلاوران يهود به دست على (ع) و كندن درِ دژ قموص (از دژهاى هفتگانه خيبر) توسط آن حضرت و پيروزى مسلمانان.
19. مأموريت على (ع) از سوى پيامبر اكرم (ص) براى نبرد با مشركان وادىِيابس، در سال هشتم هجرى، و پيروزى تحسين برانگيز حضرت على (ع) در اين نبرد (جنگ ذات السَلاسل).
20. اعطاى پرچم اسلام به على (ع) توسط پيامبر اكرم (ص)، در هنگام فتح مكه، در سال هشتم هجرى، و همراهى على (ع) با پيامبر اكرم (ص) در فرو ريختن بتها و مجسمهها از ديوار كعبه.
21. وقوع جنگ ميان مسلمانان و دو قبيله هوازن و ثقيف در وادىِ حنين، پس از فتح مكه، در سال هشتم هجرى، و رشادتهاى على (ع) در اين نبرد و كشته شدن چهل نفر از قهرمانان مشرك به دست آن حضرت.
22. وقوع جنگ تبوك ميان مسلمانان و وابستگان حكومت روم، در سال نهم هجرى، و باقى ماندن على (ع) به دستور پيامبر اكرم (ص) در مدينه، در غياب رسول خدا(ص).
23. نازل شدن سوره برائت، در سال نهم هجرى، و مأموريت على (ع) از سوى پيامبر اكرم (ص) براى ابلاغ اين سوره به مردم مكه.
24. همراهىِ حضرت على (ع)، فاطمه زهرا (س)، امام حسن (ع) و امام حسين(ع) با پيامبر اكرم (ص)، در جريان مباهله نصاراى نجران، در سال دهم هجرى.
25. اعزام حضرت على(ع) به يمن از سوى پيامبر اكرم(ص) در سال دهم هجرى.
26. مسافرت پيامبر اكرم (ص) و خاندان او و مسلمانان به مكه معظمه، براى انجام فريضه حج، در سال دهم هجرى (معروف به حجّة الوداع)، و پيوستن على (ع) به آنان پس از مراجعت از يمن.
27. انتصاب على(ع) به ولايت و خلافت مسلمين به دست پيامبر(ص) در مكانى به نام «غديرخم»، ميان مكه و مدينه، در بازگشت از سفر حجّةالوداع، در سال دهم هجرى.
28. رحلت جانگداز پيامبر خدا(ص)، در 28 صفر سال يازدهم هجرى، و تغسيل، تكفين و تدفين بدن مطهر آن حضرت توسط حضرت على (ع) و طايفه بنىهاشم، در مدينه طيّبه.
29. ناديده گرفتن حق امام على(ع) از سوى مهاجران و انصار در گزينش خليفه مسلمين، پس از رحلت پيامبر (ص).
30. امتناع امام على(ع)، فاطمه زهرا(س)، بنى هاشم و گروهى از صحابه سرشناس پيامبر اكرم(ص) با خلافت ابى بكر و اجتماع اعتراضآميز آنان در خانه فاطمه(س).
31. هجوم مأموران خليفه به دستور عمربنخطاب به خانه فاطمه (س) و سوزاندن درِ خانه و دستگير نمودن معترضان و بردن آنان به مسجد براى بيعت اجبارى با ابوبكر.
32. مصدوم و مجروح شدن فاطمه زهرا (س)، همسر امام على (ع)، در هجوم مأموران خليفه به خانه آن حضرت.
33. گرفتن باغ فدك از فاطمه زهرا (س) و على (ع) توسط زمامداران وقت و عدم اعتنا به اعتراض فاطمه زهرا (س).
34. اندوه شديد على (ع) در وفات مظلومانه فاطمه زهرا (س) پس از 45 روز بيمارى ممتد.
35. تلاش على(ع) در جمعآورىِ قرآن و تنظيم و تفسير آن، در ايّام خانهنشينى آن حضرت.
36. يارى رسانى امام على (ع) به خلفاى وقت، در حل معضلات اجتماعى و مسائل شرعى.
37. حضور على (ع) در شوراى شش نفرهاى كه عمر بن خطاب براى تعيين خليفه پس از خود برگزيد.
38. محروميت على (ع) براى بار سوم از رسيدن به خلافت اسلامى و واگذارىِ آن به عثمان بن عفان توسط اعضاى شوراى شش نفره منتخب عمر بن خطاب.
39. اعتراض برخى از صحابه و مسلمانان شهرها به رفتارهاى نارواى عمّال عثمان بن عفان و پشتيبانى حضرت على (ع) از خواستههاى به حق آنان.
40. تحريك مردم از سوى عايشه، مبنى بر عزل عثمان بن عفان از خلافت و كشتن وى.
41. اعتراض گروهى مسلمانان عليه عثمان و كشته شدن او در اين ماجرا،در سال 35 هجرى.
42. انتخاب على(ع) بهخلافت اسلامى با اصرار صحابه پيامبر(ص) و مسلمانان انقلابى، در تاريخ جمعه 25 ذى حجّه سال35هجرى، پس از كشته شدن عثمانبن عفان.
43. عزل حاكمان نالايق ولايات و جايگزينى حاكمان جديد توسط امام على (ع).
44. درخواست واگذارىِ حكومت عراق و يمن از امام على (ع) توسط طلحة بن عبيداللّه و زبير بن عوام و امتناع آن حضرت از انتصاب آن دو به حكومت.
45. تمرّد معاويةبن ابى سفيان از فرمان امام على(ع) و باقى ماندن او بر حكومت شام.
46. ناخشنودى عايشه، (همسر پيامبر اكرم (ص))، از انتخاب امام على (ع) به خلافت اسلامى.
47. عدم تحمل برخى شخصيتهاى مقيم مدينه از اعلام سياست حكومتىِ امام على (ع) در اجراى عدالت اجتماعى.
48. پيوستن طلحة بن عبيداللّه و زبير بن عوام، (از صحابه مشهور پيامبر (ص) و پيشكسوتان بيعت با امام على (ع))، و هواداران عثمان مقتول و ناراضيان حكومت امام على (ع) به عايشه و تجمع فتنهانگيز آنان در مكه.
49. اعلان جنگ عليه امام على (ع) توسط عايشه، طلحه، زبير و برخى از سرشناسان حجاز، و حركت آنان از مكه به سوى بصره.
50. اشغال بصره و عزل و شكنجه عثمان بن حنيف، عامل امام على (ع) در اين شهر، توسط سپاهيان عايشه (اصحاب جمل).
51. پشتيبانى پنهانى ابو موسى اشعرى (فرماندار كوفه) از اصحاب جمل، و مخالفت با امام على (ع) در اعزام نيروى جنگى براى دفع آشوب اصحاب جمل.
52. اعلام بسيج عمومى براى پشتيبانى از خلافت اسلامى و دفع آشوبهاى اصحاب جمل و خونخواهان عثمان، توسط امام على (ع).
53. اعزام سپاهيان و هواداران امام على (ع) از شهرهاى مختلف اسلامى به حوالى بصره، براى مبارزه با اصحاب جمل.
54. فراخوانى زبير به امر امام على(ع) و يادآورى سفارشهاى پيامبر (ص) به او، پيش از شعلهور شدن آتش جنگ جمل.
55. تأثر شديد زبير از يادآورىِ خاطرهها و سفارشهاى پيامبر (ص) به او درباره على (ع)، و پشيمانى او از راهاندازى جنگ جمل، و كنارهگيرى از سپاهيان.
56. كشته شدن زبير در خارج از معركه جنگ، به دست عمر بن جرموز، و تأثّر امام على (ع) از مرگ ذلّتبار وى.
57. نامهها و خطبههاى مكرر امام على (ع) به منظور ايجاد صلح و آرامش بين دو سپاه، و تلاش آن حضرت براى از بين بردن عصبيتهاى جاهلى و قومى، و عدم وقوع جنگ و خونريزى.
58. پاسخ منفى به امام على (ع) و اصرار بر خونخواهىِ عثمان و اعلام جنگ تمام عيار توسط اصحاب جمل عليه سپاهيان امام على (ع).
59. وقوع نبرد خونين جمل در بصره، در تاريخ جمادى الثانى سال 36 هجرى، و پيروزى سپاهيان امام على (ع) در اين نبرد با دلاورىهاى آن حضرت و امام حسن، امام حسين، محمد حنفيه، مالك اشتر، عمار ياسر و حدود 20 هزار مرد جنگى.
60. بخشودگى و آزادسازىِ اسيران اصحاب جمل پس از جنگ، و بازگرداندن عايشه به مدينه به فرمان امام على(ع).
61. انتقال مقر خلافت اسلامى از سوى امام على (ع) به كوفه، در سال 36 هجرى، پس از پايان جنگ جمل.
62. پيوستن برخى از اسيران آزاد شده اصحاب جمل و خونخواهان عثمان به معاوية بن ابى سفيان در شام.
63. تبادل نامهها و پيامها ميان امام على (ع) و معاوية بن ابى سفيان درباره خونخواهى از قاتلان عثمان، حكومت شام، شكاف در امّت اسلامى و غيره.
64. نبرد مالك اشتر نخعى (عامل امام على (ع) در نصيبين) با ضحاك بن قيس و عبدالرحمن بن خالد، فرماندهان سپاه معاويه و آزاد سازى حرّان، رقّه و جزيره به دست مالك اشتر.
65. اعلان جنگ معاويه (فرماندار شام) عليه اميرالمؤمنين على (ع) و اعزام نيروهاى جنگى از شام به عراق، در سال 36 هجرى، پس از خاتمه جنگ جمل.
66. خروج امام على(ع) از كوفه، براى مبارزه با سپاهيان معاويه، در شوال سال 36 هجرى.
67. تصرف نهر فرات به دست سپاهيان معاويه در صفين، پيش از ورود سپاهيان امام على (ع).
68. نبرد مالك اشتر نخعى، فرمانده سپاه امام على (ع)، با سپاهيان معاويه براى بازپسگيرىِ نهر فرات و پيروزى او در اين جنگ.
69. آغاز نبرد صفين ميان سپاهيان امام على (ع) و سپاهيان معاويه، از ذى حجّه سال 36 هجرى تا صفر سال 38 هجرى، به مدت يك سال و چند ماه.
70. شهادت عمار بن ياسر، اويس قرنى و چند تن از صحابه معروف پيامبر (ص) در نبرد صفين، به دست سپاهيان معاويه.
71. تهاجم عمومىِ سپاهيان امام على (ع) به سپاهيان معاويه، در يكى از شبها (معروف به ليلة الهرير) و تلفات سنگين شاميان در اين نبرد شبانه.
72. نيرنگ معاويه در لحظات حساس جنگ صفين به پيشنهاد عمرو بن عاص در بالا بردن قرآن بر سر نيزهها توسط پانصد نفر از سپاهيان شام، و درخواست پايان جنگ و دعوت سپاهيان عراق به حكميت قرآن.
73. فريب خوردن برخى از سرداران سپاه كوفه (مانند اشعث بن قيس و خالد بن معمر) در برابر دسيسههاى عمرو بن عاص، و ايجاد اختلاف در ميان سپاهيان امام على (ع) براى خاتمه جنگ.
74. فرمان مالك اشتر به سپاهيان خويش براى استمرار جنگ و نابودىِ سپاهيان شام و اعتنا نكردن به نيرنگهاى عمرو بن عاص.
75. تجمع اعتراضآميز فريب خوردگان نيرنگهاى عمرو بن عاص، در سراپرده امام على (ع)، و اصرار و فشار بر آن حضرت براى بازگشت مالك اشتر و اعلام پايان جنگ بين دو سپاه.
76. اعلام آتشبس ميان سپاهيان امام على (ع) و سپاهيان معاويه، و تعيين ابوموسى اشعرى و عمرو بن عاص از سوى دو سپاه براى حَكَميت، در صفر سال 38 هجرى.
77. حماقت ابو موسى اشعرى در برابر نيرنگهاى عمرو بن عاص، در مذاكرات دو جانبه، در دومة الجندل (يكى از شهرهاى آباد آن زمان عراق).
78. اعلام نتيجه مذاكرات دو جانبه حَكَمين، و فريب خوردن ابو موسى اشعرى از عمرو بن عاص و خيانت به اميرالمؤمنين على (ع).
79. پناهنده شدن ابو موسى اشعرى به مكه به دليل خيانتش به امير المؤمنين على(ع) در جريان حكميت.
80. پايان نبرد صفين، در شعبان سال 38 هجرى، با كشته شدن 45 هزار (و به روايتى نود هزار) نفر از سپاهيان معاويه و 25 هزار نفر از سپاهيان امام على (ع).
81. اعتراض گروهى از لشكريان امام على (ع) به جريان حكميت، و امتناع آنان از ورود به كوفه.
82. تجمع دوازده هزار نفر از معترضان (كه بعدها به خوارج شهرت پيدا كردند) در حرورا (دهكدهاى در دو ميلى كوفه) و نخيله (پادگان نظامىِ كوفه)، و نسبت شرك دادن به ساحت مقدس امام على (ع) و پيروان او.
83. عدم سختگيرىِ امام على (ع) نسبت به گفتارها و رفتارهاى اعتراضآميز خوارج در كوفه.
84. تلاشهاى امام على (ع) در ارسال پيام و سفير نزد خوارج، براى هدايت و روشنگرىِ آنان.
85. مناظره حضورى امام على (ع) با سران و فريب خوردگان خوارج، براى هدايت آنان.
86. ايجاد فتنه و فساد و كشتار مؤمنان، توسط خوارج، در عراق.
87. آغاز نبرد ميان سپاهيان وفادار به امام على (ع) و خوارج نهروان، در صفر سال 39 (و به گفته برخى از مورخان در سال 38) هجرى و پيروزىِ بزرگ امام على (ع) در اين نبرد.
88. كشته شدن ده نفر از ياران امام على (ع) و زنده ماندن نه نفر از خوارج در نبرد نهروان.
89. سوء استفاده معاويه از اختلاف ميان پيروان على (ع) و از جنگ نهروان، براى ايجاد ناامنى، كشتار و يغماگرى در شهرهاى اسلامىِ تحت حكومت امام على (ع).
90. اعزام ضحاك بن قيس توسط معاويه، به سرزمين عراق براى كشتار و ايجاد وحشت در ميان مردم.
91. اعزام بُسر بن ارطاة از سوى معاويه به سرزمين حجاز و يمن، براى ايجاد ناامنى، وحشت، و كشتار بىرحمانه حدود سى هزار نفر از مسلمانان بىگناه، و تأثّر شديد امام على (ع) و اعزام دو هزار سپاهى به فرماندهى جارية بن قدامه، براى مقابله با خونريزان شامى.
92. اعزام سفيان بن عوف، از سوى معاويه به شهرهاى هيت، انبار و مدائن، براى قتل و غارت و ايجاد ناامنى در ميان مردم، و اظهار نگرانىِ امام على (ع) از سستى و بىتحركى لشكريان خويش.
93. ايجاد اغتشاش و عصيانگرى در ميان برخى از قبايل مصر، و سختى كار بر محمد بن ابى بكر، عامل امام على (ع).
94. اعزام مالك اشتر نخعى از سوى امام على (ع) به مصر، براى فرو نشاندن اغتشاشات داخلى و تهاجمات خارجىِ معاويه و لشكريان شامى.
95. شهادت مالك اشتر در قلزم، پيش از رسيدن به سرزمين مصر، به دست عوامل معاويه، در سال 38 هجرى.
96. يورش سپاهيان معاويه به فرماندهىِ عمرو بن عاص به مصر و نبرد شديد ميان آنان و هواداران امام على (ع) به فرماندهىِ محمد بن ابى بكر، و كشته شدن محمد در اين نبرد و استيلاى شاميان بر مصر.
97. خطبههاى آتشين امام على (ع) براى تحريك كوفيان جهت مقابله با دسيسهها و فتنههاى شاميان.
98. اعلام بسيج عمومى توسط امام على (ع) و تجمع حدود چهل هزار نفر در پادگان كوفه، براى اعزام به جبهههاى جنگ عليه شاميان.
99. تجمع برخى از بازمانگان خوارج در مكه و پيمان سه تن از آنان (به نامهاى عبدالرحمن بن ملجم مرادى، برك بن عبدالله تميمى و عمرو بن بكر تميمى) براى ترور امام على (ع)، معاويه و عمرو بن عاص.
100. پيشگويى امام على(ع) از مرگ زودهنگام خويش، در ماه رمضان سال 40 هجرى.
101. زخمى شدن امام على (ع) در محراب مسجد كوفه، در نوزدهم رمضان سال 40 هجرى، با ضربه شمشير زهرآلودى كه عبدالرحمن بن ملجم مرادى بر فرق آن حضرت فرود آورد.
102. بىنتيجه بودن تلاشهاى پزشكان براى معالجه زخم سر امام على (ع) و شهادت آن حضرت، در شب 21 رمضان سال 40 هجرى (در سن 63 سالگى).
103. به خاك سپردن شبانه بدن مطهر امام على (ع) در نيزارهاى بيرون شهر كوفه (كه هم اكنون معروف به نجف اشرف است) توسط فرزندان و خواص آن حضرت، و پنهان نگه داشتن مرقد آن حضرت از سايران.
104. انتخاب امام حسن مجتبى (ع)، فرزند امام على (ع) به خلافت اسلامى و بيعت مردم كوفه با ايشان، در رمضان سال 40 هجرى.
1. بحار الأنوار، ج35، ص179، باب 3، ح 85؛ اهل البيت، ص 191؛ في رحاب أئمة أهل البيت، ج1، ص 8.
2. شعراء (26) آيه 214.
3. فروغ ابديت، ج1، ص259؛ في رحاب أئمة أهل البيت، ج1، ص41.
4. بقره (2) آيه 207.
5. بحار الأنوار، ج20، ص215، باب17، ح2؛ في رحاب أئمة أهل البيت، ج1، ص211.
6. مناقب آل أبى طالب، ج3، ص138؛ في رحاب أئمة أهل البيت، ج1، ص218 (با اندكى تفاوت در عبارت).
7. مائده (5) آيه 71.
8. همان (5) آيه 67.
9. بحار الأنوار، ج21، ص 387، باب 36، ح 10؛ في رحاب أئمة أهل البيت، ج1، ص 284.
10. بحار الأنوار، ج21، ص387، باب 36، ح 10؛ في رحاب أئمة أهل البيت، ج1، ص 284.
11. بحار الأنوار، ج39، ص 211، باب 85، ح2؛ عيون اخبار الرّضا، ج1، ص 303.
دومين فرزند برومند حضرت علي و(1) در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت فاطمه ، که درود خدا بر ايشان باد، در خانه وحي و ولايت چشم به جهان گشود.
چه انحرافاتى در آيين زرتشت پديد آمده است؟
دكتر رسول رضوى
هر چند در نگاه اول، آغاز انحراف در اديان و مذاهب به صورت
تدريجى صورت مى گيرد، ولى بررسى عميق نشان مى دهد
كه برخى از حوادث اجتماعى، سياسى، اقتصادى و... نقش بيش ترى
در شروع تحولات و انحرافات اساسى دارند و مى توان اين حوادث
را سرآغاز انحراف هاى بنيادين شمرد.
آيين زرتشت نيز در دوره اى خاص، يعنى به هنگام به قدرت
رسيدن شاهان ساسانى، تحولى اساسى يافت و در اثر حوادث سياسى، اجتماعى
اين دوره تغييرات و انحرافات مهمى را تجربه كرد.
بر اساس شواهد تاريخى، اردشير بابكان، كه اجدادش از بزرگانِ
معبدى در فارس و شهر استخر بودند، به عنوان يك شخص مذهبى قيام كرد و
بعد از پيروزى بر دشمنان خود، يكى از فرقه هاى آيين زرتشت
را كه «مزديسنى» ناميده مى شود، بر سرتاسر ايران گسترش داد[1]
و ساير فرقه ها را منكوب خود ساخت «و در اين كار موبدى به
نام «كرتير» وى را يارى مى كرد.[2]
ساسانيان سعى مى كردند قيام خود عليه اشكانيان را قيامى
مذهبى جلوه دهند و «منكر گرايش اشكانيان به كيش مزديسنى بودند.»[3]
با روى كار آمدن ساسانيان، شاخه ى مزديسنى تنها قرائت صحيح
از آيين زرتشتى معرفى شد و بر آيين زرتشت غلبه يافت.
اين غلبه ى سياسى بعدها موجب غلبه در عقايد شد و آيين
مزديسنى را تنها نماينده ى آيين زردشت جلوه داد و انحرافاتى كه مؤسسين شاخه ى
مزديسنى ايجاد كرده بودند بعدها پررنگ تر شد و دامن آيين
زرتشت را فرا گرفت و اين آيين را كه با اديان ابراهيمى قرابت هايى داشت از اصل
خود دور و زمينه هاى پديد آمدن انحراف هاى بيش تر را فراهم
كرد.
برخى از گزارش هاى تلمود[4] نشان مى دهد كه ايرانيان در
زمان اشكانيان با اديان توحيدى ارتباط داشتند; مثلاً در اجراى احكام دين يهود
به پيروان اين دين كمك مى كردند; ولى اين كار بعد از روى
كار آمدن ساسانيان برافتاد و «اردشيرِ اول يهود را از اعمال كيفرهاى سخت بر
هم دينان خود محروم ساخت.»[5] و بعدها هنگامى كه قسطنطين،
مسيحيت را آيين رسمى امپراطورى روم معرفى كرد، ساسانيان به كلى
ارتباط خود با ديگر اديان الهى را قطع كردند و بر جدايى
آيين زرتشتى مزديسنى از ديگر اديان پاى فشردند و به تقويت آيين مزديسنى، كه بيش تر
بر جنبه ى مسيحيت ستيزى آن تأكيد مى شد، پرداختند و همين
امر باعث شد تا بستر ايجاد انحرافات جديد بيش از پيش فراهم شود.
تعيين علت و زمان وقوع برخى از انحرافات مشكل مى نمايد، ولى
اگر بخواهيم اهم اين انحرافات را بشناسيم مى توانيم به موارد ذيل اشاره كنيم:
1.
انحراف از توحيد
همه ى آنهايى كه زرتشت را موحد مى دانند، اظهار مى دارند كه
توحيد زردشتى بعدها دچار انحراف شد. جان بى ناس در اين مورد مى نويسد:
انديشه ى توحيد كه زردشت تعليم داد نيز دست خوش تغييراتى
گرديد; بنابر آنچه در اعتقادات رسمى كتاب اوستا مسطور است، اهورامزدا
مانند خداى متعال و برتر از همگان مورد پرستش مى باشد.
وى داراى ذاتى متعال و وجودى بى شبه و مثال است و مقام
روحانيت و لطف او بالاتر از آن است كه بتوان براى او تصويرى يا تنديسى
از چوب و فلز ساخت; ولى اين نظريه ى توحيد خالص بعدها تجزيه
و انقسام پذيرفت.[6]
با استقلالى كه اهريمن در مقابل اهورامزدا به دست آورد،
توحيد اوليه خدشه دار و به نوعى دوگانه پرستى نزديك شد.
زرتشتيان گمان مى كردند با استناد بدى ها و شرور به اهريمن،
به تنزيه و تقديس اهورامزدا پرداخته اند، ولى نمى دانستند كه اين اعتقاد آنان
را به شرك نزديك مى كند.
در برخى از احاديث ذكر شده است كه امام صادق(عليه السلام)
فرمود:
انّ القدرية مجوس هذه الامة و هم الذين ارادو ان يصفوا الله
بعدله فاخرجوه من سلطانه;[7]
قدريه[8] مجوس اين امت هستند و آنها كسانى هستند كه مى
خواهند خداوند را به عدلش توصيف كنند، ولى او را از قدرت و حكومتش خارج مى كنند.
يعنى همان گونه كه قدريه، با اين كه موحد بودند، به دليل
اصرار بر قرائتى خاص از صفت عدل خداوند، از توحيد واقعى دور شدند، زرتشتيان
نيز دچار اين توهم شده بودند كه خداى نيكى ها نمى تواند
خالق شر و پليدى باشد و مى خواستند اين مشكل را حل كنند كه در نهايت ناخواسته از
راه توحيد دور شدند و در دام نوعى ثنويت گرفتار آمدند.
2. تقديس آتش
از آثار به جاى مانده از دوره ى هخامنشيان و دوره ى قبل از
آنان، اثرى كه با قطع و يقين بتوان آن را آتشكده ناميد، وجود ندارد وگويا تعظيم و
تقديس آتش ـ به اندازه اى كه توهم پرستش را پيش آورد ـ از
زمان اشكانيان آغاز شده ودر دوره ى ساسانيان به اوج خود رسيده است، به گونه اى
كه برخى از مردم، زرتشتيان راآتش پرست ناميده اند. جان بى
ناس مى نويسد:
بايد دانست كه زردشت خود آتش را نمى پرستيد... و معتقدات او
با آنچه بعدها آتش پرستان اخير عنوان كرده اند اختلاف دارد، بلكه او آتش را فقط
يك رمز قدوسى و نشانى گران بها از اهورامزدا مى دانسته است
كه به وسيله ى آن به ماهيت و عصاره ى حقيقت علوى خداوند دانا مى توان پى برد.[9]
زرتشتيان هرگز خود را آتش پرست نمى دانند، ولى افراط آنان
در تقديس آتش منجر شد تا عده اى آنان را آتش پرست بنامند.
3.
دفن نكردن مردگان
زرتشتيان به جاودانگى روح عقيده دارند. آنان مى گويند: روان
پس از ترك جسم تا روز رستاخير در عالم برزخ مى ماند; هم چنين آنان به صراط،
ميزان اعمال، بهشت و دوزخ معتقدند;[10] با اين همه، مانند
مؤمنين به ساير اديان الهى مردگان خود را دفن نمى كنند، بلكه اجساد مردگان خويش
را در درون دخمه يا برج خاموشان قرار مى دهند، تا خوراك
پرندگان گوشت خوار شوند;[11] اما بايد دانست كه اين رسم نيز جزو رسوم اصيل
آيين زرتشتى و مجوسى نيست و وجود مقبره هاى متعدد از دوره ى
هخامنشيان در پاسارگاد، تخت جمشيد و نقش رستم، بهترين گواه بر اين مدعاست و
ثابت مى كند كه زرتشتيان نيز، همانند ساير موحدان، مردگان
خود را دفن مى كرده اند، ولى گويا بعدها، به دليل افراط در تقديس خاك و آب و آتش،
از دفن مردگان در زمين ـ كه به گمان آنان موجب آلودگى خاك
مى شد ـ خوددارى كرده و به گذاشتن آنان در دخمه ها اكتفا نمودند.
4.
ازدواج با محارم
يكى از خصوصياتى كه در بيش تر كتاب ها به زرتشتيان نسبت
داده شده، ازدواج با محارم (يعنى خواهر، مادر و دختر) است و در تاريخ نيز به
اين امر اشاره شده است كه برخى از پادشاهان و بزرگان زرتشتى
با محارم خود ازدواج كرده اند; ولى مهم اين است كه اين امر ريشه در عقايد
زرتشت ندارد و بعدها در اين آيين متداول شده است; چنان كه
اميرالمؤمنين(عليه السلام) به انحرافى بودن اين عمل اشاره مى كنند و مى فرمايند
اين عمل بعدها وارد آيين زرتشت شده است.
علامه طباطبايى(ره) مى نويسد:
در كتاب توحيد روايت كرده كه اشعث بن قيس از حضرت
اميرالمؤمنين(عليه السلام)پرسيد كه به كدام وجه، از مجوس اخذ جزيه مى كنند، با آن
كه
ايشان را نه پيغمبر است و نه كتاب؟
حضرت فرمودند: اين چنين نيست كه تو مى گويى; زيرا ايشان را
هم كتاب بوده و هم پيغمبر، تا آن كه پادشاه ايشان شبى مست شده با دختر خود زنا كرد.
قوم او چون از اين امر شنيع مطلع شدند، صبح نزد پادشاه
آمدند و گفتند: دين ما را ضايع كردى بايد كه اجراى حد بر تو كرد.
پادشاه ايشان گفت كه مرا در اين كار عذرى است مقبول; زيرا
حق سبحانه و تعالى را كريم تر و بزرگ تر از آدم، مخلوقى نبود و او دختران خود را
به
پسران خود مى داد; پس اگر من نيز با دختر خود دخول كرده
باشم گناهى نكرده ام.
قوم او گفتند: راست گفتى دين حق همين است.
بعد از اين حق تعالى به واسطه ى مكافات اين گناه عظيم علمى
را كه در سينه ى ايشان بود محو كرد و كتابى را كه برايشان نازل كرده بود از ميان
ايشان برداشت.[12]
براساس حديث فوق، پذيرش ازدواج با محارم موجب نابودى آيين
زردشت شد.
آنچه باقى مانده در حقيقت بيش تر مجموعه اى است از عقايد
انحرافى كه بعدها نيز دچار تغيير و تحول گرديد.
اين مجموعه بعد از ورود اسلام به ايران تغييرات اساسى يافت
و برخى از عقايد و اعمال خرافى آن كنار گذاشته شد و بزرگان اين آيين سعى نمودند
تا اين آيين را از نو بسازند و بيش از پيش قابل پذيرش جلوه
دهند; لكن در اين امر توفيق چندانى نيافتند و هم چنان گرفتار انحرافاتى هستند كه
در
هيچ آيينى وجود ندارد.
منبع: نشريه صباح شماره 7و8
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. استاد مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 14، خدمات متقابل
اسلام و ايران، (انتشارات صدرا، چاپ سوم، 1377)، ص 156.
[2]. همان.
[3]. ر. ك: ريچارد ن. فراى، ميراث باستانى ايران، ترجمه ى
مسعود رجب نيا، (انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ سوم، 1368)، ص 321.
[4]. تلمود، مجموعه سنت هاى ربانى است كه قوانين و مقررات
موسى را شرح و تفسير مى كند. در تلمود دو قسمت مشخص ديده مى شود: ميشنه كه در آن
سنن شفاهى را به صورت مجموعه اى درآورده اند و گمارا كه تفسير آن است. فرهنگ معين.
[5]. ريچاردن فراى، همان، ص 321.
[6]. جان بى. ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه ى على اصغر
حكمت، (انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، چاپ پنجم، 1370)، ص 468.
[7]. شيخ صدوق، التوحيد، ص 382، به نقل از نرم افزار نور 2.
[8]. در كتاب «هفتاد و سه ملت» آمده است كه قدريه گويند:
سررشته ى اختيار به دست ماست. طاعت و معصيت و خير و شر فعل بندگان است نه «قضا»ست
و نه «قدر» و نه خواست كس ديگر. ارادت و مشيت و خواست حق جل جلاله با كار ما كارى
ندارد; اگر نه چرا بايد آدمى گرفتار كردار خود باشد...»; محمد جواد مشكور، فرهنگ
فرق اسلامى، انتشارات آستان قدس رضوى، چاپ سوم 1375، ص 356.
[9]. جان بى ناس، همان، ص 463.
[10]. حسين توفيقى، آشنايى با اديان بزرگ، (انتشارات سمت،
چاپ اول 1379)، ص 66.
[11]. ر. ك: جان بى ناس، همان، ص 482.
[12]. ترجمه ى تفسير الميزان، ج 14، ص 21; نورالثقلين، ج 2،
ص 475، انوار درخشان، ج 11، ص 154، به نقل از نرم افزار تفسير جامع
ارتباط دین وسیاست(3) چند فراز از سخنان امام خمینی ـ قدس سره ـ حضرت امام خمینی ـ قدس سره ـ پرچم دار بزرگ پیوند ناگسستنی دین و سیاست در این مورد گفتار بسیار دارند, در این جا به عنوان حُسن ختام, نظر شما را به چند فراز از آن جلب می كنیم: امام خمینی ـ قدس سره ـ با آن اندیشه و نگاه ژرفی كه به مسائل و امور داشتند, در فرازی از یكی از خطابه های خود كه در تاریخ 21 / 1 / 1343 هـ .ش ایراد شده می فرماید: «والله اسلام تمامش سیاست است, اسلام را بد معرفی كرده اند ... اسلام مكتبی است بر خلاف مكتب های غیر توحیدی, در تمام شؤون فردی, اجتماعی, مادی, معنوی, فرهنگی, سیاسی و اقتصادی, دخالت و نظارت دارد, و از هیچ نكته ولو بسیار ناچیز ... فروگذار نكرده است».[1] «اسلام دینی است كه احكام عبادیش سیاسی است. این جمعه, این خطبه های جمعه, آن عید, آن خطبه های عید, این اجتماع, این مكه, این مشعر, این منی, این عرفات, همه اش مسائل سیاسی است. نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادی آن, نسبت صد به یك هم بیشتر است, از یك دوره كتاب حدیث كه حدود پنجاه كتاب است و همه احكام اسلام را در بر دارد, سه چهار كتاب مربوط به عبادات و وظایف انسان نسبت به پروردگار است, مقداری از احكام مربوط به اخلاقیات است, بقیه همه مربوط به اجتماعیات, اقتصادیات, حقوق, سیاست و تدبیر جامعه است».[2] «حكومت در نظر مجتهد واقعی, فلسفه عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است, حكومت نشان دهنده جنبه عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی, سیاسی, نظامی و فرهنگی است ... هدف اساسی این است كه ما چگونه می خواهیم اصول محكم فقه را در عمل فرد و جامعه پیاده كنیم؟ و برای معضلات جواب داشته باشیم؟ همه ترس استكبار از همین مسأله است كه فقه و اجتهاد جنبه عینی و عملی پیدا كند».[3] قبلاً در مقدمه, و در فصل اول, گفتاری از امام خمینی ـ قدس سره ـ , در این راستا, ذكر شده از جمله این كه: «آنان كه سیاست را از دین جدا می دانند در حقیقت منكر (ماجرای نصب علی ـ علیه السلام ـ در) غدیر هستند».[4] فرازهایی از گفتار مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای, پیرامون پیوند دین و سیاست, مطالب گوناگونی فرموده كه در این جا نظر شما را به چند فراز جلب می كنیم: «جدایی دین از سیاست كه توطئه دیرین دشمنان برای منزوی كردن اسلام و قرآن است, باید به شدت محكوم شود, و به میدان آمدن دین در همه كشورهای اسلامی در مقابله با سیاست های استعماری و استكباری, باید درس عمومی ملت های مسلمان شمرده شود. امروز قلم های مزدوران و دست های فروخته شده به دشمن در كار آنند كه (روحانیت) این پشتوانه معنوی انقلاب را در چشم مردم تضعیف كنند. دشمنان انقلاب, جامعه روحانیت را در صورتی تحمل می كنند كه روحانیون از دخالت در امور سیاست و حضور در صحنه های انقلاب كنار بكشند, و مانند جمعی از روحانیون بی خبر و متحجر گذشته و حال, به كنج مدارس و مساجد اكتفا كنند و كشور و زندگی و مردم را به آنان بسپارند. (بر روحانیت لازم است كه) انزوا و دوری از فعالیت سیاسی را كه خواست دشمنان و خلاف وظیفه اسلامی است, به هیچ وجه در زندگی خود و حوزه های علمیه راه ندهند, همواره مخصوصاً در مواقع خطر, پیشاپیش صفوف مردم, به تلاشی مخلصانه و خستگی ناپذیر مشغول باشند و علم را با عمل, و تفقه را با جهاد؛ معرفت را با تبلیغ قولی و عملی همراه سازند, و هر سه سنگر مدرسه, مسجد و جبهه را پر كنند».[5] [1] - صحیفه نور, ج 11, ص 65. [2] - همان, ج 21, ص 98. [3] - روزنامه كیهان, 8 / 3 / 1372. [4] - صحیفه نور, ج 20, ص 29 ـ 28. [5] - رهبری فرزانه از نسل كوثر, ص 163 ـ 162. |
محمد محمدي اشتهاردي- كتاب ولايت فقيه، ص97 |
| ||||
| |||||
علل گرايش برخي جوانان ايراني به شيطان پرستي
جنبش شيطانگرايي ميخواهد با تقديس و مشروعيت دادن به شرارت و شيطنت، تضاد دروني و آشفتگي رواني را بكاهد و حتي وعدة از بين بردن آن را ميدهد، اما اين وعدة دروغي است كه هيچگاه محقق نخواهد شد.
شيطان در تمام داستانهاي كهن و در تمامي اديان وجود دارد، شيطان آمده است تا انسان خليفةالله نباشد. شيطان بسان تاريكي مطلق در مقابل روشنايي و نور رحمت الهي است. هر چند در ابتدا بشر سعي داشت تا از شيطان دوري كند و از شر او در امان باشد اما بشر امروزي در پي فنا شدن در نيروي شيطان است. اهميت شناخت شيطان و نحوه مواجهه با او از موضوعات مهم قرآني است. حجةالاسلام و المسلمين حميد رضا مظاهري سيف، رئيس مركز مطالعات و پژوهشهاي اسلامي دانشگاه صنعتي شريف و پژوهشگر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي دفتر تبليغات حوزة علمية قم و نويسنده هفت كتاب و هفتاد و سه مقاله در نشريات علمي است، آخرين اثر وي با نام "جريانشناسي انتقادي عرفانهاي نوظهور" بوده كه از سوي پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي منتشر شده است. مظاهري سيف در اين گفتوگو به بررسي علل گرايش جوانان به شيطان پرستي پرداخته است و از نقش صهيونيسم جهاني در گسترش و ترويج شيطان پرستي سخن به ميان ميآورد، وي معتقد است: امروزه در دنيا تبليغات زيادي براي عرفان يهود يا همان قبالا صورت ميگيرد. شخصيتهاي مشهوري نظير مادونا كاباليست ميشوند و آموزههاي كابالا در رمانهاي كوئيليو نقش پررنگي پيدا ميكند، در رمانهاي كوه پنجم، بريدا، شيطان و دوشيزه پريم و حتي كيمياگر به روشني تعاليم كابالا ديده ميشود. مشروح اين گفتوگو را با هم ميخوانيم:
* با توجه به شرايط فعلي، علل گرايش جوانان ايراني به برخي اديان نوپديد از جمله شيطان پرستي چيست؟
بسم الله الرحمن الرحيم، در مصاحبههاي قبلي با برخي از خبرگزاريها و نشريات درباره علل و زمينههاي پيدايش و گسترش اديان و معنويتهاي نوظهور سخن گفتهام. تمام آنها در مورد گرايشهاي شيطان پرستي نيز معني دار و صادق اند. اما در خصوص گرايشهاي شيطاني عوامل ديگري هم وجود دارد كه اگر اجازه بدهيد به آنها بپردازيم. اولين و مهمترين عامل اين است كه شيطانگرايي در وجود تمام انسانها ريشهدارد. در روايتي از امام صادق عليه السلام ميخوانيم كه قلب هر انسان دو گوش دارد در يكي شيطاني نشسته و همواره به سوي شر و پليدي دعوت ميكند و در گوش ديگر فرشتهاي است كه به خير و نيكي ميخواند. درون انسان عرصة جنگ ميان شيطان و فرشته درون است. اگر شخص ارادة خود را به سوي فرشته معطوف كند، شيطان را شكست داده و تسليم خواهد كرد، اما در صورتي انسان به پيروي از شيطان درون روي آورد، فرشتة دروني را تضعيف خواهد كرد و صد البته كه فرشتة درون هيچگاه شكست نميخورد، انسان تنها ميتواند صداي او را نشنيده بگيرد ولي امكان از بين بردنش را ندارد؛ چون دعوت فرشتة دروني همان نداي فطرت است كه تغيير و تبدّلي پيدا نميكند.(روم/30) به همين علت دنبال كردن نداي شيطان جنگ دروني را پايدار ميكند و چنين كسي هيچ گاه به آرامش نخواهد رسيد، و همواره با تضاد و تعارض دروني و احساس ناكامي زندگي خواهد كرد. ممكن است ما از شنيدن انجام يك گناه احساس نفرت كنيم، اما گاهي نيز رغبتي در قلبمان ايجاد ميشود، ما انسانها گاهي از گناه و خطا و ضايع كردن حق ديگران براي منافع خود خوشمان ميآيد و به آن ميل پيدا ميكنيم، اينها نشانة فعاليت شيطان دروني است. جنبش شيطانگرايي و شيطان پرستي بر همين خصلت آدمي تكيه ميكند و سستي اراده و بيتوجهي به رسول باطني يا تمايلات متعالي فطرت سبب اقبال به دعوت شيطان از لحاظ روانشناختي و استقبال از جنبشهاي شيطانگرا به لحاظ جامعهشناختي ميشود. جنبش شيطانگرايي ميخواهد با تقديس و مشروعيت دادن به شرارت و شيطنت، تضاد دروني و آشفتگي رواني را بكاهد و حتي وعدة از بين بردن آن را ميدهد، اما اين وعدة دروغي است كه هيچگاه محقق نخواهد شد. انسان هرچه قدر هم خطا كند و با فطرت و خرد و فرشتة درون خود مبارزه كند، نميتواند وجود خود را از حضور آنها تهي سازد، زيرا فطرت در حقيقت نداي خالق و هستي بخش ماست كه درون ما حضور دارد و تا هستيم او با ماست. به همين منظور شيطانگرايان از مرگ خدا سخن ميگويند تا بتوانند فرشتة درون را نابود كنند و البته اين توهمي بيش نيست. در اين مرحله كه به نتيجه نرسند ممكن است پايان دادن به هستي را پيش نهاد كنند و فكر كنند با خودكشي ميتوان از هستي و هستي بخش رو گرداند. ولي با مرگ به او نزديكتر ميشوند، در حاليكه قادر متعالي را از خود ناخشنود كرده و براي دريافت عشق بيكران او آماده نشدهاند. از اين رو با قهر و غضب مواجه خواهند شد. بنابراين يكي از علل گرايش به شيطان پرستي پيروي از شيطان درون است كه عاقبت آن به جاهاي بسيار ناخوشايندي ميرسد.
* هدف از وجود، شيطان چيست؟
خداوند مهربان اين شيطان دروني را قرار داد تا در مصاف با او نيروهاي عظيم خرد و اراده در انسان شكوفا شود و به مراتب برتر از فرشتگان راه يابد. و با حسن اختيار، صلاحيت جانشيني خداوند و فرمانفرمايي بر تمام عالم را پيدا كند.
* چه عوامل ديگري در گرايش به شيطان پرستي موثر است؟
يكي ديگر از علل گرايش به جنبشهاي شيطاني استفادة وسيع آنها از نمادهاست. انتقال و نشر انديشهها از طريق گفتن يا نوشتن دشوار است و تعداد محدودي از مردم با آن ارتباط برقرار ميكنند. اما نمادها به راحتي جايگاه خود را در فرهنگ عمومي پيدا ميكنند و به خاطر اينكه ظرفيت كار هنري دارند، به صورت جذابي در جامعه، به خصوص بين جوانان و زنان گسترش مييابند. نمادها همواره حامل معنا و پيام هستند و نوعي نگرش يا فكر را تداعي ميكنند و رفتار خاصي را يادآور ميشوند. مثلاً مردم با ديدن گلدسته ياد مسجد و نماز ميافتند. با ديدن چراغ قرمز احساس خطر ميكنند و ميايستند. جنبش شيطانگرايي با استفاده وسيع از نمادها و به كارگيري ظرفيتهاي هنري نظير گرافيك، سينما و از همه بيشتر موسيقي به عرصه آمده است. نمادها و سمبولهاي شيطاني روي لباسها، گردنبندها و دستبندها، انگشترها و ساعتها، از كفش تا كلاه همه جا ديده ميشود. اين نمادها با طراحيهاي متنوع و زيبا افراد را جذب ميكنند، پس از اينكه استفاده از آنها تكرار شد و به عنوان بخشي از رفتار و سليقة شخص در آمده و به نوعي هويت و خودپندارة فرد را تشكيل ميدهد، در اين شرايط با افراد ديگري كه نمودهاي رفتاري و ذوقي همانندي را دارند، احساس همزاد پنداري كرده و خود را از آنها و آنها را از خود ميپندارد و در رفتار و گفتار و افكار به طور ناخودآگاه شبيه به آنها ميشود. به قول ارنست كاسيرر انسان حيوان نمادساز است و به خاطر قدرت تفكر و معناجويي يا معنا بخشي، كنشهاي متقابل انسانها به صورت نمادين شكل ميگيرد. و از اين راه معاني را به هم منتقل ميكنند. مثلاً دو نفر كه به هم ميرسند براي هم دست تكان ميدهند و اين حركت نماد توجه، محبت و احترام است. معاني كه به صورت نمادين در روابط انساني جريان پيدا ميكند، به واسطة هنر بسيار مؤثرتر ميشود و سينما يكي از تأثير گذارترين هنرهاست. هنگامي كه فيلم شيطان در تاريخ 6/6/1976 پخش شد كسي فكر نميكرد كه چقدر مؤثر واقع شود به طوري كه هنگام پخش نسخة دوم اين فيلم در تاريخ 6/6/2006 بسياري از مردم از خانه بيرون نيامدند تا پر شيطان به آنها نگيرد و عدهاي هم كارهاي مهم خود را نظير عروسي و غيره به اين روز انداخته بودند تا از نيروي شيطان بهرهمند شوند!
* گويا اعتقاد به نيروي شيطان نيز در اين بين نقش مهمي دارد؟
يكي ديگر از عوامل گسترش شيطانگرايي و شيطانپرستي اين است كه شيطان را منشأ قدرت معرفي ميكنند و كاميابي و موفقيت در زندگي را در روزگار غلبة شيطان در گرو دست دادن با او و سپردن روح خود به شيطان اعلام ميكنند. شيطانگرايان ميگويند ما در دوران غلبة شر بر خير زندگي ميكنيم و اين نشانة غلبة شيطان بر خداست، پس نيروي غالب نيروي شيطان است و در صورت همراهي با او ميتوان به نيروي لازم براي رسيدن به اهداف و آرزوها دست يافت. در حاليكه واقعيت چيز ديگري است. ما در دورة مهلت يافتن شيطان و متأسفانه سستي انسان به سر ميبريم. شيطان نه تنها رقيب خداوند نيست، بلكه رقيب انسان هم نيست و اگر انسان به خود بيايد و به خدا پناه ببرد شيطان در برابر او عاجز و ذليل خواهد شد. قرآن كريم ميفرمايد: نيرنگ شيطان ضعيف است.(نساء/76) و سلطهاي بر اهل ايمان و توكل كنندگان ندارد،(نحل/99) سلطة او فقط بر كساني است كه به او دل سپرده و فرمانش را ميپذيرند و او را شريك پروردگارشان ميپندارند. (نحل/100) جنبش شيطانگرايي در راستاي جا انداختن اين دروغ بزرگ كه در دوران غلبة نيروي شيطان به سر ميبريم، دست به فعاليتهاي تبليغي گستردهاي زده است. از جمله توليد فيلمهايي نظير كودك رزماري، دروازه نهم و گابريل. رومن پولانسكي در فيلم كودك رزماري (1968) تولد شيطان را اعلام كرد، تولدي كه همه از آن خوشحال اند و او را فرزند قدرتمندترين قدرتمندان ميدانند. سپس در فيلم دروازه نهم (1999) شيطان را به صورت نيرويي كه غلبه يافته معرفي ميكند. نيرويي كه خيلي از مردم و حتي افراد شاخص نظير اساتيد دانشگاه و ثروتمندان در جستجوي راهي براي سپردن روح و جسم خود به او و متقابلاً برخورداري از قدرت او هستند. سرانجام در فيلم گابريل توليد سال 2008، ميبينيم كه زمين را ظلمت و پليدي فرا گرفته و خداوند فرشتگان را براي نجات زمين ميفرستد؛ اما آنها نيز آلوده ميشوند و در پايان گابريل كه همان جبرئيل است با دلخوري از خداوند، دست از زمين ميكشد و به آسمان صعود ميكند، تا نگذارد كه خدا فرشتگان ديگر را به زمين بفرستد. اين فيلمها كه با تكنيكهاي بالا و جذابيتهاي زياد داستاني توليد ميشود، در نهايت باور يا دست كم اين احتمال را تقويت ميكند كه نيرويي به نام نيروي شيطان وجود دارد و پيوستن به او بسيار مفيد و مؤثر است. يكي ديگر از عوامل جذابيت و رويآوري به جنبش شيطاني كه بسيار شيطنت آميز به كار گرفته شده، ميل به انتقاد و اعتراض در جوانان است. بدون شك مدل زندگي ما كه بر اساس اهداف و برنامههاي تمدن غرب شكل گرفته با فطرت و طبيعت انسان ناسازگار و خيلي آزار دهنده است. نظام اقتصادي، سياسي، آموزشي، فرهنگي و اجتماعي ما - منظورم از ما تمام مردم دنياست - ظالمانه و سرشار از تباهي است. در اينجا نميخواهم به اين موضوع بپردازم و در جاهاي ديگر توضيح دادهام. اما نشانههاي اين تباهي كه در تار و پود تمدن معاصر و زندگي ما پيچيده، افسردگيها، اضطرابها، رنجهاي بيهوده، ارزشهاي پوچ نظير پول، مدرك، مدالها و جوايز مسخرة بين اللمللي و هزاران پديدة موهوم و بيمعناي ديگر است. نوجوان و جواني كه تازه با اين عرصه آشنا ميشود و هنوز اين هنجارهاي بيمعنا را دروني نكرده ستم و تجاوز به حريم خود را كاملاً احساس ميكند و به سركشي رو ميآورد. دقيقاً به همين علت در دهة 1960شاهد جنبشهاي دانشجويي وسيع در آمريكا و اروپا بوديم. دقيقاً در اوج اين جنبشها بود كه پديدهاي به نام موسيقي متال به عنوان موسيقي اعتراض به وجود آمد. آن جنبشها و اين سبك موسيقي در ابتدا اهداف بسيار درستي داشت. اهدافي نظير مخالفت با مصرفگرايي، فاصلة فقير و غني، سرمايهداري، جنگ، فرسايش روابط انساني و... مثلا ً جوانان ميرفتند و از زبالهها لباسهاي پاره پيدا ميكردند و ميپوشيدند تا به اختلاف طبقاتي و بيعدالتي اعتراض كنند، داد و فرياد راه ميانداختند، ويژگي موسيقي متال فرياد، حرفهاي اهانت آميز و سروصداي بلند است. البته روشهايي كه از سوي اين جوانان به كار برده ميشد هميشه درست نبود اما اهداف خوبي در كار بود. ديري نگذشت كه اين جنبش به جهات انحرافي سوق پيدا كرد. در بين شعارهايي نظير عشق به مردم و عدالت، دعوت به استفاده از ماريجوانا و ساير مواد مخدر پيدا شد، گروهايي موسيقي خود جوش مورد حمايت شركتهاي سرمايهداري قرار گرفتند و گروههايي نظير هندريكس و گروه كِريم موسيقي متال را به سوي تجاري شدن سوق دادند، تاجايي كه امروزه خوانندگان معروف مثل مرلين منسون و گروههاي مطرح متال كاملاً در خدمت نظام سرمايه داري قرار گرفتهاند و لباسهاي پاره با قيمت گزاف در بوتيكهاي شيك به فروش ميرسد. اين گروهها از آنجا كه خلاف ارزشهاي اجتماعي حركت ميكردند و تندي و اهانت ورد زبانشان بود و نهادهاي اجتماعي نظير اقتصاد، حكومت، آموزش، خانواده و دين را مورد حمله قرار ميدادند، ظرفيت خوبي براي گرايشهاي شيطاني داشتند و از سوي دستهاي پنهان سرمايهداري به همين سمت منحرف شدند، "ازي آزبورن" خوانندة گروه "بلك سبث" كه شايد بتوان آن را پايه گذار سبك متال معرفي كرد، در مصاحبهاي در سال 1976 اعلام كرد كه ما يك گروه موسيقي هويمتال هستيم و هرگز به دنبال تفكرات شيطاني نرفتهايم. اين موضع گيري براي آن بود كه نشريات زيادي آنها را به عنوان گروه شيطاني معرفي ميكردند و عدهاي با حالات، آداب و لباسهاي شيطانگرايي در كنسرتهاي آنها حاضر ميشدند. به تدريج گروههايي كه ديدند حال و هواي شيطاني مورد استقبال و تبليغات خوبي قرار ميگيرد و مي تواند ثروت و شهرت خوبي براي آنها به ارمغان بياورد، دست به كارهاي شيطاني زدند، از اينجا بود كه بلك متال يا متال جادويي و ساير شاخههاي موسيقي هوي متال شكل گرفت. مثلاً گروهي مثل "نيروانا" كه نام خود را از بوديسم برگرفته و به طور نااميدانهاي از رنج و پليدي سخن ميگويد، با پشتيباني شبكه "ام.تي.وي" سبك متال آلترناتيو را مطرح كرد و به شهرت و ثروت فراواني رسيد. و تا زمان خودكشي "كرت كوبين" (خوانندة اين گروه) پول هنگفتي را به جيب تهيه كنندگان تلوزيوني خود سرازير كرد.
* اين سودهاي سرشار، در ديگر كشورها نيز با استقبال مواجه شد؟
هدفي كه شركتهاي بزرگ در چند سال اخير دنبال كردهاند اين است كه مدل بومي اين گروهها را در هر كشوري ايجاد كنند. گروههايي مثل "هدهانتز" در آلمان و گروههاي "آنگرا" و "راپسودي" در آسياي جنوب شرقي و نسخههايي از گروه "ديسايد" در ايران، نمونههاي قابل توجهي هستند.همانطور كه ميبينيد، كارتلهاي سرمايهداري و سياسي با برنامه ريزي حساب شده و سوء استفاده از بيتوجهي مردم توانستند يك تهديد جدي عليه خود را به فرصت تبديل كنند. و جواناني را كه ممكن بود نظام سلطه را در هم بريزند و مدل ديگري براي زندگي بيابند، به سمت داد و فريادهاي بيهوده و اعتراض بدون فكر و برنامه جهت دادند و همتشان اين شد كه چگونه پابهپاي گيتار الكتريك فرياد بكشند و به زمين و زمان فحش بدهند. در واقع با استعداد و پول همين جوانان، نيروي تحول و اعتراض فعال را از آنها گرفتند!. در راستاي كشف و حمايت و البته بهرهبرداري از استعدادهاي درخشان در اين زمينه از سال 2000 جشنواره گروههاي زير زميني برگزار شد. و همانطور كه ميبينيم حركت اعتراضي و تحولخواهانة جوانان با فريادهاي مأيوسانه، و سرگرميهاي نيرو زدا و فكر سوز، و تلاش براي به دست آوردن جوايز جشنوارهها به ارزش موهوم ديگري تبديل شده كه خاصيتي جز تداوم، ظلم و بيعدالتي و بيرحمي در دنيا ندارد. بنابراين يكي ديگر از علل جذابيت شيطانگرايي مخالفت و اعتراض به نظم موجود و ارزشهاي رايج اجتماعي است، كه براي جوانان هيجانزا و جالب است.
* شيطان پرستي و گرايش به آن علل مختلفي دارد، نقش فطرت انسان را در اين زمينه چگونه ارزيابي ميكنيد؟
عامل ديگر گرايش به شيطانگرايي ريشة عميق فطري دارد. روح ما انسانها پيش از پيوستن به تن مادي و حضور دراين دنيا، در عالم ملكوت و در محضر خداوند بوده و پروردگار خود را با تمام جلوهها مشاهده كرده و با تمام صفات عالي ميشناخته است. روح ما از آن جهت كه خداوند را با صفات جمال و لطف و رحمت ديده و شناخته به او عشق ميورزد و از جهتي كه او را با صفات جلال و جبروت و عظمت و قهاريت ديده، خشيت و هيبت را تجربه كرده است. در اين دنيا كه ازآن تجربة والا و ملكوتي دور شدهايم هم در جستجوي زيبايي و عشق هستيم و هم فطرتاً مايل به خوف و هيبت و خشيت. همانطور كه اگر زيبايي حقيقي را نبينيم و عشق حقيقي را نيابيم، زيباييهاي موهوم و عشقهاي پوچ قلبمان را فراميگيرد، اگر عظمت و شكوه بيكران الاهي را نشناسيم، با خوف و عظمت موهوم دل خود را به تپش وا ميداريم. جنبش شيطاني با خشم و خشونت و ايجاد ترس براي لحظاتي قلب انسان را ميلرزاند و به اين نياز عميق فطري پاسخي موهوم و منحرف ميدهد. در موسيقيهاي شيطان پرستي، گريمهاي وحشتناك خواننده، اشعار تند و پرنفرت، صداي بلند و حجم بالاي صدا، سرعت ريفها و ملودي، استفاده از تكنيكهاي پالم ميوت، افكتهاي ديستروشن و صحنه پردازي هول انگيز و نعرههاي دلخراش، هر بيننده و شنوندهاي را تحت تأثير قرار ميدهد و قلب او را ميلرزاند. اين هيجان براي عدهاي از جوانان دلپذير است. به ويژه اگر تصور كنيم كه جوان امروز سالهاي پرشور زندگي خود را بدون توجه به نيازهاي طبيعي در مدلي تحميلي و تكراري و ميگذراند، جواني كه ناگزير است تا اواسط دهة سوم زندگي درسهاي بيارزشي را بخواند كه در آينده به هيچ دردي نخواهد خورد و در اوج استعداد و غرور و توانايي به عنوان يك شهروند كامل شناخته نميشود، نه شغل، نه ازدواج و نه هيچ يك از خواستههاي او به موقع تعريف نشده است. در اين شرايط اگر به معنويت ناب و معرفت خداوند هم دستي نداشته باشد، فضاي موسيقي شيطانگرا و هراس و هيجان آن تنوع جالبي به زندگي او ميدهد. و پاسخي موقت و دروغي خوشايند خواهد بود.
* از ويژگي هاي بارز شيطان پرستي در ايران و تفاوت شيطان پرستان در ايران با ساير كشورها بگوييد؟
شيطانپرستي يا شيطانگرايي در كشور ما هنوز در دورة نمادين به سرميبرد و به ايدئولوژي تبديل نشده است. اما در كشورهاي غربي با توجه به شبكه فراماسونري و نيز مباني عرفان يهودي (قبالا يا كابالا) به يك ايدئولوژي سياسي و مذهبي تبديل شده و كاملاً با آرمانهاي صهيونيسم هماهنگي دارد. ولي بايد توجه داشت كه با كاركردي كه نمادها دارند، بعد از مرحلة ترويج نمادها، نوبت به انتقال ايدئولوژي خواهد رسيد. خيلي روشن عرض كنم وقتي سلام و عليك جوانان ما اشاره به نماد سرشيطان شد و آنگاه ديدند كه فلان هنرپيشة صهيونيست، فلان ورزشكار كاباليست و رئيس جمهور آمريكا نيز دستش را آنطور بالا ميبرد، به طور ناخودآگاه با آنها احساس همانندي كرده و ارزشها و انديشههاي آنها را از آن خود ميداند. حالت سرشيطان نمادي از بافومت است كه به صورت يك بز روي كره زمين نشسته و به معناي تحقق حكومت شيطان در زمين است. متأسفانه مسئولين به اين ابعاد موضوع توجه ندارند و جنبش شيطاني را فقط از منظر انحرافات اجتماعي ميبينند و از لايههاي عميقتر تغافل ميكنند. با در نظر گرفتن لايههاي عميق اين بحث مواجهه با آن تنها كار نيروي انتظامي نيست، بلكه سازمانهاي فرهنگي و سياسي كشور بايد براي آن فكر كنند و برنامه داشته باشند. موضوع ديگر در مورد شيطانگرايي در ايران و بلكه دنياي اسلام اين است كه در فرهنگ يهودي - مسيحي ايمان در برابر عقل و دانش قرار دارد و شيطان نماد عقلگرايي است. البته در آنجا عقل محدود به عقل منفعتجو و دنياگراست. اما به هر حال شيطان نماد عقل و دانش قلمداد ميشود كه با دعوت آدم و حوا به خوردن از ميوة درخت دانش با انسان از بهشت رانده شد. و اين موضوع زمينة جذب خيلي از افراد به شيطان بودهاست. اما در دنياي اسلام اين حنا رنگ ندارد و شيطان نماد جهل و وهم است و ايمان بر شالودة خرد و معرفت استوار ميشود. از اين جهت جنبش شيطانگرايي اگر بخواهد توفيقاتي را كه در ساير كشورها داشته، در ايران و جهان اسلام تجربه كند، ناگزير است كه به تحريف در دين اسلام دست بزند. و البته اقداماتي را در اين راستا آغاز كرده و برخي از آموزههاي عرفاني را كه با سوء تفسير به عقلستيزي تبديل ميشود، برجسته ميكنند. به خصوص با حمايت از برخي فرقههاي منحرف صوفيه، عرفان ناب اسلامي را در چهرهاي مسخ شده مينمايند.
* دربارة ريشههاي شيطانگرايي در عرفان يهود توضيح دهيد. به اعتقاد يهوديان، بنياسرائيل قوم برتر هستند و هيچ غير يهودي، در جامعه يهوديان پذيرفته نميشود، بنابراين يهوديان نميتوانند مثل پيروان ساير اديان ديگران را به دين خود دعوت كنند، آنها اين خلاء را با عرفان يهودي پر كردهاند. يعني اگرچه شما به عنوان يك مسلمان يا مسيحي نميتوانيد يهودي شويد ولي ميتوانيد به عرفان يهود بپيونديد. امروزه در دنيا تبليغات زيادي براي عرفان يهود يا همان قبالا صورت ميگيرد. شخصيتهاي مشهوري نظير مادونا كاباليست ميشوند و آموزههاي كابالا در رمانهاي كوئيليو نقش پررنگي پيدا ميكند، در رمانهاي كوه پنجم، بريدا، شيطان و دوشيزه پريم و حتي كيمياگر به روشني تعاليم كابالا ديده ميشود. البته عرفان يهود سر سفرة تعاليم انبياي بزرگ الاهي نشسته است و مطالب صحيح آن زياد است و در همين مطالب صحيح با عرفان اسلامي همانندي پيدا ميكند. اما تحريفات وحشتناكي هم در آن صورت گرفته كه مشكل از همين تحريفات آغاز ميشود. يكي از تحريفات عرفان يهود اين است كه آنها خدا را داراي تجليات يا سفيراهاي خير و شر ميدانند و در واقع جلوههاي جلال و قهر و سخط الاهي را جلوههاي شر كه منشأ پيدايش شر در عالم است، معرفي ميكنند. رهبري نيروهاي شر به دست فرشتهاي به نام "سَمائيل" سپرده شده و در فيلم "گابريل" وقتي "جبرئيل" به زمين ميآيد، ميبيند كه سمائيل يعني يكي از فرشتگاني كه در بهشت باهم بودند، بر زمين حكومت ميكند. جهان شر الاهي "سيترا احرا" نام دارد. بر همين خشت كج، آموزة ديگري را مينهند و آن آموزة "شميطاها" يا ادوار تاريخ است. براساس قبالا جلوههاي خداوند در ادوار مختلف تغيير ميكند، گاهي در دوران تجلي لطف و رحمت و به سر ميبريم و گاهي در عصر قهر و غضب و جلال و جبروت الاهي، چنانكه در تورات ميبينيم قوم بنياسرائيل گاهي مشمول رحمت خداوند بودهاند و گاهي گرفتار قهر و غضب او. دوران قهر و غضب كه حتي دامن پيامبران را ميگيرد، دورهاي است كه ميل انسان به گناه زياد ميشود و انسان سر به عصيان ميگذارد. دوران تجلي قهر و جبروت عصر غلبة شيطان است و با نگاه توحيديتر در واقع شيطان دست چپ خداست. در مكتب كابالا ظهور مسيح سرآغاز تجليات رحمت و لطف الاهي است و تا پيش از آن يا به عبارتي در آخرالزمان دورة غلبة ضد مسيح يا همان شيطان است كه آن را عصر آكواريوس مينامند. "آكواريوس" انعكاس "سيترا احرا" در زمين است و ما امروز در عصر آكواريوس به سر ميبريم. بنابراين اگر ميخواهيد، به قدرت و نيروي زندگي و كاميابي برسيد بايد با شيطان همراه شويد، حتي اگر ميخواهيد در عصر شيطان با تجلي خدا هماهنگ باشيد، بايد شيطاني شويد.
* در حاليكه نگرش اسلامي در اين زمينه متفاوت است؟
در نگرش اسلامي تمام صفات خداوند عين ذات او و خير مطلق است.(خطبة اول نهج البلاغه را ببينيد.) نبايد صفات الاهي را تكهتكه كرد. صفات و اسماء الاهي كمالات ذات او هستند كه ما در تحليل عقلي براي شناخت خود آنها را متعدد ميكنيم، اما تمام آن صفات پاك يك حقيقت دارد و آن ذات اقدس احدي است. انسان به عنوان خليفة خدا و آيينة تمام نماي او بايد تمام صفات خدا را با هم در قلب خويش متجلي سازد و ميان لطف و قهر و جمال و جلال جمع كند؛ در اين حال به نوعي عشق سرشار از هيبت و خوف همراه با رجاء و بندگي و خدمت عاشقانه به پروردگار خويش ميرسد. در كابالا بر اثر تمايز ميان نامهاي و صفات خداوند به نوعي شرك پنهان معتقد شدهاند و به جاي ذات كامل صفات را ميپرستند. و اين كاري بود كه قوم عاد كردند و حضرت هود به آنها فرمود: "أَ تُجادِلُونَني في أَسْماءٍ سَمَّيتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكمْ ما نَزَّلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ فَانْتَظِرُوا إِنّي مَعَكمْ مِنَ الْمُنْتَظِرينَ" آيا در نامهايي كه شما و پدرانتان ناميدهايد با من جدال ميكنيد در حاليكه خداوند هيچ برهاني را بر آن فرو نفرستاده است. پس منتظر باشيد، من هم با شما منتظر هستم."اعراف/71 " قوم عاد از نظر علمي بسيار پيش رفته بودند و قرآن ميفرمايد به آنها قدرت و تمكني داديم كه به شما نداديم. (انعام/6) به همين جهت خداوند معجزة خاصي به حضرت هود نداد و ميخواست تا آنها با انديشه و خرد خود و نگريستن به آن همه نعمتي كه خداوند به آنها داده است حق را بفهمند. ولي آنها خدا را در نامها و صفاتش تجزيه كرده بودند و به جاي خداوند يكتا، نامهاي او را ميپرستيدند. و اين دقيقاً راهي است كه در قبالا پيموده ميشود و عاقبت آن هم روشن است.
* با اين تفاسير، دقيقاً كدام نهادها و سازمانها ( اعم از رسمي يا غير رسمي) مسئول و نقش بازدارنده را در گرايش به اين امر دارند؟
بدون شك در مرحلة اول يك نقش ستادي بايد تعريف شود تا برنامههاي هماهنگي را براي تمام سازمانهايي كه ظرفيت حركت در اين جهت را دارند، طراحي و ارائه نمايد. اين نقش قانوناً به عهده سازمان ملي جوانان يا شوراي فرهنگ عمومي وزارت ارشاد است.
سپس رسانهها به ويژه رسانه ملي بايد با كارهاي كارشناسي اساسي وارد صحنه شوند و اقدام كنند. دوست دارم در اينجا درد دلي را مطرح كنم. سال گذشته دربارة معنويتهاي نوظهور طرحي نوشتيم، كه يكي از شبكهها اين طرح را پذيرفت و در حد خوبي تصويب كرد. بعد خودشان گفتند كه اين برنامه يك بخش پژوهشي ميخواهد، وقتي طرح پژوهشي ارائه شد و آنها مجوز پژوهش را پيش از مجوز توليد صادر كردند، به تهيه كننده گفتند كه بودجه پژوهش را از سازمانهاي ديگر جذب كنيد تا بعد از انجام و تأييد پژوهش، مجوز توليد را صادر كنيم و اين پروژه عملاً متوقف شد.در اين موارد بايد در يك طرح كلان تقسيم وظايف روشن باشد، اگر قرار است كه صدا و سيما بودجههاي پژوهشي نداشته باشد، با يك معرفي نامه به طور مشخص و با روند تعريف شده، تهيه كننده را به سازمان مربوطه مثلاً معاونت پژوهشي سازمان تبليغات معرفي كند كه تكليف روشن باشد و آنها هم وظيفة خود بدانند كه به اين معرفي نامه و در خواست آن ترتيب اثر بدهند. اگر هم هماهنگي بين سازمانها كار محالي است، خود سازمان صدا و سيما هماهنگي دروني برقرار كنند و اين موارد را در يك گردش كار روشن و سريع به مركز پژوهشهاي سازمان ارجاع دهد. تا اين مسائل روي زمين نماند.
مسألة ديگر اين است كه برخي سازمانها، كارشناسان منفصل از خودشان را در جريان اطلاعات لازم قرار دهند. ما بايد دعوا كنيم تا اجازه دهند كه به بخشي از مطالب، حتي مطالبي كه خودمان دنبال كرديم دسترسي داشته باشيم. اين شكاف بين كارشناسان و سازمانهاي دولتي باعث ميشود كه هم كارشناسان دست از مطالعه دراين زمينهها بردارند، و حرفي براي گفتن نداشته باشند و هم سازمانهاي مربوطه كارهاي غير كارشناسي انجام دهند، كه بعضاً مخل امنيت ملي است و خودشان فكر ميكنند كه كار درستي انجام دادهاند. اين مشكلات باعث شده كه ظرفيتهاي عظيم علمي و معنوي حوزة علميه و حتي اساتيد دانشگاهها در موضوعاتي مثل جنبشهاي نوپديد معنوي و ديني يا شيطانگرايي و شيطان پرستي مورد استفاده قرار نگيرد. بنده با اطلاع عرض ميكنم كه سازمانهاي توانمند در اين زمينه يا هيچ كاري نميكنند يا كارهاي بيهوده و بيخاصيتي را انجام ميدهند كه اگر اثر منفي نداشته باشد، بيترديد تأثير مثبتي هم ندارد.
* به تازگي نهاد نمايندگي مقام رهبري نسبت به اشاعه اين گرايش (شيطان پرستي) در دانشگاهها و در ميان دانشجويان هشدار داده است، به نظر شما به عنوان يك كارشناس از چه سازوكارهايي ميتوان براي مهار اين نحله فكري استفاده كرد؟
روشنترين راه اين است كه بينش بدهيم. وقتي يك دانشجو بداند كه از نيروي او چه سوء استفادههايي ميشود و با برنامهاي شيطاني توانايي اعتراض و قدرت تغيير زندگي را در او تباه ميكنند. اگر يك جوان بداند كه تصور بنيانگذاران و مروجان جنبش شيطاني اين است كه ميتوانند مردم را مثل يك گوسفند در جهت اهداف و اميال خود مهار كنند و به خدمت بگيرند، اگر بدانند كه با برنامهريزي نه تنها توان فكري و نيروي بدني او بلكه ذائقة زيباشناسي و ارزشهاي انسانياش را بازيچه خود ساخته و به لايههاي عميق معنوي و فطري او تعرض ميكنند، هيچ كس به آن روي نخواهد آورد.
* به نظر شما چرا نسبت به پيامدهاي نامطلوب اين گونه تفكرات در كشور ما اطلاع رساني نميشود؟
چه كسي اطلاع رساني كند، در حاليكه كساني كه اين مسئوليت را به عهده دارند، چيزي از آن نميدانند. آسيب بزرگ خود كارشناس پنداري مسئولين به ويژه مسئولين فرهنگي باعث شده است كه نه كارشناسان به خوبي رشد كنند و كارآيي داشته باشند، و نه خود مسئولين عملكرد مفيد و مؤثري ارائه دهند. در شوراي فرهنگ عمومي كه نمايندگان سازمانهاي فرهنگي و ساير سازمانهاي مربوطه حضور دارند، چند ماه پيش جلسهاي تشكيل شد و بحث شيطان پرستي را به جهت عدم شناخت و تقليل به انحرافات اجتماعي، از شمار معنويتهاي نوظهور خارج كردند، در حاليكه اين جنبش مهمترين جنبش معنوي و ديني روزگار ماست و اگر برنامههاي ابرفرهنگ استكباري موفق شود در آيندة نهچندان دور مذهب بسياري از مردمان زمين خواهد شد. و شاهد خواهيم بود كه شيطانپرستان يهودي، مسيحي، مسلمان و بودايي در همايشهاي سالانة خود براي دنيايي شيطاني بيانية اخلاقي، اجتماعي، سياسي و حقوقي صادر كنند. و براساس اصول اعتقادي خود در در ساحتهاي گوناگون زندگي به بسط ايدئولوژي شيطاني بپردازند.
اصول اعتقادي شيطانگرايي كه توسط آنتوان لاوي بيان شده، عبارت اند از:
1- دست و دلبازي به جاي خساست
2- زندگي حياتي به جاي نقشه خيالي و موهومي روحاني
3- دانش معصوم به جاي فريب دادن رياكارانه
4- صحبت كردن با كساني كه لياقت آنرا دارند به جاي عشق ورزيدن به نمك نشناسان
5- انتقام و خونخواهي كردن به جاي برگرداندن صورت
6- شيطان به ما مسئوليت در برابر مسئول را به جاي مسئوليت در برابر موجودات ترسناك خيالي مي آموزد
7- انسان مانند ديگر حيوانات است , گاهي بهتر ولي اغلب بدتر
8- شيطان تمام آن چيزهايي كه گناه شناخته مي شود را ارائه مي دهد , چون كه تمام آنها به يك لذت و خشنودي فيزيكي , رواني يا احساسي منجر ميشوند .
9 - شيطان بهترين دوست كليسا است چرا كه در تمام اين سالها وجود شيطان دليل ماندگاري كليساهاست.
در اين اعتقادات حرفهاي درست و نادرست به هم آميخته شده و ايدئولوژي شيطاني به جهت اينكه حرفهاي درستي هم دارد، امكان تحقق و تداوم در دنياي آينده را خواهد داشت و در كنار آن نگرشهاي باطل، خشونتآميز، هوس مدارانه و غير انساني خود را نيز عملي خواهد ساخت. و سالها طول ميكشد تا پس از تجربة زندگي بر اساس طرح شيطاني به تعارضها و رنجها و ناكاميهاي آن پيببريم و در جستجوي طرح ديگري براي زندگي برآييم. و به همان نقطهاي برسيم كه انسان ناكام امروز رسيده است.
حال چه كسي ميخواهد نسبت به اين امور روشنگري و اطلاع رساني كند. بدون وجود هستههاي قوي پژوهشي با مطالعات ميان رشتهاي و رويكرد آينده پژوهانه، مگر ميتوان اين توطئة بزرگ را شناخت، تا در گام بعد به ترويج اين شناخت انديشيد.
چرا شیطان در رسانه های غربی ظهور كرد؟
رضا فرخی
هویت هر انسانی تشكیل شده از عقاید، باورها، تفكرات و شخصیت اوست. هویت، نوعی تعریف از ایده های اخلاقی و ایستارهایی است كه هر فرد دارد؛ ایستارهایی كه در تمامی ابعاد مادی و معنوی و اخلاقی وجود دارد و شخص براساس آن زندگی اش را تنظیم می كند. اما اگر یك انسان هویتش دچار تزلزل و اخلال شود، زمینه برای سقوط اخلاقی و اجتماعی فرد فراهم می شود. از این رو مسئله هویت، یكی از موضوعات مهم در مهندسی فرهنگی است.
در دنیای امروز، ابزارها و عوامل مختلفی در هویت سازی و شكل دهی به رفتار انسان دخیل هستند. رسانه ها، به خصوص رسانه های تصویری، از جمله مهم ترین عوامل هستند. یكی از این رسانه ها شبكه های ماهواره ای است كه امروزه به سرعت در حال افزایش اند. وابستگی اكثر این شبكه ها به آمریكا، انگلیس و صهیونیسم، برای جامعه دینی و نسل جوان كشور، یك تهدید محسوب می شود. زیرا دولت های مذكور سعی در پیاده كردن توطئه های خود از طریق این شبكه ها را دارند كه در تضاد كامل با هویت ایرانی- اسلامی است.
یكی از توطئه های آن ها برای تخریب هویت انسان ها، به خصوص در جوامع اسلامی، القای نوعی از تفكرات و اخلاق خاص است كه تحت عنوان مكتب های شیطان پرستی شناخته می شوند.
مكاتب شیطان پرستی به سه شكل ترویج می شوند: 1- كلیساهای شیطانی، 2- جادوگری، كه برای این موضوع هم در سینما و رسانه ها سرمایه گذاری فراوانی كرده اند و 3- رسانه های تصویری.
در حال حاضر رسانه های تصویری، به خصوص شبكه های ماهواره ای، متداول ترین روش برای انتشار شیطان پرستی است كه عمدتا نیز در قالب كلیپ های تصویری (موسیقی همراه با تصویر)، تجلی می یابند.
شیطان پرستی، ابتدا به همراه موسیقی بلك متال وارد ایران شد، اما در بدو امر، مورد استقبال چندانی قرار نگرفت و نتوانست به شكل عمومی در میان جوانان ایران جا بیافتد. به همین دلیل، غربی ها برای ترویج شیطان پرستی روی شبكه های ماهواره ای تمركز كردند. این شبكه ها، كلیپ ها و موزیك ویدئوهای گروه های شیطان پرستی را به طور دائم پخش می كرده اند و سعی در بزرگنمایی خوانندگان این گروه ها داشته اند.
ترویج فرهنگ و تفكرات شیطان پرستی در ایران با استفاده از موسیقی بلك متال یا كلیپ های تصویری كه چه به صورت سی دی و یا از طریق شبكه های ماهواره ای به واقع یكی از همان نشانه های استثمار فرهنگی غرب است كه در قالب مناسكی سازمان یافته و كاملاً برنامه ریزی شده توسط آمریكا انجام می شود. از جمله رفتارهایی كه در مناسك و مراسم منتسب به شیطان پرستی انجام می شود بی بند و باری جنسی، رفتارهای غیراخلاقی، مصرف مشروبات الكلی و موادمخدر صنعتی است. به طور نمونه چند وقت پیش در شهر كرج یكی از این گردهمایی ها كشف شد كه در انتها معلوم گردید كه برگزاركنندگان آنها از آن سوی مرزها برای مدت كوتاهی وارد ایران شده اند تا پس از انجام مأموریت خود به آن سوی آبها بازگردند.
برای اثبات وابستگی شیطان پرستان به دولت آمریكا ذكر یك اتفاق كافی است: آنتونی لاوی صاحب اصلی كلیسای شیطان پرستی و یكی از سردمداران این تفكر در غرب است كه در ابتدا خود را مستقل از دولتمداران غربی نشان می داد. تبلیغات عظیم رسانه های تصویری چون شبكه های ماهواره ای نیز برای خواننده های وابسته به این كلیسا است و هر كدام از این خواننده ها صفتی را از كلیسای به اصطلاح شیطان پرستی و شخص آنتونی لاوی دریافت می كنند. به عنوان مثال می توان مرلین منسون را نام برد كه لقب كشیش اعظم این كلیسا را از لاوی دریافت كرد و امروز یكی از معروفترین خواننده های موزیك ویدئو و كلیپ های تصویری شیطان پرستان است. نام اصلی او برایان وانر است كه نام مرلین منسون را از نام مرلین مانرو بازیگر زن هالیوودی كه شهرت به فساد و بازی در فیلم های غیراخلاقی داشت گرفته است. عده ای معتقدند این نوع موسیقی ناشی از بیماری روانی است. چرا كه محتوای اشعار او مسائلی مانند كشتن والدین، خوردن خون، تجاوز به محارم و یا توهین به خدا و ادیان آسمانی است. به عنوان مثال او در یكی از كنسرت های خود انجیل را پاره و به سمت جمعیت پرتاب كرد. البته ناگفته نماند تبلیغات برای او به حدی بالاست كه بسیاری از كارهایی كه گفته می شود او انجام داده شایعه و دروغ بوده و تنها برای جلب توجه افراد است. و جالب اینجاست كه طرفداران او چه در غرب و چه در داخل ایران خود را افرادی متفاوت و بهره مند از فلسفه می دانند!
دلیل این رفتار، افكار و عقاید غیرانسانی این مكاتب و خواننده های آنها را سه موضوع می دانند: 1- با شیطان در ارتباطند 2- از بیماری های روانی مازوخیستی وخیمی رنج می برند 3- آنهااجیر شدگان و مزدوران سیاستمداران غربی برای انحراف و استثمار فرهنگی جوانان در جوامع مذهبی هستند. دو مورد آخر كاملاً منطقی به نظر می رسند. چراكه نشانه های بیماری روانی به راحتی در حركات آنها قابل تشخیص است و مازوخیسم، خودآزاری و دیگر آزاری در آنها كاملاً هویداست. درمورد دوم هم این كه آنها مزدوران فرهنگی هستند كه از سوی سردمداران سیاسی غرب برای انحراف و نابودی اخلاق انسانی اجیر شده اند كاملاً مشخص است. در واقع افرادی چون مرلین منسون و یا لاوی، شیفته ثروت هستند و به خاطر آن دست به چنین كارهایی می زنند. یكی از روزنامه نگاران آمریكایی نكته جالبی را در این خصوص بیان می كند. او می گوید: اكثر این خواننده ها پس از اجرای كنسرت ها و حركات غیراخلاقی و غیرانسانی سوار لیموزین خود می شوند و به خانه میلیاردی خود می روند و اصلاً توجهی به این نكته نمی كنند كه این رفتار و حركات چه تأثیری بر ذهن جوانان و كسانی كه آن ها را مشاهده كرده اند می گذارد، چرا كه خود آنها هم به عقایدی كه مدعی هستند كوچكترین باوری ندارند و تنها از آن برای فریب دیگران و جلب توجه و در هدف نهایی ضربه به فرهنگ ها و كسب ثروت از این راه استفاده می كنند. آن ها خود اعلام می كنند كه قبل از اجرای این موزیك ویدئوها موادمخدر و صنعتی مصرف می كنند. این بیان آشكار چه سودی برای طرفداران آن ها دارد جز این كه این جوانان را به این سو هدایت كند كه با دیدن این موزیك ویدئو چه از طریق سی دی یا شبكه های ماهواره ای به مصرف این مواد روی آورند و به این ترتیب بازار مصرفی برای تولیدات این مواد صنعتی كه بعضی از آنها در دستان خود سردمداران غربی و صهیونیست است گسترش یابد؟
مدارك زیادی موجود است كه نشان از وابستگی زیاد این گروه ها به صهیونیست ها و آمریكا دارد. به عنوان مثال مرلین منسون پس از این كه بارها در كنسرت هایش كه از شبكه های ماهواره ای پخش شد به ادیان آسمانی، به ویژه اسلام و مسیحیت توهین كرد، با سیل عظیمی از اعتراضات مواجه گردید و این باعث شد كه چند ماه منزوی شود. او مدعی بود كه در آن مدت در تاریكی با ارباب خود (شیطان) ملاقات كرده تا از او دستورات جدیدی را برای نقش آفرینی در شبكه های ماهواره ای و كلیپ های خود بگیرد. اما بعدها مشخص شد كه این مدت را در راهروی كاخ سفید و لابی های صهیونیستی برای مطرح كردن خواسته های خود و تأمین آنها گذرانده است. البته او در این مورد موفق شد. چراكه بعد از بازگشت در اولین اجرای خود بزرگترین مكان برای اجرای كنسرت از سوی آمریكا به او داده شد و شبكه های ماهواره ای كه متعلق به خود آمریكا هستند بیشترین تبلیغات را برای او انجام دادند.
البته دولت های غربی از جمله آمریكا در حمایت از این گروه ها علاوه بر اهداف سیاسی و فرهنگی درپی مقاصد اقتصادی هم هستند و موارد مذكور حاكی از سرمایه گذاری وسیع آمریكا و صهیونیسم در این زمینه است. با توصیف این كه هر شبكه ماهواره ای كه قدم در راه پخش این گونه برنامه ها می گذارد یك شبه سوپر میلیونر می شود و برای كسب درآمد راه صدساله را یك شبه طی می نماید. با این كارها دولت آمریكا نشان داد كه برای كسب سودجویی های خود حتی مردم خودش را هم نادیده می گیرد. چون هیچ اهمیتی به اعتراضات آنها و كلیسای كاتولیك به خاطر به انحراف كشاندن جوانان و جامعه آمریكا توسط این گروهها نداد.
منبع:كیهان
بررسی راههای نفوذ شیطان پرستی:
زنگ خطر برای گسترش فرقه منحرف ساتنیسم در ایران!
جهان -سرویس فرهنگی:
شیطان پرستی در کشور ما از طریق محافل مختلفی نظیر موسیقی های سبک جدید ،جادو ،مد و محصولات سینمایی هالیوودی وارد شده است.
به گزارش سرویس فرهنگ و هنر جهان ،چت روم ها یکی از اصلی ترین حوزه های فعالیت شیطان پرستان برای جذب عضو است.فرشاد ملقب به "فرشاد عقرب"یکی از جوانان پیرو فرقه منحرف ساتنیسم است.او می گوید :در چت روم ها با دختران آشنا می شدم و پس از فریب دادن آنها کاری می کردم تا از خانه فرار کنند و پس از آنکه از خانه فرار می کردند آنها را عضو گروههای شیطان پرست می کردم و به بی بندوباری عادت می دادم.
شاهین که نام خودش را به "خفاش تاریکی"تغییر داده می گوید: در چت روم ها با "آتنا عقرب" آشنا شده و به وسیله او به پارتی های شبانه دعوت شدم در آنجا انواع و اقسام مشروبات الکلی و مواد روان گردان وجود داشت که از همه آنها استفاده می کردند و روابط کاملا آزاد بود.
همچنین یکی از سنتهای جاری در فرقه ساتنیسم خوردن خون یکی از اعضای خانواده است.
افراد مستعد عضویت در این فرقه منحرف:
دکتر امان الله قرایی مقدم جامعه شناس در رابطه با اعضای این فرقه می گوید:آنها به هیچ چیز اعتقاد ندارند و درآنها اعمال بی بندوباری اخلاقی وجود دارد و مقلد شیطان هستند.
این جامعه شناس که با ویژه نامه نوروزی "جوان"به گفتگو پرداخته بود،می گوید:جوانانی که باورها و اعتقادات مذهبی خانواده های آنها کمرنگ است استعداد بیشتری برای عضویت در این گروه دارند.وی اذعان می دارد که والدین این جوانان سلامت یک فرد عادی را ندارند و بی بند وباری و عدم پایبندی به مسائل دینی و عرفی از ویژگی های این جوانان و خانواده های آنهاست.
رابطه هالیوود،شیطان پرستی و صهیونیست:
در بخش عمده ای از فیلمهای هالیوودی که سرمایه گذاران و سیاست گذاران آنها صهیونیستها هستند کلیه نمادهای شیطان پرستی دیده می شود مانند:"هری پاتر ،ارباب حلقه ها ،افسانه مرلین"
از طرف دیگر بنیانگذار فرقه شیطان پرستی یک یهودی بنام آنتوان لاوی است که برای اولین بار کلیسای شیطان را تاسیس کرد.
موسیقی راه نفوذ شیطان گرایی در ایران:
موسیقی یکی از موثرترین ابزارهای ترویج این فرقه است.موسیقی راک ،جاز ،بلک متال و رپ از مهمترین سبکهای موسیقی است که بسیاری ازخوانندگان و نوازندگان انها شیطان پرست هستند.
دکتر شاهین فرهت استاد موسیقی در گفتگو با "جوان "عنوان می کند که این نوع از موسیقی ها اصالت فرهنگی ندارد و چون روی ریتمهای تند و یکنواخت دور می زند سبب ایجاد خشونت می شود در حالیکه موسیقی ایرانی دارای ردیف های عرفانی است و باعث تعالی فکر انسان می شود. وی یکی از دلایل گرایش به اینگونه از موسیقی ها در کشورمان را نبود موسیقی خوب عنوان می کند
شیطان پرستی
یک کارشناس توسعه اجتماعی و جامعه شناس ایرانی می گوید: شیطان پرستی در جامعه اسلامی ایران رو به افزایش است
به گزارش خبرگزاری ایسنا شاید باور کردنی نباشد ولی در جامعه ایران عده ای با این تفکر و گرایش زندگی می کنند.
به گزارش ایسنا، در خصوص علت سوق پیدا کردن افراد مختلف جامعه اسلامی را در اولین نکته دور شدن از خداوند و نزدیک شدن به شیطان مطرح کرد و افزود : گرایش به این پدیده در بین جوامع اسلامی بیشتر از گذشته مد نظر قرار گرفته است و شمار گروه های شیطان پرستی شناخته شده در ایران بیش از پنجاه گروه است. دکتر کاظم اصغری با بیان اینکه شیطان پرستی به طبقه خاصی از اجتماع تعلق ندارد، تصریح کرد : این موضوع در بین افراد پایین جامعه و سطح بالاترنیز دیده می شود و از معضلاتی است که به جامعه بازمی گردد و خانواده تنها به عنوان یک استارت برای شروع این عامل است. وی گفت ، هرچند درقوانین ما برای شیطان پرستی تعریف خاصی نشده است ، اما نیروی انتظامی آن ها را به عنوان منحرف اجتماعی دستگیر می کند و تاکنون قوه قضائیه با این گروه ها تندی نکرده است و این واقعیت تلخ در جامعه ما در حال افزایش است.
سال گذشته سردار ذوالفقاري، جانشين وقت نيروي انتظامي به يكباره از شناسايي و دستگيري اعضاي 50 فرقه شيطانپرستي كه به صورت زيرزميني فعاليت ميكردند، خبر داد؛ خبري كه بسرعت مورد توجه رسانهها قرار گرفت و با وجود تلاشهاي گستردهاي كه در اين ارتباط به كار گرفته شد، اخبار چنداني از نحوه فعاليت، عضوگيري و رفتارهاي اين فرقهها منتشر نشد، اما شاكله اين خبر درخصوص رفتارهاي نابهنجار فرقههاي منحرف شيطانپرستي در ارتباط با بيبندوباري جنسي و مقابله با ارزشهاي جامعه بود.
با پخش خبر مربوط به دستگيري اعضاي فرقههاي منحرف و از جمله شيطانپرستي در يك برنامه تلويزيوني در شبكه 3 سيما، اظهارات تكاندهندهاي را شاهد بوديم كه باور آن در جامعه بسيار سخت و مشكل بود.
در ادامه اين اظهارنظرها سردار نجفي، رئيسپليس اماكن نيروي انتظامي نيز در واكنش به فعاليت فرقههاي شيطانپرستي بيان كرد: 17 واحد صنفي كه به توزيع آلات و ادوات شيطانپرستي ميپرداختند، شناسايي شدهاند و پرونده آنها در اختيار مراجع قضايي قرار گرفته است.
فعاليت در فضاي مجازي
اگرچه پس از مدتي اظهارنظرهاي مختلف در ارتباط با فرقههاي منحرف به فراموشي سپرده شد، اما بارديگر شاهديم كه نمادها و نشانههاي مربوط به فرقهها و گروههاي منحرف از جمله شيطانپرستي در مغازهها و حاشيه پيادهروها به قيمت نازل بهفروش ميرسد.
رضا جعفري، معاون دادستان و سرپرست دادسراي مبارزه با جرايم رايانهاي در اين ارتباط به «جامجم» ميگويد: در قاموس جامعه ما هيچ جايگاهي براي فرقههاي منحرف و از جمله تبليغ شيطانپرستي وجود ندارد و برخورد با عوامل اين فرقهها به صورت جدي در دستور كار قرار دارد.
جعفري تصريح ميكند: پس از راهاندازي دادسراي مبارزه با جرايم رايانهاي، يك بخش فعال در اين دادسرا مسوول برخورد قانوني با عوامل فرقههاي منحرف است و متاسفانه سركردگان اين فرقهها كه سر در آبشخور بيگانگان داشته و سعي در به چالش كشيدن ارزشها و باورها دارند، با ايجاد جذابيتهاي كاذب اقدام به كشاندن نسل جوان و نوجوان به دام هولناك و متعاقب آن سوءاستفاده از آنها ميكنند.
جعفري افزود: دعوت به نشستهاي پنهاني، برگزاري پارتيهاي شبانه و دادن مواد مخدر روانگردان به دعوتشدگان و بيبندوباري جنسي از جمله مواردي هستند كه ميتوان نشانههاي آن را در فضاي مجازي مشاهده كرد؛ موضوعي كه نيازمند توجه جدي از سوي خانوادهها و رسانهها براي آگاهيبخشي به مردم است.
ترغيب به فرار و ارتكاب جرم
اميراسماعيل رضوانفر، داديار شعبه 4 دادسراي جنايي تهران نيز در اين ارتباط ميگويد: مدتي پيش و به دنبال فرار چند دختر جوان وقتي موضوع مورد بررسي و تحقيق قرار گرفت، مشخص شد اين دختران از سوي يكي از فرقههاي شيطانپرستي اغفال و با ترغيب به فرار از خانه، از آنها هتكحرمت شده است. اين دختران در اعترافات خود عنوان ميكردند پس از ارتباط اينترنتي با اعضاي اين فرقه به مدت يك هفته در زيرزمين يك خانه همراه تعدادي دختر و پسر جوان زندگي ميكردهاند و قرصهاي روانگردان و مواد مخدر صنعتي در اختيارشان قرار گرفته است.
داديار رضوانفر افزود: با دستگيري چندين نفر در اين ارتباط و كشف علائم، نشانهها و لباسهايي با اشكال عجيب و غريب، پرونده متهمان به دادگاه كيفري استان تهران ارسال شد.
قاضي دادسراي جنايي تصريح كرد: بيتوجهي به فعاليت اين فرقهها در بلندمدت هزينه گزافي را به جامعه تحميل خواهد كرد كه اولين خسارت آن آسيب به كانون خانوادهها، روابط اجتماعي و بيبندوباري خواهد بود؛ موضوعي كه نيازمند برنامهريزي جدي است.
گروههاي منحرف
صفر خاكي، مدرس دانشگاه نيز ميگويد: متاسفانه فعاليت فرقههاي منحرف و از جمله شيطانپرستي كه حتي در كشورهاي غربي نيز ممنوع است، هر روز گستردهتر ميشود و سركردگان اين فرقههاي منحرف با رفتارهاي عجيب و دور از شأن و منزلت انساني، افراد را به نابودي و نيستي سوق ميدهند.
خاكي اضافه ميكند: در حال حاضر گروههاي متاليكا، آيرون ميدون، وسپ، عقرب سياه و ... كه از دهه 70 فعاليت خود را آغاز كردهاند و متاسفانه ردپاي آنها در كشور مشاهده ميشود، در سايه بيتوجهي و در قالب شبكههاي زيرزميني در برخي شهرها ريشه دوانده است.
وي اضافه ميكند: از نمادها و نشانههاي افراد موسوم به شيطانپرست، انگشتر تيغدار با نشان اسكلت، موي بلند، سر تاس، لباس جلف و گشاد است. آنها همچنين از ابزار موسيقي و يك ملودي خاص نيز استفاده ميكنند.
خاكي در ارتباط با راهكار قانوني براي مقابله با اين فرقهها ميگويد: قانونگذار با استناد به مواد قانوني 498 تا 500 قانون مجازات اسلامي چنانچه اقدام آنها محاربه تشخيص داده نشود مجازات حبس تا 10 سال را برايشان پيشبيني كرده است و در صورتي كه اثبات شود هدف از فعاليت تحتالشعاع قرار دادن امنيت و فساد باشد، مجازات اعدام براي اين افراد پيشبيني شده است و... .
مخلص كلام اين كه بايد پذيرفت در سايه تساهل و تسامح سازمانها و نهادهاي فرهنگي، متاسفانه زنگ هشدار مربوط به فرقههاي انحرافي آن گونه كه بايسته است به گوش مسوولان نرسيده است و هر روز فعاليت اين فرقهها از جمله شيطانپرستها رو به افزايش است كه براي نمونه اشاره شد لباس و ابزار و ادوات مربوط به اين فرقه منحرف براحتي به مشتريان كه عمدتا نوجوانان و جوانان هستند، عرضه ميشود كه براي نمونه در يكي از خيابانهاي مركز شهر، چندين مغازه اين ابزار را پشت ويترين قرار دادهاند و به انتظار نوجوانان بيخبري هستند تا آنها را به دام شيطاني خود گرفتار كنند... و يا اين كه در يكي از بوستانهاي شهري آنها در تعطيلات آخر هفته اقدام به فروش جزوهها و سيدي در قالب دستفروشي ميكنند كه در نوع خود جاي تامل و پرسش دارد.
اخيراً پيامکي مشکوک با هدف ترويج شيطان پرستي در بين جوانان برخي شهرها در حال رد و بدل ميباشد.
به گزارش خبرنگار آتي نيوز،اخيراً پيامکي مشکوک با عنوان «رقص شياطين بر روي لاشه گرگها در تالار رؤياها براي شيطان پرستها» در بين جوانان برخي شهرها در حال رد و بدل ميباشد.
با توجه به اين که اين پيامکها با نوعي ابهام همراه است احتمال مي رودکه حاوي مطالب مهمي براي شيطان پرستها باشد.
گفتني است پيش از اين يک گروه تحقيقاتي نسبت به گسترش شيطانپرستي در جامعه هشدار داد و خبر داد که اکنون بيش از 70 فرقه شيطانپرستي در کشور فعال هستند.
برپايه اين خبر موقعيت جغرافيايي فعاليت اين جريان مخرب و ويرانگر اخلاقي برخي ازشهرهاي نقاط مرکزي و جنوب غربي ايران است و خشونت، خونخواري و آدم زدايي از ويژگي هاي آن به شمار مي رود به گونه اي که برخي از جوانان هوادار اين جريانها با آسيب رساندن به خود و ديگران درصدد ارتقاي جايگاه خويش در گروه هستند.
بنا بر اين گزارش، رفتار خشونت آميز اعضاي گروهاي شيطان پرست با حيوانات و برخي از اطرافيان نيز بسيار تاسفبار و قابل تامل است.
به گزارش آتي نيوز، در تحقيقات مستندي که به تازگي در اختيار مسئولان ارشد کشور قرار گرفته است، لباسهاي گشاد، لباسهاي رنگي جلف، انگشترهاي خاص تيغ دار، دستبندهاي متنوع و عجيب، گردنبندهاي اسکلتي با موهاي بلند يا سر طاس به عنوان نشانههاي ويژه گروههاي همسو با شيطان پرستي بيان شده است.
در اين گزارش تاکيد شده است که علاوه بر ماهواره ها و سايتهاي اينترنتي، انتشار کتب متعدد براي ترويج اين جريان در داخل کشور عامل رواج اين فرقه ها شده است.
انتشارفیلم ها در بین کودکان از جمله (Harry Potter)
یکی از ترفند های خطرناک دستگاه شیطانی فراماسونری برای اجرای اهدافش، تلاش برای انس دادن
انسان ها (به خصوص کودکان) با سحر، جادو و تعالیم شبه کابالایی می باشد. قبل از ارایه ی توضیحات
بیشتر در این زمینه، توجه شما را به بحث های مقدماتی زیر جلب می کنیم: در تمام ادیان الهی، سحر
و جادوگری نکوهش شده است و جزء امور ممنوعه می باشد. در دین اسلام نیز احادیث و روایات بی
شماری از معصومین(ع) پیرامون ممنوعیت سحر بیان شده است. برای نمونه در این زمینه می توان به
حدیث زیر از امام صادق (ع) به نقل از جد بزرگوارشان حضرت علی (ع) اشاره کرد:
« عَنِ الْبَزَّازِ عَنْ أَبِی الْبَخْتَرِیِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ (ع) أَنَّ عَلِیّاً (ع) قَالَ:مَنْ تَعَلَّمَ شَیْئاً مِنَ السِّحْرِ قَلِیلًا أَوْ
کَثِیراً فَقَدْ کَفَرَ وَ کَانَ آخِرَ عَهْدِهِ بِرَبِّهِ وَ حَدُّهُ أَنْ یُقْتَلَ إِلَّا أَنْ یَتُوبَ. »
« از بزاز از ابی البختری از جعفر (صادق (ع) از پدرش (ع) از حضرت علی (ع) نقل شده است که فرمودند:
هر کس چیزی از سحر بیاموزد، زیاد باشد یا کم، کافر شده است و سرانجام کارش با خدایش است؛
و حدش این است که کشته شود، مگر اینکه توبه کند. »
این حدیث خود به روشنی نشان می دهد که جادوگری گناه بسیار بزرگی است و حکم سنگینی دارد. اما
در جهان امروز که ارزش ها دگرگون شده است و همه چیز به صورت وارونه معرفی می گردد، کتاب ها و
فیلم های زیادی در مدح و ستایش جادوگری نوشته و ساخته می شود. متأسفانه مخاطب بسیاری
از این کتاب ها و فیلم ها، کودکان هستند. بدین ترتیب بسیاری از کودکان از دوران خردسالی با سحر
و جادوگری آشنا می شوند و با توجه به این که در آنان رشد شناختی کامل نیست، بسیاری از آن ها
آرزو می کنند که ای کاش به جای قهرمان کتاب ها و فیلم ها بودند و می توانستند هر چیز که
می خواستند برای خود مهیا کنند.
متاسفانه امروزه بازار بسیاری از این کتاب ها و فیلم ها بسیار داغ است و بعضی از آن ها در زمره ی پرفروش
ترین کتاب های تاریخ قرار دارند. از جمله ی این کتاب ها و فیلم ها می توان به (علی بابا و چهل دزد بغداد)،
(علاءالدین و چراغ جادو)، (Harry Potter) و (Shrek) اشاره کرد. در بین کتاب ها و فیلم های مذکور،
(Harry Potter) هم از نظر میزان فروش و هم از نظر میزان تأثیر، موقعیت ویژه ای دارد. داستان های
(Harry Potter) در زمره ی پرفروش ترین کتاب های تاریخ قرار گرفته و از آن انیمیشن ها و فیلم های زیادی
ساخته شده است؛ شهرت این مجموعه داستان ها به حدی است که کتاب ها و فیلم های (Harry Potter)
از نظر درآمدزایی نیز در بین درآمدزاترین کتب و فیلم های تاریخ، جای گرفته اند.
در این بین، شواهد مهمی وجود دارند که نشان می دهند داستان های (Harry Potter) واضحاً در
جهت اهداف شیطانی فراماسون ها و صهیونیست ها تولید شده اند. از جمله ی این شواهد، می توان
به موارد زیر اشاره کرد:
۱ – تعالیم جادوگری (Witchcraft) که (Harry Potter) به کرات از آن ها بهره می برد، قرابت بسیار زیادی با
تعالیم شیطان پرستی و همین طور کابالا دارد. به طوری که علایم و وسایل و عباراتی که در (Witchcraft) به
کار برده می شوند، عمدتاً همان علایمی هستند که در کابالا و شیطان پرستی به کار می روند. از جمله ی
این علایم می توان به علامت های الحادی چون ستاره ی شش گوش، (Baphomet) و ... اشاره کرد که در
شیطان پرستی، تعالیم کابالا (و تعالیم فراماسونری که برگرفته از تعالیم کابالا است)، و نیز تعالیم (Witchcraft)
به خصوص (Black Witches = جادوگران شیطانی) مشترک است. بدین ترتیب می توان چنین دریافت که
فیلمی که از جادوگری (Witchcraft) حمایت می کند، از تعالیم مشابه مانند شیطان پرستی و ... نیز
حمایت می کند.
۲ – الهه ی جادوگری (Witchcraft) و خدای جادوگران، (Baphomet) است. این الهه، برای شیطان پرستان،
کابالیست ها و فراماسون ها نیز مقدس بوده و نماد شیطان می باشد. بنابراین گروه های جادوگری
(Witchcraft) نیز، به مانند شیطان پرستان، کابالیست ها و فراماسون ها، شیطان ر ا تقدیس می کنند.
با این اوصاف می توان گفت که فیلم (Harry Potter) نیز که به ترویج جادوگری می پردازد، عقاید شیطان
پرستی و فراماسونری را به صورت غیر مستقیم ترویج می نماید؛ چرا که این گروه ها نیز همانند گروه های
جادوگری، به (Baphomet) اعتقاد دارند.
۳ – تعالیم جادوگری (Witchcraft) چه از نوع خوب (White) و چه از نوع بد (Black)، همگی برپایه ی
تفکرات الحادی و جاهلی (Paganism) شکل گرفته اند و پذیرفتن این تعالیم، مستلزم نفی مذهب است.
بنابراین کودکانی که در کودکی به جای آموختن کتب الهی و تعالیم مذهبی، فنون و تعالیم الحادی را در
داستان ها می آموزند، زمینه ی مستعدتری برای پذیرش کفر و الحاد در دوران بزرگسالی خواهند داشت.
بدین ترتیب همان طور که ذکر شد، گروه های جادوگری (Witchcraft)، هم شیطان پرستی (Satanism) و هم
تعالیم جاهلی و الحادی (Paganism) را ترویج می کنند.
۴ – تعالیم الحادی کابالا که سرمنشأ تفکر فراماسونری است، شباهت بسیار زیادی با جادوگری
(Witchcraft) دارد؛ بنابراین هنگامی که از طریق داستان هایی مانند (Harry Potter)، جادوگری
(Witchcraft) ترویج می شود، عملاً تعالیم ماسونی کابالا نیز رواج می یابد و بدین ترتیب ذهن کودکان
برای پذیرش تعالیم فراماسونری در دوران بزرگسالی، آماده تر می گردد.
– در داستان های(Harry Potter)، از نماد های فراوانی استفاده شده است که بسیاری از آن ها در گروه های
مخفی، ماسونی و صهیونیستی نیز استفاده می شوند. برای مثال، سنگ فیلسوفان (Philosopher's Stone)
که نام یکی از داستان های (Harry Potter) است، دارای مفاهیم کابالایی و ماسونی است؛ زیرا نماد
سنگ فیلسوفان، ستاره ی شش گوش (Hexagram) می باشد. از سوی دیگر، لباس های سیاه رنگ
(Harry Potter) و دوستانش نیز کاملاً مشابه لباس های افرادی است که در گروه های مخفی و ماسونی
مانند (Skull & Bones) و ... فعالیت می کنند. این مثال ها، بخشی از حرکت های مخفیانه و شیطانی
است که در جهت زیبا جلوه دادن نماد های مخفی و ماسونی در داستان های (Harry Potter) صورت
می گیرد.
بدین ترتیب همان طور که ملاحظه فرمودید، گسترش کتاب ها و داستان هایی همچون (Harry Potter) نیز
تحت نفوذ تشکیلات جهانی فراماسونی انجام شده است و هدف از آن، تهاجم به ذهن پاک کودکان و
جذب کردن آنان به سمت تعالیم الحادی، شیطانی و ماسونی در آینده می باشد؛ وگرنه یک نویسنده ی
آماتور و یک داستان بی محتوا و ضعیف، به هیچ عنوان نمی توانستند به چنین شهرت جهانی
دست یابند.
-کتاب "هری پاتر و قدیسان مرگبار" از سوی برخی کشیشانِ کلیسای کاتولیک مورد اعتراض قرار گرفت.
به گزارش خبر گزاری کتاب ایران (ایبنا)، به نقل از پایگاه اطلاع رسانی "اپینیون" جمع کثیری از کشیشان
کلیسای کاتولیک در پی انتشار کتاب "هری پاتر و قدیسان مرگبار" به خاطر ترویج شیطان پرستی و انکار
خدا، نسبت به این کتاب اعتراض کردند.
-در سال 2005 میلادی "اسقف اعظم کلیسای گرین ویل" مراسم سوزاندن کتابهای هری پاتر را برگزار کرد.
هدف از کتاب سوزی این بود که نشان دهند تجلیل از جادو و جادوگری، مردم را به اعتقاد به شیطان وا میدارد.
هدف این کشیشان از سوزاندن کلمات شیطانی، نجات روح شیطانی است.
-بیشتر شهروندان انگلیس علاقه زیادی به طالع بینی و خرافات دارند به طوری که بسیاری از برنامه های
کاری خود را با طالع بینی تنظیم میکنند.
منبع: http://voapnn.blogfa.com/post-116.aspx
آنچه به صورت سنتي بين
بيشتر محققين و پژوهشگران متداول شده، اين نظريه است كه آرياييهاي
ايراني همانند خويشاوندان هندي خود،
باورهاي طبيعتپرستانهاي داشتند، ولي با ظهور پيامبري به نام
«زرتشت» به سمت توحيد و يگانهپرستي، گرايش پيدا كردند.[7]
بنابراين ساكنين ايران را بايد زرتشتي دانست كه «اوستا»
كتاب مقدس آنها بوده[8] و حتي مسلمانان، به هنگام ورود به فلات ايران
به دليل همين كتاب آنها را از زمره اهل كتاب به حساب آوردند.
اين طرز تلقي كه باورهاي ديني زرتشتيان امروزي ايران و
پارسيان هند را بازمانده
باورهاي ديني ايران باستان ميداند[9]
تمام اطلاعات تاريخي را بر اين فرضيه تطبيق داده و عرصه
را بر ارائه نظريههاي نو و جديد، تنگ ميكند.
تمام دادههاي تاريخي كه از آثار ساختماني و كتيبههاي
باستاني دوره ماد،
هخامنشي، اشكاني و... به دست ميآيد و همچنين
گزارشهاي مورخين يوناني و نويسندگان اسلامي با چنين پيشفرضي تجزيه و
تحليل ميشود؛ ليكن اين نظريه با چندين چالش هم
مواجه است و بايد به اين سئوالها پاسخ دهد كه:
1ـ تاريخ
دقيقي براي ظهور زرتشت به عنوان پيامبر آيين مزديسني، وجود ندارد. عدهاي تاريخ ظهور او را ششصد سال
قبل از ميلاد[10] و برخي شش هزار سال قبل از ميلاد
دانستهاند.[11] بنابراين نميتوان گفت آرياييها از چه زماني با
آيين زرتشت آشنا شدهاند و پنج هزار و چهارصد سال مدتي نيست كه
بتوان آن را ناديده گرفت.
2ـ محل تولد
زرتشت مردد بين آذربايجان، ري و افغانستان است[12] و اگر تولد او را ششهزار سال
قبل از ميلاد و منطقه
«آذربايجان» يا «ري» بدانيم ديگر نميتوانيم بگوييم
وي از نژاد آريا بوده و يا در ميان آرياييهاي
افغانستان به پايتختي بلخ
به تبليغ آيين خود پرداخت؛ زيرا در آن زمان آرياييها
هنوز به منطقه خراسان بزرگ و فلات ايران وارد نشده بودند.
3ـ در مورد
زرتشت اطلاعات چنداني وجود ندارد و آنچه به دست ما رسيده بيشتر ساخته ذهن برخي
نويسندگان زرتشتي در
دوره اسلامي است كه سعي در ارائه چهرهاي شبيه به چهره
پيامبران بنياسرائيل از زرتشت داشتهاند. در برخي از اين نوشتهها
مطالبي كه درباره تولد، كودكي، نوجواني، معجزات و... آورده
شده، نوعي تقليد ناقص و ناپخته از
زندگي پيامبراني چون
حضرت ابراهيم، حضرت موسي و حضرت عيسي ميباشد.[13]
4ـ كتابي كه
«اوستا» ناميده ميشود به احتمال، بعد از ورود مسلمانان به ايران جمعآوري
شده[14] تا اينان خود را اهل كتاب معرفي كنند، زيرا
اولاً: قديميترين نسخه
اوستا كه به خط «دبيره» نوشته شده مربوط به 1325 ميلادي ميباشد، يعني حدود هفتصد سال پيش،
كه در دانمارك نگهداري ميشود.[15]
ثانياً: اعراب كه زماني زير سلطه ساسانيان بودند و آنها را از
نزديك ميشناختند ايرانيان را صاحب كتاب نميشمردند و حتي به پيامبر اسلام
و حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) اعتراض كردند كه چرا با آنها همانند
اهل كتاب رفتار ميكنند.[16] بنابراين آرياييهاي دوره
ساساني كتاب شناخته شدهاي نداشتند و در برخي روايات تنها به
اين نكته اشاره شده كه يكي از
مشركين مكه، در برابر قرآن، قصههاي باستاني
ايران را ميخواند تا مردم را به سوي خود جلب نمايد.
ثالثاً: بر فرض در دوره ساساني كتابي به نام اوستا بوده
الان دليلي در دست نيست كه كتاب
اوستاي كنوني همان كتاب باشد.
رابعاً: حتي اگر باور كنيم كه اوستا كتاب مقدس زرتشتيان
بوده باز اوستاپژوهان اعتراف ميكنند
كه تنها قسمتي از بخش گاتها
به زرتشت تعلق دارد.[17] و بقيه آن يا به دوران قبل از
زرتشت باز ميگردد يا به دوره بعد از زرتشت؛[18]
بنابراين نبايد اوستاي كنوني را كتاب مقدس زرتشت به حساب
آورد.
حال با اين تشتت چند هزار ساله و غير مستند بودن كتاب
اوستاي موجود، چگونه
ميتوان ادعا كرد كه آيين زرتشت دين ايران باستان
و اوستاي كنوني، كتاب مقدس آنان بوده است.
براي پاسخ به سئوالهاي بالا و يافتن دين ايرانيان باستان
ميتوان نظريه جديدي
را مطرح كرد كه با متون و آثار تاريخي به جا مانده،
تناسب و سنخيت بيشتري دارد و ميتواند به عنوان نظريهاي جديد
مورد نقد و نظر قرار گيرد و انحصار نظرية قبلي را از بين ببرد.
---------------------------------------------
[7] ـچارلز
الكساندر رابينسون، تاريخ باستان، ص 214، ترجمة اسماعيل دولت شاهي، و جان بيناس، تاريخ جامع
اديان، ص450، ترجمة علياصغر حكمت.
[8] ـ علي بن
حسين علي مسعودي، مروج الذهب، ج1، ص 237، تحقيق عبدالاميرعلي مهمّنا و ابوحنيفه احمدبن داود دينوري،
اخبارالطوال، ص49. ترجمه محمود مهدوي
دامغاني.
[9] ـ ر.ك:
عبدالرحيم سليماني اردستاني، سيري در اديان زنده جهان، ص 107 ـ 109.
[10] ـ ر.ك:
ابراهيم پور داود، اوستا، ص 28.
[11] ـ ر.ك:
آشنايي با اديان بزرگ، ص57؛ و همچنين دين ايران باستان ، ص 185.
[12] ـ ر.ك: تاريخ
جامع اديان، ص 453 ؛ دين ايران باستان ص 188.
[13] ـ ر.ك :
كيخسرو اسفنديار بن آذر كيوان، دبستان المذاهب، ج 1، ص 74-75؛ تعليقات رحيم رضازاده ملك؛
و زرتشت و آموزشهاي 1 و 13.
[14] ـ ر.ك: موبد
رستم شهزادي، زرتشت و آموزشهاي او، ص 69-70.
[15] ـ ابراهيم
پورداود، اوستا، ص49.
[16] ـ محمدبن يعقوب كليني،
الكافي، ج 4 ، ص 14.
[17] ـ ر.ك:
تاريخ جامع ايران، ص 454، مقدمه جليل دوستخواه، بر كتاب اوستا، ج 1 ، ص 11.
[18] ـ ر.ك: هنر
يك ساموئل نيبرگ، دينهاي ايران باستان، ص 2، ترجمه سيف الدين نجم آبادي؛ دين و فرهنگ
ايراني پيش از عصر زرتشت، ص 304.
1_چندگانه پرستي و قديم بودن عالم:
بر اساس برخي از سرودهاي گاتاها اهورامزدا مانند خداي متعال
و برتر از همگان مورد پرستش قرار ميگرفته، ولي اين ديدگاه بعدها تزلزليافته[40]
و نوعي چندگانه پرستي و تعدد قدما وارد اين آيين شده[41] و
امشاسپندان نيز در خور پرستش معرفي شدند.[42]
هرچند بعد از ورود اسلام به سرزمين ايران براي احياي دوباره
توحيد در آيين زرتشت تلاشهايي صورت گرفت، اما باز ميتوان آثاري از تعدد قدما
در اين آيين را به دست آورد. چنانكه گفتهاند: «بهدنيان
گويند اهرمن از زمان پديد آمد و هم ايشان گويند كه فرشتگان و آسمانها بوده و
هستند و باشند»[43]
برخي معتقدند كه در اوستا به سه خدا اشاره شده چرا كه در
فرهنگ زرتشتي موجودات به سه دسته تقسيم ميشوند:
الف) خودَاتا (خود آفريده و خود ساخته) برخي از ذوات
طبيعت مثل مكان، زمان به معني زروان، روشني بيپايان، تاريكي بيكران، آسمان اعلي،
خودآفريده هستند و خدايان اين آيين هستند.
ب) مزداداتا (آفريده مزدا) جهان مادي و جسماني، آنچه
نيكو و براي انسان مفيد است توسط مزدا آفريده شده است.[44]
ج) دَوَهَ داتا (آفريده اهريمن): موجودات زيانبخش و پليد
از قبيل مگس، مورچه، وزغ، ملخ، سرما، بيماري، ديوها و...[45]
بنابراين خالق هستي اهورامزدا و اهريمن هستند كه اولي خوبيها
و دومي بديها را آفريده و اين همان ثنويت است، اما چون موجودات ديگري نيز
خود آفريده ميباشند، ثنويت به تثليث يا چند خدايي تبديل ميشود.
به همين دليل برخي اعتقاد دارند كه در آيين زرتشتي اهورامزدا و امشاسپندان
در خور پرستش هستند كه همان تعدد در معبود ميباشد.[46]
2ـ پرستش طبيعت:
مظاهر طبيعت همچون خورشيد و ماه و آتش در آيين زرتشت مورد
نيايش قرار ميگيرد؛[47] هرچند در برخي از متون اخير اين مظاهر به عنوان قبله
نيايش معرفي ميشوند.
3ـ نژاد پرستي:
هر چند برخي ادعا كردهاند كه دعوت زرتشت فراگير و جهاني
بوده و او همگان را به آيين خود دعوت ميكرده،[48] ولي شاهد تاريخي نشان ميدهد كه
همه پيروان آيين زرتشت، نژاد آريايي داشته[49] و از ديگر
نژادها كسي در جرگه پيروان زرتشتي در نيامده و همين نژادپرستي از عوامل مهم پيدايش
نظام طبقاتي و ازدواج با محارم[50] شده است.
«كرتير» از بنيانگذاران زرتشتي ساساني در سنگ نوشتهاي كه
از او باقي مانده مينويسد: «بسيار ازدواجها ميان
محرمان برقرار نمودم[51]»
از ديدگاه اين آيين جان ديگران ارزشي ندارد. به عنوان مثال پزشكي كه ميخواهد عمل جراحي ياد بگيرد بايد اول
روي ديوپرستان (غيرزرتشتي) آزمايش كند
و اگر سه ديوپرست به دست او مرد، او ديگر نبايد بر مزداپرستان
پزشكي كند.[52]
4ـ نظام طبقاتي:
جامعه ساساني كه نماد جامعه مورد نظر آيين زرتشت بوده از
چهار طبقه تشكيل شده بود: 1ـ آژون(روحانيان) 2ـارتش تاران 3ـ كشاورزان 4ـ
صنعتگران[53]
و هر طبقهاي محدوديتها و امتيازهاي خود را به ارث ميگذاشت
و امكان ترقي از طبقهاي به طبقه ديگر وجود نداشت علم و ثروت و قدرت در اختيار
طبقه بالا بود
و طبقات پايين امتيازي جز كار و بردگي نداشتند.
5ـ انحصارگرايي علمي:
يك از ويژگيهاي جامعه زرتشتي ساساني انحصاري بودن آموزش
در دست موبدان و طبقه كاهن بوده است، چنانكه گفتهاند: «موبد را بايد لغت پهلوي ،
غير را نياموزد چه يزدان به زردشت گفته است كه اين علم را
به فرزندان خود تعليم كن.» [54]
6ـ حكومتي شدن دين:
همانگونه كه گذشت آيين زرتشت فعلي باقيمانده قرائتي خاص
از آيين زرتشت است كه از سوي ساسانيان تبليغ ميشد و در حقيقت آييني دولتي بود
و اردشير بابكان كه نگاهبان آتش بود بعد از برپايي آتشكده
بزرگ شاهي منصب كاهني آن را بر عهده داشت و موبدان موبد، شناخته ميشد و در فهرست
درباريان وي از موبدان موبد نامي نبود.[55] به همين دليل
كرتير در سنگنوشته خود با افتخار قلع و قمع پيروان ديگر اديان و مذاهب و برپايي
آتشكدهها
را از افتخارات خود ميشمارد، وي ميگفته: «آنان (موبدان و
شاهان) برادران يكديگرند از يك زهدان زاده شدهاند و هرگز از يكديگر جدا نميشوند»[56]
و نتيجه چنين امري دستوري شدن دين و احكام آن بود كه با
صلاحديد شاه تغيير مييافت.[57]
7ـ غير عملي بودن احكام و
مناسك اوستا:
آموزههاي موجود در اوستا به خصوص احكام عملي كه در بخش
ونديداد آمده بيشتر به مسائلي درباره تقدس سگ، احكام دفن مرده، زن حائض و... اشاره
كرده
كه به چند نمونه از آنها اشاره ميشود:
الف)
تقديس سگ: در ونديداد سگ از مقام
بسيار بالايي برخوردار است و احكام زيادي را به خود اختصاص داده است.[58] به عنوان
مثال، هر كسي استخواني
سخت و ناجويدني به سگ گله و خانگي بدهد مجازات «پشوتنو» را
به دنبال دارد.[59]
همچنين اگر سگي را بترساند به گونهاي كه در گودال افتاده و
آسيبي ماندگار به او برسد، باز مجازات پشوتنو به دنبال دارد.[60]
اصطلاح پشوتنو به معني مرگ ارزان، گناه نابخشودني كه مرتكب
آن با دادن تاوان بخشوده نميشود[61] و در بعضي مواقع به معني گناهي كه مجازات آن
دويست تازيانه «اَسپهه ـ اَشترا» و دويست شلاق «سَرَوشو ـ
چَرَن» است.[62] آمده است.
از ديگر احكام مربوط به سگ مجازات كسي است كه سگ آبي را
بكشد، او براي جبران عمل خود بايد ده هزار بسته هيزم سخت خشك، ده هزار هيزم نرم
خشك
از چوبهاي خوش بو، دههزار بَرْسمَ (شاخههاي تازه بريده
شده) دههزار شير پاك و... را به روان سگ آبي بدهد بعد ده هزار مار، دههزار سگنماي
(گربه)،
ده هزار سنگ پشت، دههزار قورباغهاي كه در خشكي زندگي ميكند،
دههزار مور دانه كش، دههزار مور گودال كن، ده هزار كرم خاكي، ده هزار مگس را
كشته
و ده هزار گودال ناپاك را پر كند[63] و دهها كار ديگر كه
هر كس از شنيدن آنها حيران ميماند.[64] همچنين مجازات كسي كه پيكر مرده سگي را بر
زمين
بيندازد دو هزار ضربه شلاق است.[65]
ب)
احكام مربوط به زنان:
در اصطلاح ونديداد كلمه «دشتان» به معني قاعدگي، عادت
ماهانه زنان كاربرد دارد و احكام بسيار پيچيده و سختي به دنبال دارد، چنين زني
بايد دور از ديگران
و در «دشتانستان» كه جايي متروك و دور از آتش و آب و مردمان
است ساكن شود.[66] در ظرفهاي فلزي كمبها به او غذا ميدهند لكن بايد غذاي كم
بخورد تا نيرو نگيرد.[67]
بعد او را با گُميز(ادرار گاو) در دو گودال شستشو ميكنند سپس در گودال سوم با
آب شستشو ميشود.[68] و در تابستان بايد 200 مورچه بكشد
و اگر زمستان بود بايد 200 حشره گزنده و آسيبرسان را از
بين ببرد.[69] حال اگر زني بچه مرده به دنيا آورد بايد او را در آلونكي دور از آب
و آتش و مردم
حبس
كرد او بايد 3 يا 6 يا 9 جام گميز«ادرار گاو نر»
بنوشد تا رحم او پاك شود. بعد از آن ميتواند شيرگرم ماديان يا گاو را بنوشد ولي
نميتواند آب بنوشد
تا 3 شب بايد به اين گونه بماند بعد از 3 شب تن و جامه خود
را با گميز آميخته با خاكستر و آب در كنار 9 گودال بشويد بعد تا 9 شب بدين منوال
تنها ميماند.
بعد از آن تن و جامه خويش را با ادرار گاو و آب ميشويد تا
پاك شود.[70]
ج)
مجازات دفن مرده:
از ديدگاه اوستا زمين پاك است و نبايد مرده را در آن دفن
كرد؛ زيرا مرگ سلاح اهريمن است و موجب آلودگي امشاسپندان ميشود.[71]
بلكه او را بايد در دخمهاي گذاشت تا
خوراك حيوانات مردار خوار شود.[72] و مجازات كسي كه
مرداري را در آب يا آتش بيفكند سنگين بوده،
چنين كسي هرگز رستگار نشده و ديگر باره پاك نميشود[73]
و يا كسي كه پيكر مرده را نبسته و با مفرغ و سنگ در زمين
استوار نكند 400 ضربه شلاق است[74] كشيدن جامه بر روي مرده مجازات سنگيني دارد و
اگر جامه چرمي بر همه تن مرده بكشد مجازات او دو هزار
تازيانه خواهد بود.[75] و هر كس مردهاي يا لاشه سگي را در زمين دفن كند و يكسال
در زمين بماند
نيز دو هزار تازيانه است[76] و اگر دو سال بماند ديگر بيتوبه
خواهد بود و با جريمه و كفاره تطهير نميشود.[77]
اگر كسي ناخواسته با مردهاي برخورد كرد طريقه پاك شدن او
اين است كه تن خود را سي بار با گميز(ادرار گاو نر) بشويد و با دست خود سي بار خود
را بمالد و
هزار قدم برود تا كسي صداي او را بشنود اگر نكرد يك سوم
گناهش بخشيده ميشود باز هزار قدم برود اگر كسي كمك نكرد دو سوم گناهش و بار سوم
هم اگر كمك
نكردند تمام گناهش بخشيده ميشود.[78] حال كسي اگر در حال
دويدن به آب يا درخت برخورد كرده مجازاتش 800 ضربه شلاق است.
پسر
مرده باید خانهاي كه پدر در آن مرده را خراب كند؛ زيرا خانهاي كه كسي در آن
مرده بدشگون است.[79]
د) وجود واسطه بين خداوند و
بندگان و بخشش گناهان از سوي
كاهنان زرتشتي از ويژگيهاي آيين زرتشتي است.
در كتاب دبستان مذاهب مينويسد: «چون پسر پانزده ساله شود،
دانا دستوري را به دستوري در پذيرد و بيدستور و مشورت او كاري نكند كه
هيچ كوفه(ثوابي) بيرضاي دستور، پسند دادار نيست و دستور را
نزد يزدان پايهاي است كه سه يك گناه تواند بخشد و دستور پيشوا و داناي امت
زرتشت را گويند.»[80] برخي از وظايف مهم موبدان عبارت بوده
از شنيدن اعترافات، عفو گناهكاران و تعيين ميزان كفارات[81] كه هر سه وظيفه،
نشانگر وساطت بين خدا و بندگان و عدم دسترسي مستقيم به
اهورامزدا ميباشد. اين وساطت در عبادت و انجام فرائض كه ريشه در نژادپرستي و نظام
طبقاتي
جامعه زرتشي داشت باعث دوري مردم از آموزههاي آيين زرتشت
شد و اين آيين در نهايت تبديل به وسيلهاي براي تثبيت قدرت شاهان و موبدان گشت.
پایان
-------------------------------------------------
[40] ـ تاريخ جامع اديان، 468.
[41] ـ ر.ك: رابرت. ا. هيوم، اديان زنده جهان، ترجمه
عبدالرحيم گواهي، ص 333 - 334.
[42] ـ دبستان المذهب، ص112.
[43] ـ فرهنگ اديان جهان، ص 101، جان آر، هينلز، ويراسته ع.
پاشايي.
[44] ـ ونديداد فرگرديكم.
[45] ـ همان، بند 10 به بعد و ر.ك: كاتب خوارزمي، مفاتيحالعلوم
ترجمه خديو جم، ص 39.
[46] ـ فرهنگ اديان جهان(ايزدان)، ص 101.
[47] ـ دبستان مذاهب، ص111.
[48] ـ ر.ك: يسنا فصل 31، بند3.
[49] ـ زرتشت و آموزشهاي او، ص7.
[50] ـ حفظ نسب و رابطه خوني مهمترين عامل براي ازدواج با
محارم بود كه شدت نژادپرستي و حفظ طبقات اجتماعي را نشان ميدهد.
[51] ـ هاشم رضي، مقدمه و نديداد ، ج 1، ص 45.
[52] ـ ونديداد فرگرد هفتم، بند 37 و 38.
[53] ـ تاريخ ده هزارساله ايران، ج 2، ص106؛ در مورد طبقه
چهارم ر.ك اوستا؛ يسنا 19/17.
[54] ـ دبستان المذاهب، ص111.
[55] ـ مقدمه ونديداد، ج1 ، ص 92 - 93.
[56] ـ فرهنگ اديان جمعان، ص410.
[57] ـ ر.ك: پيگو لوسكايا، شهرهاي ايران در روزگار پارتيان
و ساسانيان، ترجمه عنايتالله رضا.
[58] ـ ر.ك: ونديداد، فرگرد سيزدهم، بخش يكم، بند 2.
[59] ـ ونديداد ـ فرگرد پانزدهم، بند3.
[60] ـ همان، بند 5-6.
[61] ـ همان، بند1.
[62] ـ تعليقات جليل دوستخواه، ج 2 ، ص 957 پيوستها.
[63] ـ ونديداد، فرگرد چهارم، بند 1تا 18.
[64] ـ براي آگاهي بيشتر ر.ك: دارمستتر، مجموعه قوانين
زردشت، ترجمه موسي جوان، ص 211 و 223.
[65] ـ ونديداد ـ فرگرد ششم ، بند 24 - 25.
[66] ـ ونديداد فرگرد شانزدهم ـ بند 1-5.
[67] ـ همان ، بند6.
[68] ـ همان بند12.
[69] ـ همان.
[70] ـ ونديداد فرگرد پنجم، بند 45 تا 58.
[71] ـ فرهنگ اديان جهان، ص 286.
[72] ـ ونديداد فرگرد ششم، بند 44-45.
[73] ـ ونديداد فرگرد هفتم بند 25-27.
[74] ـ ونديداد فرگرد ششم، بند 48.
[75] ـ ونديداد فرگرد هشتم، بند 25.
[76] ـ ونديداد فرگرد سوم، بند 37.
[77] همان 3/39.
[78] ـ ونديداد فرگرد هشتم، 98- 102.
[79] ـ همان، 104- 107.
[80] ـ دبستان مذاهب، ص 103.
[81] ـ ر.ك: شناخت اديان، ج 2 ، ص 37
اصول اعتقادى و عملى زرتشت چيست؟
حجت الاسلام دكتر رسول رضوى
1.
توحيد
يا دوگانه پرستى
برخى از مستشرقين، مردم قبل از زرتشت را طبيعت پرست معرفى
مى كنند و معتقدند كه زرتشت يگانه پرستى را آورد و رواج داد
ولى طبق مفاد احاديث اسلامى[1] معلوم مى شود كه ايرانيان
قبل از آمدن زرتشت نيز موحد بوده اند و آيين آنان جزو اديان توحيدى به
حساب مى آمده است. اين اعتقاد به توحيد بعد از ظهور زرتشت
نيز ادامه يافت و وى نيز به عنوان منادى توحيد به تبليغ آيين خود پرداخت
او به خداى يكتا قايل بود و او را اهورامزدا، يعنى داناى
توانا مى خواند.[2
دلايل متعددى وجود دارد كه اين يگانه پرستى بعد از زرتشت
نيز مدت ها ادامه يافته است و پيروان آيين زرتشت هم چنان رابطه ى خود را با
ديگر اديان توحيدى ادامه داده اند. براى روشن شدن موضوع به
چند مورد كه نشان دهنده ى اعتقاد زرتشتيان به توحيد و رابطه ى آنان با ديگر
اديان توحيدى است، اشاره مى شود
الف) كورش بعد از فتح بين النهرين به قوم يهود كمك كرد تا
به فلسطين بازگردند و «معبد»شان را كه بنوكد نصر ويران كرده بود از نو بنيان نهند
وى در فرمان خود مى نويسد:
من، كورش، پادشاه پارس، اعلام مى دارم كه خداوند خداى آسمان
ها، تمام ممالك جهان را به من بخشيده است و به من امر فرموده است كه براى اودر شهر
اورشليم كه در يهودا است خانه اى بسازم; بنابراين از تمام يهوديانى كه در سرزمين
من هستند، كسانى كه بخواهند مى توانند به آن
بازگردند و خانه ى خداوند خداى اسرائيل را در اورشليم بنا
كنند خدا همراه ايشان باشد.{3}
ب) وجود ساختمانى همانند كعبه در پاسارگاد، پايتخت كورش، كه
در ميان كاخ ها، پادگان
و مقبره ى كورش واقع شده و تمثالى از
كعبه است و رعايت جهت قبله در مقبره ى كورش،
همگى نشان دهنده ى ارتباط بين كعبه، كه نماد اديان توحيدى
به شمار مى رود، و آيين زرتشت است.
بعد از كورش نيز توحيدگرايى در ميان اخلاف او باقى ماند.
چنان كه در كتيبه ى خشايارشا نوشته شده است:
در ميان اين كشورها، كه به فرمان خشايارشا گردن نهادند،
كشورى بود كه در گذشته ديوان را مى پرستيدند; آن گاه كه من به فضل اهورامزدا
جاى ديو را تباه ساختم و اعلام كردم كه ديوان را نبايد
پرستيد، آن جا كه در گذشته ديو پرستيده مى شد، اهورامزدا را بر طبق قانون
پرستيدم...{4}
وجود ساختمان ديگرى كه باز شبيه به كعبه بوده و امروزه كعبه
ى زرتشت ناميده مى شود و در نقش رستم واقع شده است، دليل ديگرى بر ارتباط
آيين زرتشت با اديان توحيدى است; به
خصوص كه مقبره ى چند تن از شاهان هخامنشى، از جمله مقبره خشايارشاه در اطراف اين
بنا قرار گرفته و اين نشان دهنده ى اهميت بناى مذكور است
و گويا اين بناها، به نوعى، يادبود از بناى كعبه بوده است،
والا هيچ مناسبتى نمى توان براى وجود
اين دو بنا، يعنى كعبه ى زرتشت در نقش رستم و ساختمانى
همانند آن در پاسارگاد، پيدا كرد.
ج) ارتباط با اديان توحيدى و اعتقاد به ارسال رسل از سوى
خداوند متعال بعد از هخامنشيان و در دوره ى اشكانيان نيز ادامه داشته است.
مهم ترين شاهد اين مدعا حضور عده اى از مجوسيان ايرانى در
فلسطين براى يافتن پيامبر تازه تولديافته، يعنى حضرت عيسى است.
طبق نقل انجيل متى:
چند مجوس ستاره شناس از مشرق زمين به اورشليم آمده پرسيدند:
كجاست آن كودكى كه بايد پادشاه يهود گردد؟ ما ستاره ى او را در سرزمين هاى
دوردست شرق ديده ايم و آمده ايم تا او را بپرستيم... وقتى
وارد خانه اى شدند كه كودك (عيسى) و مادرش مريم در آن بودند، پيشانى بر خاك نهاده
كودك را پرستش كردند. سپس هداياى خود را گشودند و طلا و عطر
و مواد خوشبو به او تقديم كردند; اما در راه بازگشت به وطن از راه اورشليم
مراجعت نكردند، تا به هيروديس گزارش بدهند; زيرا خداوند در
خواب به آنها فرموده بود كه از راه ديگرى به وطن بازگردند.[5]
همين شواهد تاريخى نشان مى دهد كه آيين زرتشت علاوه بر ريشه
هاى توحيدى رابطه ى تنگاتنگى با اديان ابراهيمى داشته و همانند آن اديان، توحيد در
خالقيت يكى از اركانش بوده است; چنان كه جان بى ناس مى
نويسد:
برخلاف عقايد بعضى متأخران جماعت زرتشتيان، آن پيغمبر
باستانى مى گفت كه برحسب مشيت و اراده ى متعال اهورامزدا، تمام موجودات
آفريده شده اند و چنان كه در آيه ى آخرين از گاتها صراحت
دارد، اهورامزدا موجب و موجد هم نور و هم ظلمت، هر دو است.[6]
بنابر آنچه در اعتقادات رسمى كتاب اوستا مسطور است،
اهورامزدا مانند خداى متعال و برتر از همگان مورد پرستش است. وى داراى ذاتى متعال
و وجودى بى شبه و مثال است... ولى اين نظريه ى توحيد خالص
بعدها تجزيه و انقسام پذيرفت[7] و انديشه ى توحيد كه زرتشت تعليم مى داد
دست خوش تغييراتى شد.
2.
اعتقاد
به جهان آخرت
زرتشت خود را پيامبر مى دانست و مردم را به پرستش اهورامزدا
فرا مى خواند و آنان را به پاداش اخروى نويد مى داد كه در صورت عمل
به نيكى ها بدان نايل مى شدند; چنان كه در نيايش با
اهورامزدا مى گويد:
من روانم را با «منش نيك» به فراترين سراى خواهم برد; چه از
پاداشى كه «مزدا اهوره» براى كردارها برنهاده است، آگاهم.[8]
مؤمنين به زرتشت، با توجه به پيام هاى صريحى كه در اوستا
آمده است، معتقد به جاودانگى روح اند و مى گويند:
روان پس از ترك جسم تا روز رستاخيز در عالم برزخ مى ماند هم
چنين آنان به صراط، ميزان اعمال، بهشت و دوزخ معتقدند.
بهشت آيين زردشت چيزى مانند بهشت اسلام است.[9]
3.
اصول
عملى
گزارش دقيق و مفصّلى درباره ى احكام عملى زردشت به دست ما
نرسيده و آنچه از آنان مى شناسيم تنها مربوط به فرقه ى «مزديسنى»،
شاخه اى از زرتشتى است; ولى تأكيد احاديث اسلامى بر وجود
پيامبر و كتابى آسمانى در ميان مجوسيان[10] و از سوى ديگر، اعتقاد به توحيد
و ارتباط تنگاتنگ زرتشتيان دوره ى هخامنشى و اشكانى با ديگر
اديان ابراهيمى كه در اعلاميه ى كورش نمود پيدا كرده است و وى خود را از
سوى خداوند مأمور بازسازى معبد اورشليم يهوديان مى داند،
نشان مى دهد كه رفتار عملى طرف داران اين آيين نيز برگرفته از احكام الهى
بوده است و رفتار و كردارى همانند ساير موحدان داشته اند.
عدم اطلاع از احكام عملى آيين زرتشت در دوره ى قبل از
ساسانيان، ناشى از اين است كه اين آيين سنت كتبى و نوشتارى نداشته و
بيش تر
به سنت شفاهى متكى بوده است و
منابع موجود كه برخى از احكام اعتقادى و عملى زرتشتيان را نشان مى دهند، بيش تر در
دوره ى ساسانى
و حتى بعد از ظهور اسلام گردآورى شده اند[11] و نسبت دادن
آنها به زرتشت و زرتشتيانِ قبل از دوره ى ساسانى چندان به واقعيت نزديك
نخواهد بود. با اين همه، از همين بازمانده هاى مكتوب نيز مى
توان به دست آورد كه آيين زرتشت، مانند ديگر آيين ها، مدعى هدايت انسان ها
به سوى رستگارى است و وعده مى دهد كه در صورت عمل به اين
آيين مى توان به سعادت دنيوى و اخروى رسيد.
مهم ترين منبعى كه به ارائه ى برنامه هاى عملى آيين زرتشت
پرداخته، بخش «ونديداد» كتاب اوستاست. اين قسمت كه تقريباً از بيست و دو
«فرگرد» تشكيل شده، حلال و حرام، نجس و پاك و برخى قوانين
جزايى و اصول عملى و رفتارى آيين زردشت را توضيح داده است.[12]
با مطالعه ى اين بخش و ساير بخش ها مى توان نتيجه گرفت كه
مقصود از آفرينش و نتيجه ى زندگى اين است كه آدمى در آباد كردن جهان و
شادمانى خود و ديگران بكوشد و با «انديشه ى نيك»، «گفتار
نيك» و «كردار نيك» خود را شايسته ى رسيدن به اوج كمال و پيوستن به
بهروزى جاودانى نشان دهد.[13]
قوانينى كه در اوستا به آنها اشاره شده، هر چند در مقايسه
با اديان ابراهيمى و به خصوص دين اسلام، آميخته با خرافات بسيارى است،[14]
ولى به دو نكته، يعنى وظيفه ى انسان در مقابل اهورامزدا و
هم چنين وظيفه ى او در هم زيستى با همگنان خود، بيش از ساير موارد اهميت
مى دهد; هر چند در اين ميان به دليل وجود برخى از كج انديشى
ها و افراط و تفريط ها از جاده ى حق دور شده و به ورطه ى گمراهى كشيده مى شود.
اين همه كه گذشت بيش تر بر جنبه ى مشترك آيين زرتشت در اصول
اعتقادى و عملى با ساير اديان ابراهيمى توجه داشت، ولى اين آيين وجوه افتراق
متعددى نيز با اين اديان دارد; به گونه اى كه برخى از احكام
عملى كه در بخش «ونديداد» ذكر شده است، هيچ مناسبتى با اديان الهى ندارد;
به طور مثال درباره ى زنى كه بچه ى مرده به دنيا بياورد
چنين حكم داده شده است كه آن زن بايد به نقطه اى دوردست برده و دور از آب و آتش
نگه دارى شود و تنها بعد از خوردن چندين جام «گُميز» (پيشاب
گاو نر) آميخته با خاكستر مى تواند شير بنوشد، ولى باز حق نوشيدن آب را تا چندين
روز ندارد.[15]
در همين بخش ونديداد احكامى ذكر شده كه انجام آن عادتاً
محال است; به طور مثال: اگر كسى سگ آبى را بكشد، بايد «ده هزار تازيانه با اسپهه ـ
اشترا، ده هزار تازيانه يا سرو شو چرن بدو بزنند و بايد
اَشَوَنانه و پرهيزگارانه ده هزار بسته هيزم سخت و خشك و پاك را چون تاوانى به
روان
سگ آبى به آتش اهوره مزدا بياورد...» و البته حكم به اين جا
ختم نمى شود، بلكه بايد ده هزار مار، ده هزار سنگ پشت، ده هزار قورباغه،
ده هزار مورچه، ده هزار كرم خاكى، ده هزار مگس و... را بكشد
و خانه و زمينى را به روان سگ آبى داده، هيجده استبل ويران شده را بازسازى
و هيجده سگ را از ناپاكى ها پاك كرده، هيجده مرد را طعام
دهد[16] و... تا گناه او بخشيده شود.
اين گونه احكام بيش تر قسمت هاى ونديداد را به خود اختصاص
داده و مطالعه ى آنها فقط اين مطلب را ثابت مى كند كه احكام مذكور در اين كتاب
هرگز نمى تواند راه نمايى براى هدايت جامعه و مايه ى سعادت
دنيوى و اخروى انسان باشد.
منبع : نشريه صباح
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. ر. ك: الكافى، ج 4، ص 14; احمد بن على طبرسى، احتجاج،
(انتشارات اسوه، چاپ دوم 1416)، ج2، ص 236; و مجلسى، بحارالانوار، (بيروت: دار
احياء التراث العربى، چاپ سم 1403)، ج 10، ص 179; و شيخ محمد بن حسن طوسى،
التهذيب، (بيروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1412)، ج 6، ص275.
[2]. محمد جواد مشكور، خلاصه اديان در تاريخ دين هاى بزرگ،
(انتشارات شرق، چاپ چهارم، 1369)، ص 97.
[3]. كتاب مقدس كتاب عزرا، ج 1، ص 2 ـ 4 و ص 466.
[4]. ريچارد ن. فراى، ميراث باستانى ايران، ترجمه ى مسعود
رجب نيا، (انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ سوم، 1377)، ص 192.
[5]. انجيل متى، 2 / 2، 3، 11 و 12، كتاب مقدس، ص 894.
[6]. جان بى ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه ى على اصغر حكمت،
(انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، چاپ پنجم، 1370)، ص 458.
[7]. همان، ص 468.
[8]. جليل دستخواه، اوستا، (انتشارات مرواريد، چاپ اول،
1370)، ج 1، ص 8، يسنه هات، 28 / 4.
[9]. حسين توفيقى، آشنايى با اديان بزرگ، (انتشارات سمت،
چاپ اول، 1379)، ص 66.
[10]. ثقة الاسلام كلينى، الكافى، ج 4، ص 12، به نقل از نرم
افزار نور 2.
[11]. ر.ك: استاد مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، (خدمات متقابل
اسلام و ايران)، ص 213 و 214.
[12]. جليل دوستخواه، همان، ج 2، ص 659 ـ 888.
[13]. همان، مقدمه ى ج 1، ص 37.
[14]. مرتضى مطهرى، همان، ص 235.
[15]. اوستا، ج 2، ص 715 و 716، فرگرد پنجم، ص 46 ـ 57.
[16]. جليل دوستخواه، همان، ج 2، ص 822، ونديداد، فرگرد
چهاردهم.