سلام

به وبلاگ من خوش آمدید امید وارم از موضوعات این وبلاگ بهره کامل ببرید

خواهشمند است من را ازانتقادات وپیشنهادات خود بهره مندسازید

آیا آیین زردشت جزو ادیان الهی است؟

آيا آيين زرتشت جزو اديان الهى است؟ 
دكتر رسول رضوى

يافتن پاسخ سؤال فوق در. . .


ادامه نوشته

ما چه کرده ایم؟

خاطرات جنگ به روايت تصوير / جانباز عمليات کربلای چهار /

اهواز،مهر 1385، جانباز ناصر سلطانی فرد، مدت حضور در جبهه 55 ماه و 26 روز، ناصر از شانزده سالگی به طور داوطلبانه در مناطق جنگی به عنوان نیروی اطلاعات و عملیات شرکت داشته است.او در عملیات کربلای 4 از ناحیه سر مجروح و شیمیایی می شود. . .


ادامه نوشته

50بارعمل جراحی روی یک جانباز

او در مورد نحوه جانباز شدن خود مي گويد: "ظهر روز بيست و پنجم خرداد با. . .

ادامه نوشته

زندگینامه امام حسین (ع)

دومين فرزند برومند حضرت علي و(1) در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت فاطمه ، که درود خدا بر ايشان باد، در خانه وحي و ولايت چشم به جهان گشود.

چون خبر ولادتش به پيامبر گرامي اسلام (ص ) رسيد،. . .

ادامه نوشته

زندگینامه امام حسن مجتبی (ع)

زندگینامه امام حسن مجتبی (ع)

نام: حسن بن علی .

کنیه: ابو محمد.

نام و کنیه آن حضرت را پیامبر اکرم (ص) تعیین فرمودند.

القاب: مجتبى، سیّد، سبط، زکى، تقى، حجت، برّ، امین، زاهد و طیّب.

منصب: معصوم چهارم، امام دوم شیعیان و پنجمین خلیفه اسلامى.

تاریخ ولادت: نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجرى. برخى نیز تولد آن حضرت را سال دوم هجرى دانسته‏اند. او نخستین فرزند امیرالمؤمنین (ع) و فاطمه زهرا (س) است.

محل تولد: مدینه مشرفه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى‏کنونى).

نسب پدرى: امیرالمؤمنین، امام على بن ابى‏طالب بن عبدالمطلب.

مادر: فاطمه زهرا، دختر پیامبر (ص).

مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امیرالمؤمنین(ع)، در رمضان سال چهلم تا صفر سال پنجاه هجرى، به مدت 10 سال.

از این مدت، هفت ماه و 24 روز را عهده‏دار امر خلافت مسلمین بود و سپس طى صلحى، آن را به معاویة بن ابى سفیان واگذار کرد.

تاریخ و سبب شهادت: . . .

ادامه نوشته

زندگينامه امام علي بن ابي طالب (ع)

زندگينامه امام علي بن ابي طالب (ع)

نام: على بن ابي طالب

كنيه: ابوالحسن، ابوالحسين، ابو تراب، ابو السبطين و الريحانتين.

ألقاب: اميرالمؤمنين، سيّد الوصيين، سيّد المسلمين، سيّد الأوصياء، سيّد العرب، خليفة رسول الله، امام المتّقين، يعسوب المؤمنين، صهر رسول الله، حيدر، مرتضى، وصى، و... .

منصب: معصوم دوم و امام اوّل شيعيان و خليفه چهارم مسلمانان.

تاريخ ولادت: سيزده رجب سال 30 عام الفيل، 23 سال پيش از هجرت پيامبر اسلام (ص)

محل تولد: مكه معظّمه، داخل كعبه، در بيت الله الحرام (در سرزمين كنونى عربستان سعودى)

تولد در خانه كعبه، فضيلتى است مخصوص حضرت على (ع)، و خداى متعال، تنها به وى چنين امتيازى را كرامت نموده است. نه پيش

از او و نه پس از او، براى هيچ فردى چنين فضيلتى محقق نشده است.

نَسبَ پدرى: ابى طالب (عبد مناف) بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف.

حضرت ابوطالب (ع) پس از پدرش، عبدالمطلب، به مدت 44 سال كفيل و پشتيبان حضرت محمد (ص) بود و در ظهور و گسترش اسلام

كمك‏هاى شايانى به آن حضرت نمود و ايشان را از گزند و كيد و كين قريش در امان داشت و بهتر از فرزندان خويش از او حمايت كرد.

مادر: فاطمه بنت اسد بن هاشم.

حضرت على (ع) و برادرانش نخستين هاشميانى بودند كه از پدر و مادر هاشمى تولد يافتند. مادرش (فاطمه بنت اسد) از بانوان بزرگ

صدر اسلام و از نخستين زنانى بود كه پس از خديجه كبرى (س) به پيامبر اسلام (ص) ايمان آورد. حضرت محمد(ص) از سن هشت

سالگى در دامن پرمهر اين بانوى مجلّله تربيت يافت و بيش از چهل سال از خدمات و حمايت‏هاى او بهره‏مند بود. وى در اين مدت نقش

مادر پيامبر (ص) را بر عهده داشت.

فاطمه بنت اسد به همراه خاندان پيامبر اكرم به مدينه مهاجرت كرد و در همان جا وفات يافت. پيامبر اكرم (ص) در وفات او اندوهگين

شده و با دست خود و با پيراهن خود، او را كفن كرد و بر وى نماز خواند و به خاك سپرد. سپس ولايت فرزندش، على (ع( را بر وى

تلقين فرمود و اين دعا را در حقش از خداى منان مسئلت نمود:

اللّهُ الَّذى يُحْيي وَيُميتُ وَهُوَ حَىٌّ لا يَمُوتُ اِغْفِرْ لِأُمّي فاطِمَةَ بِنْتَ اَسَدٍ، وَلَقِّنها حُجَّتها، وَوسّعْ عَلَيْها مَدْخَلَها، بِحَقِّ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ وَالْاَنْبِياءِ الَّذينَ مِنْ قَبْلي فَاِنَّكَ اَرْحَمُ الرَّاحمينَ.(1)

مدت امامت: از زمان رحلت پيامبر اكرم (ص)، در 28 صفر سال يازدهم هجرى تا 21 رمضان سال 40 هجرى، به مدت 30 سال، كه در

پنج سال آخر زندگى خلافت مسلمانان را نيز بر عهده داشت.

تاريخ و سبب شهادت: 21 رمضان سال 40 هجرى، بر اثر ضربت شمشير مسمومى كه عبدالرحمن بن ملجم مرادى (از بازماندگان خوارج

نهروان) در شب 19 رمضان بر فرقش فرود آورده بود.

محل دفن: نجف اشرف، در سرزمين عراق.

نظر به اين كه حضرت على (ع) از خباثت باطن بنى اميّه و خوارج عصر خويش آگاه بود، سفارش كرد محل قبرش پنهان بماند تا مورد

اهانت و هتك حرمت دشمنان قرار نگيرد. به همين دليل، قبر شريف ايشان تا عصر خلافت منصور عباسى مخفى بود و در آن زمان، امام

جعفر صادق (ع) آن را آشكار ساخت و مزار شيعيان و عدالت جويان جهان قرار داد.

همسران: 1. فاطمه زهرا، دختر رسول اللّه (ص)، 2. أمامه بنت أبى العاص، 3. خوله حنفيه 4. امّ البنين بنت حزام، 5. أسما بنت عميس،

6. ليلى بنت مسعود، 7. ام‏سعيد بنت عروه، 8. محياة بنت امرء القيس. و چند ام ولد.

اميرالمؤمنين على (ع) تا هنگامى كه فاطمه زهرا (س) زنده بود، همسر ديگرى برنگزيد. نخستين بانويى كه افتخار همسرى آن حضرت،

پس از شهادت فاطمه زهرا(س) را پيدا كرد، أمامه دختر ابى العاص بود كه بنا به سفارش فاطمه زهرا(س) پا به خانه حضرت على (ع)

نهاد. مادر أمامه، زينب، دختر رسول اللّه (ص) و خواهر اعيانىِ (پدر و مادرى) فاطمه زهرا (س) بود.

به هنگام شهادت امام على (ع) در 21 رمضان سال 40 هجرى، چهارتن از همسران عقدىِ ايشان (به نام‏هاى: امامه، اُمّ البنين، اسماء،

ليلى) در قيد حيات بودند.

فرزندان: الف) پسران: 1. امام حسن‏مجتبى، 2. امام‏حسين، 3. محمد حنفيه، 4. عبدالله(اكبر)، 5. ابوبكر (محمد اصغر)، 6. عباس، 7.

عثمان، 8. جعفر، 9. عبداللّه (اصغر)، 10. يحيى، 11، عون، 12. عمر )أطرف)، 13. محمد اوسط، 14. محسن (كه به عقيده شيعيان،

پيش از تولد، در رحم مادرش، فاطمه زهرا (س) سقط شد(.

ب) دختران: 1. زينب كبرى، 2. ام‏كلثوم كبرى، 3. رقيه، 4. ام الحسن، 5. رمله كبرى، 6. رمله صغرى، 7. ام هانى، 8. ميمونه، 9.

فاطمه، 10. زينب صغرى، 11. ام‏كلثوم صغرى، 12. أمامه، 13. خديجه، 14. ام كرام، 15. ام سلمه، 16. ام جعفر، 17. جمانه، 18. نفيسه.

ميان تاريخ نگاران، در مورد تعداد فرزندان امام على (ع) اختلاف نظر وجود دارد. برخى تعداد آنان را بيش از آنچه ذكر شد و برخى

كمتر از اينان نقل كرده‏اند؛ اما همگى در اين باره متفقند كه نسل آن حضرت (ع) تنها از پنج فرزند استمرار يافت: امام حسن (ع)، امام

حسين (ع)، محمد حنفيه، ابوالفضل العباس و عمر أطرف. و ساير فرزندان ذكور آن حضرت، بدون نسل بودند.

اصحاب وياران: تعداد اصحاب و ياران اميرالمؤمنين (ع) بى شمار است. اسامى برخى از آنان در تاريخ ثبت شده و نام بسيارى از آنان را

كه خالصانه در تقويت و تحكيم حكومت عدل اسلامىِ آن حضرت تلاش نموده و در اين راه سر و جان باختند، جزخداى دانا كسى نمى‏داند.

در اينجا به نام برخى از اصحاب برجسته آن حضرت اشاره مى‏كنيم:

1. اصبغ بن نباته.
2. اويس قرنى.
3. حارث بن عبدالله همدانى.
4. حجر بن عدى.
5. رشيد هجرى.
6. زيد بن صوحان عبدى.
7. سليمان بن صرد خزاعى.
8. سهل بن حنيف.
9. صعصعة بن صوحان عبدى.
10. ابوالأسود دوئلى.
11. عبدالله بن عباس.
12. عبدالله بن بديل.
13. عبدالله بن جعفر.
14. عبدالله بن خبّاب.
15. عبدالله بن أبى طلحه.
16. عثمان بن حنيف.
17. عدى بن حاتم.
18. عقيل بن ابى طالب.

19. عمروبن حمق خزاعى.
20. قنبر.
21. كميل بن زياد.
22. مالك بن حارث نخعى.
23. محمد بن ابى بكر.
24. محمد بن أبى حذيفه.
25. ميثم بن يحيى تمار.
26. هاشم مرقال.
27. ابو ايّوب انصارى.
28. عبيدالله بن ابى رافع.
29. مقدادبن عمرو.
30. قيس بن سعد.
31. شريح بن هانى.
32. احنف بن قيس.
33. سعيد بن قيس.
34. مغيرة بن نوفل.
35. جعدة بن هبيره.
36. ابراهيم بن مالك اشتر.

37. هرم بن حيان.
38. ابوطفيل كنانى.
39. ابو هيثم بن تيهان.
40. ابو ثمامه صيداوى.
41. ابوذر غفارى.
42. ابو رافع.
43. ابو سعيد سعد بن مالك.
44. ابو عمره انصارى.
45. جابربن عبدالله انصارى.
46. جارية بن قدامه تميمى.
47. جندب بن عبدالله ازدى.
48. حبيب بن مظاهر.
49. حذيفة بن يمان.
50. رفاعة بن شداد.
51. سلمان فارسى.
52. سليم بن قيس.
53. محمد بن جعفر طيار.
54. خبّاب بن اَرَت.

زمامداران معاصر:
1. پيامبر اسلام حضرت محمد(ص)(1 - 11ق).
2. ابوبكر بن أبى قحافه (11- 13 ق.(.
3. عمربن خطاب (13- 23ق.(.
4. عثمان بن عفّان (23- 35 ق.(.
5. معاوية بن ابى سفيان (35- 60 ق.(.

پيش از هجرت پيامبر اكرم (ص) به همراهى اميرالمؤمنين على (ع) و ساير مسلمانان از مكه به مدينه، در شهر مكه و نواحى حجاز، حكومت واحدى نبود و تشكيلات سياسى أعراب، به قبيله و طايفه محدود مى‏شد. به همين دليل، نمى‏توان حاكم نام دارى را پيش از تشكيل حكومت اسلامى در مدينة الرسول، معرفى كرد. زمامداران ياد شده، همگى پس از هجرت پيامبر (ص)، زمام امور را بر عهده گرفتند.

روابط پيامبر اسلام (ص) با امير المؤمنين، على (ع)

ميان پيامبر اكرم (ص) و امام على (ع) از آغاز تا پايان زندگى آن دو بزرگوار، روابط ويژه‏اى برقرار بود كه در اين‏جا به نمونه‏هايى از آن اشاره مى‏كنيم:

پس از وفات عبدالمطلب، قيمومت حضرت محمد(ص) به عمويش ابوطالب واگذار گرديد. ابوطالب و همسرش، فاطمه بنت اسد، حضرت محمد(ص) را، كه از كودكى به ترتيب، پدر، مادر و جد خويش را از دست داده بود، در سن هشت سالگى به خانه خويش آورده و از او به سان فرزندانشان، بلكه بهتر از آنان، نگه‏دارى نمودند. محبّت و مهربانى با حضرت محمد(ص) تا پايان عمر آن دو ادامه داشت. هنگامى كه حضرت محمد(ص) با حضرت خديجه(س) ازدواج كرد، زندگى مستقل و مشتركى ر اآغاز نمود؛ اما پيوند او با ابوطالب و همسرش، فاطمه بنت اسد و فرزندانشان هرگز قطع نگشت.

در سن سى سالگى حضرت محمد (ص)، آخرين فرزند ابوطالب به دنيا آمد. و ابوطالب وى را «على» نام نهاد. تولد على، در خانه كعبه، رويدادى معجزه آسا و بى‏سابقه بود. حضرت محمد (ص) از على، در سنين نوزادى مراقبت مى‏كرد، به‏هنگام خواب، گهواره‏اش را حركت مى‏داد، شير در كامش مى‏ريخت و در برخى مواقع بدنش را مى‏شست و او را در آغوش مى‏گرفت. و به اين صورت، از آغاز زندگى، او را با ألطاف و مهربانى‏هاى خويش آشنا كرد.

هنگامى كه در مكه خشكسالى و قحطى به وجود آمد و تحمل هزينه زندگى عائله ابوطالب بر وى دشوار شد، حضرت محمد(ص) از او خواست تا على را به خانه خويش برد و به اتفاق خديجه از او نگه‏دارى كند. از آن زمان به بعد، هميشه على به‏همراه حضرت محمد(ص) بود. در خانه، در سفر و در هر جايى كه او بود، على نيز بود.

آن حضرت، در هر سال، حدود يك ماه در غار حرا به عبادت و نيايش مى‏پرداخت. رابط بين آن حضرت و خديجه، على بود و بسا تنها انيس او در آن غار نيز على بود و بس. حضرت محمد(ص) در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شد. نخستين زنى كه به وى ايمان آورد، خديجه و نخستين مردى كه ايمان آورد، على (ع) بود. بيشتر اوقات، اين سه نفر در كنار كعبه، به عبادت و خواندن نماز جمعى مى‏پرداختند كه براى ديگران شگفت‏انگيز بود. هنگامى كه حضرت محمد (ص) از جانب خدا با پيام «وَ اَنْذِرْ عَشيرَتَك الاقرَبينَ»(2) مأموريت يافت كه طايفه و عشيره خويش را پيش از ديگران ارشاد نمايد و آنان را به اسلام دعوت كند، هيچ كس دعوت آن حضرت را لبيك نگفته و حتى برخى از آنان سخنان ايشان را به استهزا گرفتند. در آن جمع، تنها على(ع) دعوت اسلام و پيامبر (ص) را پذيرفت. پيامبر اكرم (ص) دست على (ع) را گرفت و فرمود: «اِنَّ هذا اَخى و وَصيّى وَ خَليفَتى؛(3) اين، برادر، وصى و خليفه من است.».

از اين زمان، كه جز خديجه (س) و على (ع) كسى به پيامبر (ص) ايمان نياورد، على(ع) به عنوان وصى و خليفه آن حضرت معرفى مى‏شد. اين مسئله، يك أمر عاطفى نيست، بلكه فرمان الهى است كه از طريق پيامبر خدا ابلاغ گرديد. از اين تاريخ، مسؤوليت على (ع) نسبت به اسلام و پيامبر خدا (ص) سنگين‏تر شده و احساس وظيفه بيشترى مى‏كرد. هر چه از عمرش مى‏گذشت و دوران نوجوانى را پشت سر مى‏گذارد و به مرحله جوانى مى‏رسيد، عشق و علاقه او به پيامبر اكرم(ص) افزون‏تر شده و دفاعش از محمد (ص) جدى‏تر و شديدتر مى‏گرديد.

اوج ايثارگرى‏هاى على (ع) براى پيامبر اكرم (ص)، در مكه معظمه، در ليلةالمبيت است، هنگامى كه سران قريش پس از مشورت‏هاى بسيار، در دارالنّدوه، به اين نتيجه رسيدند كه چهل نفر از طوايف وقبايل گوناگون مكه، شبانه به خانه پيامبر اكرم (ص) هجوم آورده و او را با شمشيرهاى خويش قطعه قطعه كنند و براى هميشه، صداى اسلام را خاموش كنند. پيامبر اكرم (ص) براى خنثى سازى نقشه آنان، شبانه از خانه خارج و به غار ثور پناهنده شد و على (ع) براى فريب دشمن، داوطلب شده و در بستر پيامبر (ص) خوابيد تا دشمنان از گريز پيامبر (ص) مطلع نشوند.

در اواخر شب، مأموران قريش با شمشيرهاى برهنه وارد اتاق پيامبر شده و به خيال خود، به طور گروهى، قصد حمله به آن حضرت را نمودند؛ ناگهان على (ع) از بستر پيامبر (ص)، برخاست و با آنان به مشاجره پرداخت. مهاجمان كه سراسر وجودشان را خشم فرا گرفته بود، على (ع) را رها كرده و براى يافتن پيامبر (ص) به راه افتادند تا شايد او را بيابند و به قتل رسانند. قرآن مجيد درباره فداكارى على(ع) در ليلة المبيت مى‏فرمايد: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرى نَفْسَه أبْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»(4).

و هنگامى كه پيامبر (ص) به مدينه مهاجرت فرمود، على (ع) مأموريت يافت كارهاى برزمين مانده پيامبر(ص) را در مكه سامان بخشد، بدهكارى‏هاى ايشان را بپردازد و خاندانش، از جمله دخترش، فاطمه زهرا (س) را از مكه به مدينه كوچ دهد.

در مدينة الرسول، كه نخستين پايه‏هاى حكومت اسلامى به دست تواناى پيامبر اكرم (ص) و مجاهدت‏هاى وصف‏ناپذير صحابه ومسلمانان صدر اسلام بنا نهاده شده بود، نقش على (ع) پس از حضرت محمد (ص) نقش حساس و تعيين كننده‏اى بود، به ويژه پس از آن‏كه على (ع) به دامادىِ پيامبر اكرم (ص) مفتخرشد و بانوى بانوان عالم، حضرت فاطمه زهرا (س) به همسرىِ آن حضرت در آمد.

دفاع على (ع) از پيامبر اسلام (ص) در جنگ‏ها و غزوات آن حضرت و مبارزه با دشمنان كينه توز اسلام، حقيقت انكار ناپذيرى است كه در تاريخ شيعه و اهل سنّت ثبت و درج گرديده است.

رشادت‏هاى على (ع) در جنگ‏هاى بدر، احد، خندق، خيبر، حنين و ساير غزوات و سريه‏ها، اسلام را بيمه نمود و از گزند مشركان و بدخواهان رهايى بخشيد. اين گونه فداكارى و رشادت‏ها در اعتلاى پرچم اسلام و برپايىِ نظام توحيدىِ اسلامى، علاقه متقابل پيامبر (ص) و على (ع) را دو چندان مى‏كرد. تعابيرى كه از آن حضرت درباره على (ع) نقل شده است، گوياى شخصيت و قرب على (ع) به خدا و رسول خدا (ص) است. به عنوان نمونه، در جنگ خندق (احزاب) هنگامى كه على(ع) براى مبارزه، در برابر عمرو بن عبدود قرار گرفت، پيامبر اكرم (ص) فرمود:

بَرَزَ الْايمانُ كُلُّهُ اِلىَ الشِّركِ كُلِّه‏(5)؛ تمام ايمان در برابر تمام شرك به مبارزه برخاسته است.

پس از آن كه على(ع) با پيروزى و كشتن دشمن خيره سر، از ميدان نبرد بيرون آمد و صداى تكبير مسلمانان فضاى مدينه را معطر ساخت، پيامبر اكرم(ص) درباره على(ع) فرمود:

ضَرْبَةُ عَلىٍ‏ّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ اَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَيْن؛(6)ارزش شمشيرى كه على در روز خندق بر دشمن فرود آورد، از عبادت جهانيان بيشتر است.

سرانجام در سال دهم هجرى، پس از پايان يافتن مراسم فريضه حج و باز گشت حجاج به شهرهاى خويش، پيامبر اكرم (ص) پيش از رسيدن به وطن، مأموريت يافت على(ع) را به عنوان جانشين و خليفه پس از خويش معرفى كند:

يا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ؛(7)

اى پيامبر! آنچه از پروردگارت (درباره ولايت على) به تو رسيده است، به مردم ابلاغ نما.

سپس در خطاب به پيامبر (ص)، آمده است:

وَاِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ؛(8)

اگر آن را انجام ندهى (على را به ولايت برنگزينى) رسالت خويش را به پايان نرسانده‏اى. و خداوند تو را از مردم (آنانى كه با ولايت على مخالفند) ايمن خواهد داشت.

به همين منظور، پيامبر اسلام در ميانه راه مكه و مدينه، در موضعى به نام «غديرخم» كه در سه ميلى «جحفه» قرار دارد، حاجيان و همراهان خويش را گرد آورده و با اين عبارت، على (ع) را به ولايت و جانشينى خويش معرفى كرد:

مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَليٌ مَوْلاهُ، اَللّهُمَ وَالِ مَنْ والاه وَعادِ مَنْ عاداهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَه؛(9)

هر كس كه من مولاى او و أولى به نفس او هستم، اين على مولاى او و أولى به نفس او است. بار خدايا! دوست باش با هر كسى كه با على دوست باشد، و دشمن باش با هر كسى كه با او دشمن باشد! يارى كن كسى را كه او را يارى دهد و واگذار كسى را كه او را واگذارد!

به اين صورت، حضرت على (ع) به عنوان جانشين پيامبر (ص) معرفى شد و به دستور رسول خدا (ص) مردم مأمور شدند در خيمه حضرت على (ع) گرد آمده و اين منصب را به وى تبريك و تهنيت گويند. از ميان مردم، بيش از همه، عمربن خطاب در گفتن تبريك و تهنيت مبالغه مى‏كرد. او خطاب به آن حضرت گفت: «بَخٍّ بَخٍ‏لَكَ يا عَليّ! اَصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَمَوْلى‏ كَلِّ مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ».(10)

پس از بازگشت به مدينه، چند ماهى نگذشته بود كه رحلت جانگداز پيامبر اسلام(ص) مسلمانان را در اندوهى بزرگ فرو برد و ابر سياه فقدان پيامبر (ص) بر سر مسلمانان سايه افكند. در هنگامى كه حضرت على (ع) با مساعدت برخى از خويشاوندان خود و بنا به سفارش پيامبر اكرم (ص) به كار غسل و كفن نمودن بدن مطهر آن حضرت سرگرم بود، برخى از صحابه در سقيفه بنى ساعده گرد آمده و درباره جانشينىِ پيامبر اكرم (ص) به رايزنى و مجادله پرداختند و سرانجام، ابوبكر بن ابى قحافه را به عنوان نخستين خليفه برگزيدند و حق على (ع) را كه از جانب پيامبر اكرم(ص) به آن تصريح شده بود، ناديده گرفتند. پيامبر اكرم (ص) در حيات با بركت خويش بارها اين موضوع را پيش بينى كرده و براى پيش‏گيرى از آن، به مردم درباره مقام و منزلت على (ع) آگاهى مى‏داد. روايت ذيل نمونه‏اى از سخنان پيامر اسلام(ص) درباره حضرت على (ع) است كه ابراهيم بن ابى محمود از امام رضا (ع) و ايشان از پدر و اجدادش نقل مى‏كند:

عَنْ عَليّ‏بْنِ الْحُسَيْنِ (ع) قالَ: قالَ رَسُولُ اللَّه صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ: يا عَلىّ أنْتَ الْمَظْلُومُ مِنْ بَعْدي، فَوَيْلٌ لِمَنْ ظَلَمَكَ وَاعْتَدى‏ عَلَيْكَ وَطُوبى‏ لِمَنْ تَبَعَكَ وَلَمْ يَخْتَرْ عَلَيْكَ...(11)؛

اما زين العابدين (ع) فرمود: پيامبر اكرم (ص) خطاب به امام على بن ابى‏طالب (ع) فرمود: اى على! پس از من تو مظلوم هستى. پس واى به حال كسى كه به تو ستم و تعدى نمايد و خوشا به حال كسى كه از تو پيروى كرده و عليه تو اختيار نكند.

اى على! تو پس از من مبارزه خواهى نمود. پس واى به حال كسى كه باتو نبرد كند و خوشا به حال كسى كه در ركاب تو بجنگد.

اى على! تو همانى كه به كلام من سخن مى‏گويى و با زبان من تكلّم مى‏كنى. پس واى به حال كسى كه كلام تو را رد كند و خوشا به حال كسى كه سخن تو را بپذيرد.

اى على! تو پس از من سرور اين امتى و پيشواى آنان و جانشين من در بين آنان هستى. كسى كه از تو جدا شود، روز قيامت از من جدا خواهد شد. كسى كه با تو باشد، روز قيامت با من خواهد بود.

اى على! تو نخستين ايمان آورنده به من و تصديق كننده‏ام هستى. و تو اولين كسى هستى كه در كارم به من كمك كردى و همراه من با دشمنم جنگيدى. و تو نخستين نمازگزار با من بودى در حالى كه مردم در آن هنگام در غفلت نادانى بودند.

اى على! تو اولين كسى هستى كه با من از زمين برانگيخته مى‏شوى و نخستين كسى كه با من از صراط مى‏گذرى. و خداى من، عزّوجلّ، به عزّتش سوگند ياد كرده است كه از صراط نمى‏گذرد مگر كسى كه برات ولايت تو و امامان از فرزندانت را داشته باشد. و تو نخستين فردى هستى كه بر حوض من (كوثر) وارد مى‏شوى كه دوستانت را از آن سيراب و دشمنانت را از آن باز مى‏دارى.

و هنگامى كه در مقام محمود جاى گرفتم، تو همنشين من هستى كه از دوستان ما شفاعت كنى و تو از آنان شفاعت مى‏كنى. و تو نخستين كسى هستى كه در بهشت داخل مى‏شوى و پرچم من، كه لواى حمد است، بر دست تو است. و اين پرچم، هفتاد شقّه است كه هر شقّه آن وسيع‏تر از خورشيد و ماه است. و تو صاحب درخت طوبى در بهشت هستى كه ريشه‏اش در خانه تو و شاخه هايش در خانه‏هاى شيعيان و دوستداران تو است.

روابط امام على (ع) با خلفا

پس از رحلت جانسوز پيامبر اسلام (ص) در حالى كه حضرت (ع) با تعدادى از خواص به تجهيز جنازه آن حضرت مشغول بودند، گروهى از انصار و مهاجران، در سقيفه بنى ساعده تجمع كرده و درباره زمامدار پس از پيامبر (ص) به گفتگو پرداختند. گروه مهاجر با تمسك به مسئله سبقت در اسلام و نزديكى به پيامبر (ص)، خلافت را از آن خود دانسته و ابوبكر بن ابى قحافه را به عنوان خليفه رسول اللّه(ص) انتخاب كردند.

مهاجران و انصار، كه فرمان خدا و رسولش (ص) درباره ولايت و حكومت امام على (ع) (در غدير خم) را ناديده گرفته بودند، در تحكيم پايه‏هاى حكومت خليفه اوّل كوشيدند و همگان را به بيعت با وى ترغيب نمودند و مخالفان سقيفه بنى ساعده را با تهديد وادار به انقياد و تسليم كردند. در اين ميان، حضرت على (ع) و بزرگان بنى‏هاشم و برخى از صحابه پيامبر (ص) كه يقين به رهبرى و ولايت امام على (ع) داشتند، از بيعت با ابوبكر امتناع كرده و با تحصن در خانه فاطمه زهرا (س) مخالفت خود را با خلافت ابوبكر اعلام نمودند؛ اما رفتار حكومت با آنان خشونت‏آميز بود، به طورى كه براى بيرون بردن حضرت على (ع) و طرفداران ولايت ايشان، درِ خانه فاطمه (س) را آتش زدند و به خانه‏اى كه پيامبر (ص) بدون اجازه وارد آن نمى‏شد، هجوم آورده و با بى‏حرمتىِ تمام، حضرت على (ع) و يارانش را به مسجد برده و مجبور به بيعت ساختند. در اين هجوم وحشيانه، حضرت فاطمه، دختر رسول خدا(ص) آسيب فراوانى ديد و بر اثر آن، حملش سقط گرديد.

حضرت على (ع) پس از تثبيت حكومت ابوبكر، چاره‏اى جز سكوت و كناره‏گيرى از سياست نديد. به همين دليل، حدود 25 سال، در عين راهنمايى و يارى رسانى به مسلمانان و خلفاى سه‏گانه، خانه‏نشينى را اختيار و با كرامت نفس، از گرفتن حق مسلّم خويش چشم‏پوشى كرد. خلفاى سه‏گانه (ابوبكر، عمر و عثمان) كه امام على (ع) را آينه تمام نماى پيامبر (ص) دانسته و رقيب خويش مى‏پنداشتند، از گوشه‏گيرى و خانه‏نشينى آن حضرت استقبال كرده و او را با ترفندهاى گوناگون، از صحنه سياست و حكومت خارج نمودند.

رويدادهاى مهم

1. تولد حضرت على(ع) در خانه خدا(كعبه)، در سيزده رجب سال سى‏ام عام‏الفيل.

2. درخواست حضرت محمد (ص) از عمويش، ابوطالب براى بردن فرزند كوچكش، على (ع) به خانه خويش، و تلاش آن حضرت و همسرش خديجه كبرى براى تربيت و پرورش حضرت على (ع).

3. گرويدن همزمان خديجه كبرى (س) و حضرت على (ع) به اسلام و پيامبر اكرم(ص)، در نخستين روزهاى بعثت.

4. همراهى حضرت على (ع) با پيامبر (ص) در غار حرا.

5. اقتداى خديجه كبرى (س) و حضرت على (ع) به نماز پيامبر اسلام (ص) در مسجد الحرام.

6. محاصره خاندان عبدالمطلب در شعب ابى‏طالب، به مدت سه سال، به جرم پشتيبانى از حضرت محمد (ص).

7. درگذشت ابوطالب، پدر حضرت على (ع) در مكه معظمه، پس از رهايى از محاصره در شعب ابى‏طالب، و اندوه پيامبر (ص) در وفات او.

8. خوابيدن على (ع) در بستر پيامبر اسلام (ص)، در ليلة المبيت.

9. ديدار على(ع) با پيامبراكرم(ص) در غار ثور(پنهان‏گاه پيامبر(ص) در شب هجرت).

10. دستور پيامبر(ص) به على(ع) در بازگرداندن امانت‏هاى مردم كه نزد پيامبر(ص) بود، اداى ديون آن حضرت و آوردن خاندان پيامبر(ص) از مكه به مدينه (در ايّام هجرت).

11. ايجاد پيمان برادرى بين هر دو نفر از مسلمانان در سال اول هجرى و عقد اخوت ميان پيامبر اسلام (ص) و على (ع) در مدينه.

12. ازدواج على (ع) با فاطمه زهرا (س)، دختر رسول خدا (ص)، در سال دوم هجرى در مدينه.

13. وقوع جنگ بدر ميان مسلمانان و قريش، در سال دوم هجرى و رشادت‏هاى على (ع) و حمزه سيدالشهداء در اين نبرد.

14. فداكارى‏هاى على (ع) در جنگ احد و محافظت از پيامبر اكرم (ص) در صحنه‏هاى خطير اين جنگ در شوال سال سوم هجرى.

15. وفات فاطمه بنت اسد، مادر على (ع) در مدينه، در سال چهارم هجرى.

16. وقوع جنگ بنى مصطلق ميان مسلمانان و مشركان طايفه بنى مصطلق و دلاورى‏هاى على (ع) براى پيروزى پيامبر (ص) در اين نبرد، در شعبان سال پنجم هجرى.

17. محاصره مدينه توسط مشركان قريش و طايفه‏هاى هم پيمان آنها و وقوع جنگ خندق (احزاب)، در شوال سال پنجم هجرى، و كشته شدن عمرو بن عبدود به دست على (ع) در اين نبرد.

18. وقوع جنگ‏خيبر ميان مسلمانان و يهوديان، در سال هفتم هجرى، و كشته شدن مرحب و برادرش حارث و تعدادى از دلاوران يهود به دست على (ع) و كندن درِ دژ قموص (از دژهاى هفت‏گانه خيبر) توسط آن حضرت و پيروزى مسلمانان.

19. مأموريت على (ع) از سوى پيامبر اكرم (ص) براى نبرد با مشركان وادىِ‏يابس، در سال هشتم هجرى، و پيروزى تحسين برانگيز حضرت على (ع) در اين نبرد (جنگ ذات السَلاسل).

20. اعطاى پرچم اسلام به على (ع) توسط پيامبر اكرم (ص)، در هنگام فتح مكه، در سال هشتم هجرى، و همراهى على (ع) با پيامبر اكرم (ص) در فرو ريختن بت‏ها و مجسمه‏ها از ديوار كعبه.

21. وقوع جنگ ميان مسلمانان و دو قبيله هوازن و ثقيف در وادىِ حنين، پس از فتح مكه، در سال هشتم هجرى، و رشادت‏هاى على (ع) در اين نبرد و كشته شدن چهل نفر از قهرمانان مشرك به دست آن حضرت.

22. وقوع جنگ تبوك ميان مسلمانان و وابستگان حكومت روم، در سال نهم هجرى، و باقى ماندن على (ع) به دستور پيامبر اكرم (ص) در مدينه، در غياب رسول خدا(ص).

23. نازل شدن سوره برائت، در سال نهم هجرى، و مأموريت على (ع) از سوى پيامبر اكرم (ص) براى ابلاغ اين سوره به مردم مكه.

24. همراهىِ حضرت على (ع)، فاطمه زهرا (س)، امام حسن (ع) و امام حسين(ع) با پيامبر اكرم (ص)، در جريان مباهله نصاراى نجران، در سال دهم هجرى.

25. اعزام حضرت على(ع) به يمن از سوى پيامبر اكرم(ص) در سال دهم هجرى.

26. مسافرت پيامبر اكرم (ص) و خاندان او و مسلمانان به مكه معظمه، براى انجام فريضه حج، در سال دهم هجرى (معروف به حجّة الوداع)، و پيوستن على (ع) به آنان پس از مراجعت از يمن.

27. انتصاب على(ع) به ولايت و خلافت مسلمين به دست پيامبر(ص) در مكانى به نام «غديرخم»، ميان مكه و مدينه، در بازگشت از سفر حجّةالوداع، در سال دهم هجرى.

28. رحلت جانگداز پيامبر خدا(ص)، در 28 صفر سال يازدهم هجرى، و تغسيل، تكفين و تدفين بدن مطهر آن حضرت توسط حضرت على (ع) و طايفه بنى‏هاشم، در مدينه طيّبه.

29. ناديده گرفتن حق امام على(ع) از سوى مهاجران و انصار در گزينش خليفه مسلمين، پس از رحلت پيامبر (ص).

30. امتناع امام على(ع)، فاطمه زهرا(س)، بنى هاشم و گروهى از صحابه سرشناس پيامبر اكرم(ص) با خلافت ابى بكر و اجتماع اعتراض‏آميز آنان در خانه فاطمه(س).

31. هجوم مأموران خليفه به دستور عمربن‏خطاب به خانه فاطمه (س) و سوزاندن درِ خانه و دستگير نمودن معترضان و بردن آنان به مسجد براى بيعت اجبارى با ابوبكر.

32. مصدوم و مجروح شدن فاطمه زهرا (س)، همسر امام على (ع)، در هجوم مأموران خليفه به خانه آن حضرت.

33. گرفتن باغ فدك از فاطمه زهرا (س) و على (ع) توسط زمامداران وقت و عدم اعتنا به اعتراض فاطمه زهرا (س).

34. اندوه شديد على (ع) در وفات مظلومانه فاطمه زهرا (س) پس از 45 روز بيمارى ممتد.

35. تلاش على(ع) در جمع‏آورىِ قرآن و تنظيم و تفسير آن، در ايّام خانه‏نشينى آن حضرت.

36. يارى رسانى امام على (ع) به خلفاى وقت، در حل معضلات اجتماعى و مسائل شرعى.

37. حضور على (ع) در شوراى شش نفره‏اى كه عمر بن خطاب براى تعيين خليفه پس از خود برگزيد.

38. محروميت على (ع) براى بار سوم از رسيدن به خلافت اسلامى و واگذارىِ آن به عثمان بن عفان توسط اعضاى شوراى شش نفره منتخب عمر بن خطاب.

39. اعتراض برخى از صحابه و مسلمانان شهرها به رفتارهاى نارواى عمّال عثمان بن عفان و پشتيبانى حضرت على (ع) از خواسته‏هاى به حق آنان.

40. تحريك مردم از سوى عايشه، مبنى بر عزل عثمان بن عفان از خلافت و كشتن وى.

41. اعتراض گروهى مسلمانان عليه عثمان و كشته شدن او در اين ماجرا،در سال 35 هجرى.

42. انتخاب على(ع) به‏خلافت اسلامى با اصرار صحابه پيامبر(ص) و مسلمانان انقلابى، در تاريخ جمعه 25 ذى حجّه سال‏35هجرى، پس از كشته شدن عثمان‏بن عفان.

43. عزل حاكمان نالايق ولايات و جايگزينى حاكمان جديد توسط امام على (ع).

44. درخواست واگذارىِ حكومت عراق و يمن از امام على (ع) توسط طلحة بن عبيداللّه و زبير بن عوام و امتناع آن حضرت از انتصاب آن دو به حكومت.

45. تمرّد معاويةبن ابى سفيان از فرمان امام على(ع) و باقى ماندن او بر حكومت شام.

46. ناخشنودى عايشه، (همسر پيامبر اكرم (ص))، از انتخاب امام على (ع) به خلافت اسلامى.

47. عدم تحمل برخى شخصيت‏هاى مقيم مدينه از اعلام سياست حكومتىِ امام على (ع) در اجراى عدالت اجتماعى.

48. پيوستن طلحة بن عبيداللّه و زبير بن عوام، (از صحابه مشهور پيامبر (ص) و پيش‏كسوتان بيعت با امام على (ع))، و هواداران عثمان مقتول و ناراضيان حكومت امام على (ع) به عايشه و تجمع فتنه‏انگيز آنان در مكه.

49. اعلان جنگ عليه امام على (ع) توسط عايشه، طلحه، زبير و برخى از سرشناسان حجاز، و حركت آنان از مكه به سوى بصره.

50. اشغال بصره و عزل و شكنجه عثمان بن حنيف، عامل امام على (ع) در اين شهر، توسط سپاهيان عايشه (اصحاب جمل).

51. پشتيبانى پنهانى ابو موسى اشعرى (فرماندار كوفه) از اصحاب جمل، و مخالفت با امام على (ع) در اعزام نيروى جنگى براى دفع آشوب اصحاب جمل.

52. اعلام بسيج عمومى براى پشتيبانى از خلافت اسلامى و دفع آشوب‏هاى اصحاب جمل و خونخواهان عثمان، توسط امام على (ع).

53. اعزام سپاهيان و هواداران امام على (ع) از شهرهاى مختلف اسلامى به حوالى بصره، براى مبارزه با اصحاب جمل.

54. فراخوانى زبير به امر امام على(ع) و يادآورى سفارش‏هاى پيامبر (ص) به او، پيش از شعله‏ور شدن آتش جنگ جمل.

55. تأثر شديد زبير از يادآورىِ خاطره‏ها و سفارش‏هاى پيامبر (ص) به او درباره على (ع)، و پشيمانى او از راه‏اندازى جنگ جمل، و كناره‏گيرى از سپاهيان.

56. كشته شدن زبير در خارج از معركه جنگ، به دست عمر بن جرموز، و تأثّر امام على (ع) از مرگ ذلّت‏بار وى.

57. نامه‏ها و خطبه‏هاى مكرر امام على (ع) به منظور ايجاد صلح و آرامش بين دو سپاه، و تلاش آن حضرت براى از بين بردن عصبيت‏هاى جاهلى و قومى، و عدم وقوع جنگ و خونريزى.

58. پاسخ منفى به امام على (ع) و اصرار بر خونخواهىِ عثمان و اعلام جنگ تمام عيار توسط اصحاب جمل عليه سپاهيان امام على (ع).

59. وقوع نبرد خونين جمل در بصره، در تاريخ جمادى الثانى سال 36 هجرى، و پيروزى سپاهيان امام على (ع) در اين نبرد با دلاورى‏هاى آن حضرت و امام حسن، امام حسين، محمد حنفيه، مالك اشتر، عمار ياسر و حدود 20 هزار مرد جنگى.

60. بخشودگى و آزادسازىِ اسيران اصحاب جمل پس از جنگ، و بازگرداندن عايشه به مدينه به فرمان امام على(ع).

61. انتقال مقر خلافت اسلامى از سوى امام على (ع) به كوفه، در سال 36 هجرى، پس از پايان جنگ جمل.

62. پيوستن برخى از اسيران آزاد شده اصحاب جمل و خونخواهان عثمان به معاوية بن ابى سفيان در شام.

63. تبادل نامه‏ها و پيام‏ها ميان امام على (ع) و معاوية بن ابى سفيان درباره خونخواهى از قاتلان عثمان، حكومت شام، شكاف در امّت اسلامى و غيره.

64. نبرد مالك اشتر نخعى (عامل امام على (ع) در نصيبين) با ضحاك بن قيس و عبدالرحمن بن خالد، فرماندهان سپاه معاويه و آزاد سازى حرّان، رقّه و جزيره به دست مالك اشتر.

65. اعلان جنگ معاويه (فرماندار شام) عليه اميرالمؤمنين على (ع) و اعزام نيروهاى جنگى از شام به عراق، در سال 36 هجرى، پس از خاتمه جنگ جمل.

66. خروج امام على(ع) از كوفه، براى مبارزه با سپاهيان معاويه، در شوال سال 36 هجرى.

67. تصرف نهر فرات به دست سپاهيان معاويه در صفين، پيش از ورود سپاهيان امام على (ع).

68. نبرد مالك اشتر نخعى، فرمانده سپاه امام على (ع)، با سپاهيان معاويه براى بازپس‏گيرىِ نهر فرات و پيروزى او در اين جنگ.

69. آغاز نبرد صفين ميان سپاهيان امام على (ع) و سپاهيان معاويه، از ذى حجّه سال 36 هجرى تا صفر سال 38 هجرى، به مدت يك سال و چند ماه.

70. شهادت عمار بن ياسر، اويس قرنى و چند تن از صحابه معروف پيامبر (ص) در نبرد صفين، به دست سپاهيان معاويه.

71. تهاجم عمومىِ سپاهيان امام على (ع) به سپاهيان معاويه، در يكى از شب‏ها (معروف به ليلة الهرير) و تلفات سنگين شاميان در اين نبرد شبانه.

72. نيرنگ معاويه در لحظات حساس جنگ صفين به پيشنهاد عمرو بن عاص در بالا بردن قرآن بر سر نيزه‏ها توسط پانصد نفر از سپاهيان شام، و درخواست پايان جنگ و دعوت سپاهيان عراق به حكميت قرآن.

73. فريب خوردن برخى از سرداران سپاه كوفه (مانند اشعث بن قيس و خالد بن معمر) در برابر دسيسه‏هاى عمرو بن عاص، و ايجاد اختلاف در ميان سپاهيان امام على (ع) براى خاتمه جنگ.

74. فرمان مالك اشتر به سپاهيان خويش براى استمرار جنگ و نابودىِ سپاهيان شام و اعتنا نكردن به نيرنگ‏هاى عمرو بن عاص.

75. تجمع اعتراض‏آميز فريب خوردگان نيرنگ‏هاى عمرو بن عاص، در سراپرده امام على (ع)، و اصرار و فشار بر آن حضرت براى بازگشت مالك اشتر و اعلام پايان جنگ بين دو سپاه.

76. اعلام آتش‏بس ميان سپاهيان امام على (ع) و سپاهيان معاويه، و تعيين ابوموسى اشعرى و عمرو بن عاص از سوى دو سپاه براى حَكَميت، در صفر سال 38 هجرى.

77. حماقت ابو موسى اشعرى در برابر نيرنگ‏هاى عمرو بن عاص، در مذاكرات دو جانبه، در دومة الجندل (يكى از شهرهاى آباد آن زمان عراق).

78. اعلام نتيجه مذاكرات دو جانبه حَكَمين، و فريب خوردن ابو موسى اشعرى از عمرو بن عاص و خيانت به اميرالمؤمنين على (ع).

79. پناهنده شدن ابو موسى اشعرى به مكه به دليل خيانتش به امير المؤمنين على(ع) در جريان حكميت.

80. پايان نبرد صفين، در شعبان سال 38 هجرى، با كشته شدن 45 هزار (و به روايتى نود هزار) نفر از سپاهيان معاويه و 25 هزار نفر از سپاهيان امام على (ع).

81. اعتراض گروهى از لشكريان امام على (ع) به جريان حكميت، و امتناع آنان از ورود به كوفه.

82. تجمع دوازده هزار نفر از معترضان (كه بعدها به خوارج شهرت پيدا كردند) در حرورا (دهكده‏اى در دو ميلى كوفه) و نخيله (پادگان نظامىِ كوفه)، و نسبت شرك دادن به ساحت مقدس امام على (ع) و پيروان او.

83. عدم سختگيرىِ امام على (ع) نسبت به گفتارها و رفتارهاى اعتراض‏آميز خوارج در كوفه.

84. تلاش‏هاى امام على (ع) در ارسال پيام و سفير نزد خوارج، براى هدايت و روشنگرىِ آنان.

85. مناظره حضورى امام على (ع) با سران و فريب خوردگان خوارج، براى هدايت آنان.

86. ايجاد فتنه و فساد و كشتار مؤمنان، توسط خوارج، در عراق.

87. آغاز نبرد ميان سپاهيان وفادار به امام على (ع) و خوارج نهروان، در صفر سال 39 (و به گفته برخى از مورخان در سال 38) هجرى و پيروزىِ بزرگ امام على (ع) در اين نبرد.

88. كشته شدن ده نفر از ياران امام على (ع) و زنده ماندن نه نفر از خوارج در نبرد نهروان.

89. سوء استفاده معاويه از اختلاف ميان پيروان على (ع) و از جنگ نهروان، براى ايجاد ناامنى، كشتار و يغماگرى در شهرهاى اسلامىِ تحت حكومت امام على (ع).

90. اعزام ضحاك بن قيس توسط معاويه، به سرزمين عراق براى كشتار و ايجاد وحشت در ميان مردم.

91. اعزام بُسر بن ارطاة از سوى معاويه به سرزمين حجاز و يمن، براى ايجاد ناامنى، وحشت، و كشتار بى‏رحمانه حدود سى هزار نفر از مسلمانان بى‏گناه، و تأثّر شديد امام على (ع) و اعزام دو هزار سپاهى به فرماندهى جارية بن قدامه، براى مقابله با خونريزان شامى.

92. اعزام سفيان بن عوف، از سوى معاويه به شهرهاى هيت، انبار و مدائن، براى قتل و غارت و ايجاد ناامنى در ميان مردم، و اظهار نگرانىِ امام على (ع) از سستى و بى‏تحركى لشكريان خويش.

93. ايجاد اغتشاش و عصيانگرى در ميان برخى از قبايل مصر، و سختى كار بر محمد بن ابى بكر، عامل امام على (ع).

94. اعزام مالك اشتر نخعى از سوى امام على (ع) به مصر، براى فرو نشاندن اغتشاشات داخلى و تهاجمات خارجىِ معاويه و لشكريان شامى.

95. شهادت مالك اشتر در قلزم، پيش از رسيدن به سرزمين مصر، به دست عوامل معاويه، در سال 38 هجرى.

96. يورش سپاهيان معاويه به فرماندهىِ عمرو بن عاص به مصر و نبرد شديد ميان آنان و هواداران امام على (ع) به فرماندهىِ محمد بن ابى بكر، و كشته شدن محمد در اين نبرد و استيلاى شاميان بر مصر.

97. خطبه‏هاى آتشين امام على (ع) براى تحريك كوفيان جهت مقابله با دسيسه‏ها و فتنه‏هاى شاميان.

98. اعلام بسيج عمومى توسط امام على (ع) و تجمع حدود چهل هزار نفر در پادگان كوفه، براى اعزام به جبهه‏هاى جنگ عليه شاميان.

99. تجمع برخى از بازمانگان خوارج در مكه و پيمان سه تن از آنان (به نام‏هاى عبدالرحمن بن ملجم مرادى، برك بن عبدالله تميمى و عمرو بن بكر تميمى) براى ترور امام على (ع)، معاويه و عمرو بن عاص.

100. پيش‏گويى امام على(ع) از مرگ زودهنگام خويش، در ماه رمضان سال 40 هجرى.

101. زخمى شدن امام على (ع) در محراب مسجد كوفه، در نوزدهم رمضان سال 40 هجرى، با ضربه شمشير زهرآلودى كه عبدالرحمن بن ملجم مرادى بر فرق آن حضرت فرود آورد.

102. بى‏نتيجه بودن تلاش‏هاى پزشكان براى معالجه زخم سر امام على (ع) و شهادت آن حضرت، در شب 21 رمضان سال 40 هجرى (در سن 63 سالگى).

103. به خاك سپردن شبانه بدن مطهر امام على (ع) در نيزارهاى بيرون شهر كوفه (كه هم اكنون معروف به نجف اشرف است) توسط فرزندان و خواص آن حضرت، و پنهان نگه داشتن مرقد آن حضرت از سايران.

104. انتخاب امام حسن مجتبى (ع)، فرزند امام على (ع) به خلافت اسلامى و بيعت مردم كوفه با ايشان، در رمضان سال 40 هجرى.


1. بحار الأنوار، ج‏35، ص‏179، باب 3، ح 85؛ اهل البيت، ص 191؛ في رحاب أئمة أهل البيت، ج‏1، ص 8.

2. شعراء (26) آيه 214.

3. فروغ ابديت، ج‏1، ص‏259؛ في رحاب أئمة أهل البيت، ج‏1، ص‏41.

4. بقره (2) آيه 207.

5. بحار الأنوار، ج‏20، ص‏215، باب‏17، ح‏2؛ في رحاب أئمة أهل البيت، ج‏1، ص‏211.

6. مناقب آل أبى طالب، ج‏3، ص‏138؛ في رحاب أئمة أهل البيت، ج‏1، ص‏218 (با اندكى تفاوت در عبارت).

7. مائده (5) آيه 71.

8. همان (5) آيه 67.

9. بحار الأنوار، ج‏21، ص 387، باب 36، ح 10؛ في رحاب أئمة أهل البيت، ج‏1، ص 284.

10. بحار الأنوار، ج‏21، ص‏387، باب 36، ح 10؛ في رحاب أئمة أهل البيت، ج‏1، ص 284.

11. بحار الأنوار، ج‏39، ص 211، باب 85، ح‏2؛ عيون اخبار الرّضا، ج‏1، ص 303.

زندگی نامه امام حسین (ع)

دومين فرزند برومند حضرت علي و(1) در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت فاطمه ، که درود خدا بر ايشان باد، در خانه وحي و ولايت چشم به جهان گشود.

چون خبر ولادتش به پيامبر گرامي اسلام (ص ) رسيد، به خانه حضرت علي (ع ) و فاطمه را فرمود تا کودکش را بياورد. اسما او را در پارچه اي سپيد (2) (س ) آمد و اسما پيچيد و خدمت رسول اکرم (ص ) برد، آن گرامي به گوش راست او اذان و به گوش چپ (3) او اقامه گفت . به روزهاي اول يا هفتمين روز ولادت با سعادتش ، امين وحي الهي ، جبرئيل ، فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد اي رسول خدا، اين نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبير) چون علي براي تو بسان هارون (5) که به عربي (حسين ) خوانده مي شود نام بگذار. (4)براي  موسي بن عمران است ، جز آن که تو خاتم پيغمبران هستي .
و به اين ترتيب نام پرعظمت "حسين " از جانب پروردگار، براي دومين فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد. به روز هفتم ولادتش ، فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد، گوسفندي را براي  کشت ، و سر آن حضرت را تراشيد و هم وزن موي سر او (6) فرزندش به عنوان عقيقه (7) نقره صدقه داد.
 
حسين (ع ) و پيامبر (ص )
از ولادت حسين بن علي (ع ) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفي که پيامبر راستين اسلام (ص ) درباره حسين (ع ) ابراز مي داشت ، به بزرگواري  و مقام شامخ پيشواي سوم آگاه شدند. سلمان فارسي مي گويد: ديدم که رسول خدا (ص ) حسين (ع ) را بر زانوي  خويش نهاده او را مي بوسيد و مي فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگواراني ، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستي ، تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاي خدايي که نه نفرند و خاتم ايشان ، (8) قائم ايشان (امام زمان "عج ") مي باشد.
انس بن مالک روايت مي کند: وقتي از پيامبر پرسيدند کدام يک از اهل بيت خود را بيشتر دوست مي داري ، فرمود:
بارها رسول گرامي حسن (ع ) و حسين (ع ) را به سينه مي فشرد و (9) حسن و حسين را، (10) آنان را مي بوييد و مي بوسيد. ابوهريره که از مزدوران معاويه و از دشمنان خاندان امامت است ، در عين حال اعتراف مي کند که : "رسول اکرم را ديدم که حسن و حسين را بر شانه هاي  خويش نشانده بود و به سوي ما مي آمد، وقتي به ما رسيد فرمود هر کس اين دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست (11) داشته ، و هر که با آنان دشمني ورزد با من دشمني نموده است .
عالي ترين ، صميمي ترين و گوياترين رابطه معنوي و ملکوتي بين پيامبر و حسين را مي توان در اين جمله رسول گرامي  اسلام (ص ) خواند که فرمود: "حسين از من و من از (12) حسينم 
حسين (ع ) با پدر
شش سال از عمرش با پيامبر بزرگوار سپري شد، و آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم ازجهان فروبست و به لقاي پروردگار شتافت ، مدت سي سال با پدر زيست . پدري که جز به انصاف حکم نکرد، و جز به طهارت و بندگي  نگذرانيد، جز خدا نديد و جز خدا نخواست و جز خدا نيافت . پدري که در زمان حکومتش لحظه اي او را آرام نگذاشتند،همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند. در تمام اين مدت ، با دل و جان از اوامر پدر اطاعت مي کرد، و در چند سالي که حضرت علي (ع ) متصدي خلافت ظاهري شد، حضرت حسين (ع ) در راه پيشبرد اهداف اسلامي ، مانند يک سرباز فداکار همچون برادر بزرگوارش مي کوشيد، و در جنگهاي  "جمل "، "صفين " و "نهروان " شرکت و به اين ترتيب ، از پدرش اميرالمؤمنين (ع ) و دين خدا حمايت کرد و (13) داشت . حتي گاهي در حضور جمعيت به غاصبين خلافت اعتراض مي کرد.
در زمان حکومت عمر، امام حسين (ع ) وارد مسجد شد، خليفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده کرد که سخن مي گفت . بلادرنگ از منبر بالا رفت و فرياد زد: "از منبر (14) پدرم فرود آي ....
امام حسين (ع ) با برادر
پس از شهادت حضرت علي (ع )، به فرموده رسول خدا (ص ) و وصيت اميرالمؤمنين (ع )مامت و رهبري شيعيان به حسن بن علي (ع )، فرزند بزرگ اميرالمؤمنين (ع )، منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامين پيشوايشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام حسين (ع ) که دست پرورد وحي محمدي و ولايت علوي بود، همراه و همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتي بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ ، امام حسن (ع ) مجبور شد که با معاويه صلح کند و آن همه ناراحتيها را تحمل نمايد، امام حسين (ع ) شريک رنجهاي برادر بود و چون مي دانست که اين صلح به صلاح اسلام و مسلمين معاويه ، در حضور امام حسن (ع ) وامام حسين (ع ) دهان آلوده اش را به بدگويي  نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان اميرمؤمنان (ع ) گشود، امام حسين (ع ) به دفاع برخاست تا سخن در گلوي  معاويه بشکند و سزاي ناهنجاريش را به کنارش بگذارد، ولي امام حسن (ع ) او را به سکوت و خاموشي فراخواند، امام حسين (ع ) پذيرا شد و به جايش بازگشت ، آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاويه (15) برآمد، و با بياني رسا و کوبنده خاموشش ساخت .

امام حسين (ع ) در زمان معاويه
چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنيا رحلت فرمود، به گفته رسول خدا (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و وصيت حسن بن علي (ع ) امامت و رهبري شيعيان به امام حسين (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبري جامعه گرديد. امام حسين (ع ) مي ديد که معاويه با اتکا به قدرت اسلام ، بر اريکه حکومت اسلام به ناحق تکيه زده ، سخت مشغول تخريب اساس جامعه اسلامي  و قوانين خداوند است ، و از اين حکومت پوشالي مخرب به سختي رنج مي برد، ولي نمي توانست دستي فراز آورد و قدرتي فراهم کند تا او را از جايگاه حکومت اسلامي پايين بکشد، چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نيز وضعي مشابه او داشت .
امام حسين (ع ) مي دانست اگر تصميمش را آشکار سازد و به سازندگي قدرت بپردازد، پيش از هر جنبش و حرکت مفيدي به قتلش مي رساند، ناچار دندان بر جگر نهاد و صبر را پيشه ساخت که اگر برمي خاست ، پيش از اقدام به دسيسه کشته مي شد، و از اين کشته شدن هيچ نتيجه اي گرفته نمي شد.
بنابراين تا معاويه زنده بود، چون برادر زيست و علم مخالفتهاي بزرگ نيفراخت ، جز آن که گاهي محيط و حرکات و اعمال معاويه را به باد انتقاد مي گرفت و مردم را به آينده نزديک اميدوار مي ساخت که اقدام مؤثري خواهد نمود. و در تمام طول مدتي  که معاويه از مردم براي ولايت عهدي يزيد، بيعت مي گرفت ، حسين به شدت با او مخالفت کرد، و هرگز تن به بيعت يزيد نداد و ولي عهدي او را نپذيرفت و حتي گاهي  (16) سخناني  تند به معاويه گفت و يا نامه اي کوبنده براي او نوشت .
معاويه هم در بيعت گرفتن براي يزيد، به او اصراري نکرد و امام (ع ) همچنين بود و ماند تا معاويه درگذشت ...
قيام حسيني
يزيد پس از معاويه بر تخت حکومت اسلامي تکيه زد و خود را اميرالمؤمنين خواند،و براي اين که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبيت کند، مصمم شد براي نامداران و شخصيتهاي اسلامي پيامي بفرستد و آنان را به بيعت با خويش بخواند. به همين منظور، نامه اي به حاکم مدينه نوشت و در آن يادآور شد که براي من از حسين (ع ) بيعت بگير و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان . حاکم اين خبر را به امام حسين (ع ) رسانيد و جواب مطالبه نمود. امام حسين (ع ) چنين فرمود:
"انا لله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذا بليت الامة براع مثل (17) يزيد آن گاه که افرادي چون يزيد، (شراب خوار و قمارباز و بي ايمان و ناپاک که حتي  ظاهر اسلام را هم مراعات نمي کند) بر مسند حکومت اسلامي بنشيند، بايد فاتحه اسلام را خواند. (زيرا اين گونه زمامدارها با نيروي اسلام و به نام اسلام ، اسلام را از بين مي برند.)
امام حسين (ع ) مي دانست اينک که حکومت يزيد را به رسميت نشناخته است ، اگر در مدينه بماند به قتلش مي رسانند، لذا به امر پروردگار، شبانه و مخفي از مدينه به سوي مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه ، همراه با سرباز زدن او از بيعت يزيد، در بين مردم مکه و مدينه انتشار يافت ، و اين خبر تا به کوفه هم رسيد. کوفيان از امام حسين (ع ) که در مکه بسر مي برد دعوت کردند تا به سوي آنان آيد و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقيل ، پسر عموي خويش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفي را از نزديک ببيند و برايش بنويسد. مسلم به کوفه رسيد و با استقبال گرم و بي سابقه اي روبرو شد، هزاران نفر به عنوان نايب امام (ع ) با او بيعت کردند، و مسلم هم نامه اي  به امام حسين (ع ) نگاشت و حرکت فوري امام (ع ) را لازم گزارش داد.
هر چند امام حسين (ع ) کوفيان را به خوبي مي شناخت ، و بي وفايي  و بي ديني شان را در زمان حکومت پدر و برادر ديده بود و مي دانست به گفته ها و بيعتشان با مسلم نمي توان اعتماد کرد، و ليکن براي اتمام حجت و اجراي اوامر پروردگار تصميم گرفت که به سوي کوفه حرکت کند.
با اين حال تا هشتم ذي حجه ، يعني روزي  که همه مردم مکه عازم رفتن به "مني " بودند و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام مي خواست خود را به مکه (18) برساند، آن حضرت در مکه ماند و در چنين روزي با اهل بيت و ياران خود، از مکه به طرف عراق خارج شد و با اين کار هم به وظيفه خويش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پيغمبر امت ، يزيد را به رسميت نشناخته و با او بيعت نکرده ، بلکه عليه او قيام کرده است .
يزيد که حرکت مسلم را به سوي کوفه دريافته و از بيعت کوفيان با او آگاه شده بود، ابن زياد را (که از پليدترين ياران يزيد و از کثيفترين طرفداران حکومت بني اميه بود) به کوفه فرستاد. ابن زياد از ضعف ايمان و دورويي و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهديد ارعاب ، آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت ، و مسلم به تنهايي با عمال ابن زياد به نبرد پرداخت ، و پس از جنگي دلاورانه و شگفت ، با شجاعت شهيد شد.
(سلام خدا بر او باد). و ابن زياد جامعه دورو و خيانتکار و بي ايمان کوفه را عليه امام حسين (ع ) برانگيخت ، و کار به جايي رسيد که عده اي از همان کساني که براي امام (ع ) دعوت نامه نوشته بودند، سلاح جنگ پوشيدند و منتظر ماندند تا امام حسين (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.
امام حسين (ع ) از همان شبي که از مدينه بيرون آمد، و در تمام مدتي که در مکه اقامت گزيد، و در طول راه مکه به کربلا، تا هنگام شهادت ، گاهي به اشاره ، گاهي به اعلان مي داشت که : "مقصود من از حرکت ، رسوا ساختن حکومت ضد اسلامي يزيد و صراحت ، برپاداشتن امر به معروف و نهي از منکر و ايستادگي در برابر ظلم و ستمگري است و جز حمايت قرآن و زنده داشتن دين محمدي هدفي ندارم .
و اين مأموريتي بود که خداوند به او واگذار نموده بود، حتي اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسيري خانواده اش اتمام پذيرد. رسول گرامي (ص ) و اميرمؤمنان (ع) و حسن بن علي (ع ) پيشوايان پيشين اسلام ، شهادت امام حسين (ع ) را بارها بيان فرموده بودند. حتي در هنگام ولادت امام حسين (ع )، و خود امام حسين (ع ) به (19) رسول گرانمايه اسلام (ص ) شهادتش را تذکر داده بود.
علم امامت مي دانست که آخر اين سفر به شهادتش مي انجامد، ولي او کسي نبود که در برابر دستور آسماني  و فرمان خدا براي جان خود ارزشي قائل باشد، يا از اسارت خانواده اش واهمه اي  به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا را کرامت و شهادت را سعادت مي پنداشت . (سلام ابدي خدا بر او باد) .
خبر "شهادت حسين (ع ) در کربلا" به قدري در اجتماع اسلامي مورد گفتگو واقع شده بود که عامه مردم از پايان اين سفر مطلع بودند. چون جسته و گريخته ، از رسول الله (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و امام حسن بن علي (ع ) و ديگر بزرگان صدر اسلام شنيده بودند. بدينسان حرکت امام حسين (ع ) با آن درگيريها و ناراحتيها احتمال کشته شدنش را در اذهان عامه تشديد کرد. بويژه که خود در طول راه مي فرمود: "من کان باذلا فينا مهجته (20) و موطنا علي لقاء الله نفسه فليرحل معنا.
هر کس حاضر است در راه ما از جان خويش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد، همراه ما بيايد. و لذا در بعضي از دوستان اين توهم پيش آمد که حضرتش را از اين سفر منصرف سازند.
غافل از اين که فرزند علي  بن ابي طالب (ع ) امام و جانشين پيامبر، و از ديگران به وظيفه خويش آگاهتر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده دست نخواهد کشيد.
باري امام حسين (ع ) با همه اين افکار و نظريه ها که اطرافش را گرفته بود به راه خويش ادامه داد، و کوچکترين خللي در تصميمش راه نيافت .
سرانجام ، رفت ، و شهادت را دريافت . نه خود تنها، بلکه با اصحاب و فرزندان که هر يک ستاره اي درخشان در افق اسلام بودند، رفتند و کشته شدند، و خونهايشان شنهاي گرم دشت کربلا را لاله باران کرد تا جامعه مسلمانان بفهمد يزيد (باقي مانده بسترهاي  گناه آلود خاندان اميه ) جانشين رسول خدا نيست ، و اساسا اسلام از بني اميه و بني اميه از اسلام جداست . 
راستي هرگز انديشيده ايد اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرين حسين (ع ) به وقوع نمي پيوست و مردم يزيد را خليفه پيغمبر (ص ) مي دانستند، و آن گاه اخبار دربار يزيد و شهوترانيهاي او و عمالش را مي شنيدند، چقدر از اسلام متنفر مي شدند، زيرا اسلامي که خليفه پيغمبرش يزيد باشد، به راستي نيز تنفرآور است ... و خاندان پاک حضرت امام حسين (ع ) نيز اسير شدند تا آخرين رسالت اين شهادت را به گوش مردم برسانند. و شنيديم و خوانديم که در شهرها، در بازارها، در مسجدها، در بارگاه متعفن پسر زياد و دربار نکبت بار يزيد، هماره و همه جا دهان گشودند و فرياد زدند، و پرده زيباي  فريب را از چهره زشت و جنايتکار جيره خواران بني اميه برداشتند و ثابت کردند که يزيد سگ باز وشرابخوار است ، هرگز لياقت خلافت ندارد و اين اريکه اي که او بر آن تکيه زده جايگاه او نيست . سخنانشان رسالت شهادت حسيني را تکميل کرد، طوفاني  در جانها برانگيختند، چنان که نام يزيد تا هميشه مترادف با هر پستي و رذالت و دناءت گرديد و همه آرزوهاي طلايي و شيطانيش چون نقش بر آب گشت . نگرشي  ژرف مي خواهد تا بتوان بر همه ابعاد اين شهادت عظيم و پرنتيجه دست يافت .
از همان اوان شهادتش تا کنون ، دوستان و شيعيانش ، و همه آنان که به شرافت و عظمت انسان ارج مي گذارند، همه ساله سالروز به خون غلتيدنش را، سالروز قيام و شهادتش را با سياه پوشي  و عزاداري محترم مي شمارند، و خلوص خويش را با گريه بر مصايب آن بزرگوار ابراز مي دارند. پيشوايان مآل انديش و معصوم ما، هماره به واقعه کربلا و به زنده داشتن آن عنايتي خاص داشتند. 
غير از اين که خود به زيارت مرقدش مي شتافتند و عزايش را بر پا مي داشتند، در فضيلت عزاداري و محزون بودن براي آن بزرگوار، گفتارهاي متعددي ايراد فرموده اند. ابوعماره گويد: "روزي به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسيدم ، فرمود اشعاري در سوگواري حسين براي ما بخوان . وقتي شروع به خواندن نمودم صداي گريه حضرت برخاست ، من مي خواندم و آن عزيز مي گريست ، چندان که صداي گريه از خانه برخاست .
بعد از آن که اشعار را تمام کردم ، امام (ع ) در فضليت و ثواب مرثيه و گرياندن مردم بر امام (21) حسين (ع ) مطالبي بيان فرمود و نيز از آن جناب است که فرمود: "گريستن و بي تابي کردن در هيچ مصيبتي شايسته (22) نيست مگر در مصيبت حسين بن علي ، که ثواب و جزايي گرانمايه دارد.
باقرالعلوم ، امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم که يکي از اصحاب بزرگ او است فرمود: "به شيعيان ما بگوييد که به زيارت مرقد حسين بروند، زيرا بر هر شخص باايماني که (23) به امامت ما معترف است ، زيارت قبر اباعبدالله لازم مي باشد.
امام صادق (ع ) مي فرمايد: "ان زيارة الحسين عليه السلام افضل ما يکون من الاعمال . (24) همانا زيارت حسين (ع ) از هر عمل پسنديده اي ارزش و فضيلتش بيشتر است .
زيرا که اين زيارت در حقيقت مدرسه بزرگ و عظيم است که به جهانيان درس ايمان و عمل صالح مي دهد و گويي  روح را به سوي ملکوت خوبيها و پاکدامنيها و فداکاريها پرواز مي دهد. هر چند عزاداري و گريه بر مصايب حسين بن علي (ع )، و مشرف شدن به زيارت قبرش و بازنماياندن تاريخ پرشکوه و حماسه ساز کربلايش ارزش و معياري والا دارد، لکن بايد دانست که نبايد تنها به اين زيارتها و گريه ها و غم گساريدن اکتفا کرد، بلکه همه اين تظاهرات ، فلسفه دين داري ، فداکاري و حمايت از قوانين آسماني را به ما گوشزد مي نمايد، و هدف هم جز اين نيست ، و نياز بزرگ ما از درگاه حسيني آموختن انسانيت و خالي بودن دل از هر چه غير از خداست مي باشد، و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضيه بپردازيم ، هدف مقدس حسيني به فراموشي مي گرايد.

اخلاق و رفتار امام حسين (ع )
با نگاهي  اجمالي به 56سال زندگي سراسر خداخواهي و خداجويي  حسين (ع )، درمي يابيم که هماره وقت او به پاکدامني  و بندگي و نشر رسالت احمدي و مفاهيم عميقي والاتر از درک و ديد ما گذشته است . اکنون مروري  کوتاه به زواياي زندگاني آن عزيز، که پيش روي ما است :
جنابش به نماز و نيايش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسياري  و حتي در آخرين شب (25) داشت . گاهي در شبانه روز صدها رکعت نماز مي گزاشت .
زندگي دست از نياز و دعا برنداشت ، و خوانده ايم که از دشمنان مهلت خواست تا بتواند با خداي خويش به خلوت بنشيند. و فرمود: "خدا مي داند که من نماز و تلاوت (26) قرآن و دعاي زياد و استغفار را دوست دارم  (27) حضرتش بارها پياده به خانه کعبه شتافت و مراسم حج را برگزار کرد.
ابن اثير در کتاب "اسد الغابة " مي نويسد: "کان الحسين رضي الله عنه فاضلا کثير الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال (28) الخير جميعها. حسين (ع ) بسيار روزه مي گرفت و نماز مي گزارد و به حج مي رفت و صدقه مي داد و همه کارهاي پسنديده را انجام مي داد.
شخصيت حسين بن علي  (ع ) آنچنان بلند و دور از دسترس و پرشکوه بود که وقتي با برادرش امام مجتبي (ع ) پياده به کعبه مي رفتند، همه بزرگان و شخصيتهاي اسلامي به (29) احترامشان از مرکب پياده شده ، همراه آنان راه مي پيمودند.
احترامي که جامعه براي  حسين (ع ) قائل بود، بدان جهت بود که او با مردم زندگي  مي کرد - از مردم و معاشرتشان کناره نمي جست - با جان جامعه هماهنگ بود، چونان ديگران از مواهب و مصائب يک اجتماع برخوردار بود، و بالاتر از همه ايمان بي تزلزل او به خداوند، او را غم خوار و ياور مردم ساخته بود.
و گرنه ، او نه کاخهاي مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ، و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمي بستند، و حرم رسول الله (ص ) را براي او خلوت نمي کردند... اين روايت يک نمونه از اخلاق اجتماعي اوست ، بخوانيم :
روزي از محلي عبور مي فرمود، عده اي از فقرا بر عباهاي پهن شده شان نشسته بودند و نان پاره هاي خشکي  مي خوردند، امام حسين (ع ) مي گذشت که تعارفش کردند و او هم پذيرفت ، نشست و تناول فرمود و آن گاه بيان داشت : "ان الله لا يحب المتکبرين "، خداوند متکبران را دوست نمي دارد. (30)
پس فرمود: "من دعوت شما را اجابت کردم ، شما هم دعوت مرا اجابت کنيد. 
آنها هم دعوت آن حضرت را پذيرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند. حضرت دستور داد و بدين ترتيب پذيرايي گرمي  (31) هر چه در خانه موجود است به ضيافتشان بياورند، از آنان به عمل آمد، و نيز درس تواضع و انسان دوستي را با عمل خويش به جامعه آموخت .
شعيب بن عبدالرحمن خزاعي  مي گويد: "چون حسين بن علي (ع ) به شهادت رسيد، بر پشت مبارکش آثار پينه مشاهده کردند، علتش را از امام زين العابدين (ع ) پرسيدند، فرمود اين پينه ها اثر کيسه هاي  غذايي است که پدرم شبها به دوش مي کشيد و به خانه (32) زنهاي  شوهرمرده و کودکان يتيم و فقرا مي رسانيد.
شدت علاقه امام حسين (ع ) را به دفاع از مظلوم و حمايت از ستم ديدگان مي توان در داستان "ارينب وهمسرش عبدالله بن سلام " دريافت ، که اجمال و فشرده اش را در اين جا متذکر مي شويم : يزيد به زمان ولايت عهدي ، با اين که همه نوع وسايل شهوتراني و کام جويي و کامروايي از قبيل پول ، مقام ، کنيزان رقاصه و... در اختيار داشت ، چشم ناپاک و هرزه اش را به بانوي شوهردار عفيفي دوخته بود.
پدرش معاويه به جاي اين که در برابر اين رفتار زشت و ننگين عکس العمل کوبنده اي  نشان دهد، با حيله گري  و دروغ پردازي و فريبکاري ، مقدماتي فراهم ساخت تا زن پاکدامن مسلمان را از خانه شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده پسرش يزيد بکشاند. حسين بن علي (ع ) از قضيه باخبر شد، در برابر اين تصميم زشت ايستاد و نقشه شوم معاويه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از يکي از قوانين اسلام ، زن را به شوهرش عبدالله بن سلام بازگرداند و دست تعدي و تجاوز يزيد را از خانواده مسلمان و پاکيزه اي قطع نمود و با اين کار همت و غيرت الهي اش را نمايان و علاقه مندي خود را به حفظ نواميس جامعه مسلمانان ابراز داشت ، و اين رفتار داستاني شد که در مفاخر آل علي (ع ) و دناءت و ستمگري بني اميه ، براي هميشه در تاريخ به يادگار (33) ماند.
علائلي در کتاب "سمو المعني " مي نويسد:
"ما در تاريخ انسان به مردان بزرگي برخورد مي کنيم که هر کدام در جبهه و جهتي  عظمت و بزرگي خويش را جهان گير ساخته اند، يکي در شجاعت ، ديگري در زهد، آن ديگري در سخاوت ، و... اما شکوه و بزرگي امام حسين (ع ) حجم عظيمي است که ابعاد بي نهايتش هر يک مشخص کننده يک عظمت فراز تاريخ است ، گويا او جامع همه (34) والاييها و فرازمنديها است .
 آري ، مردي که وارث بي کرانگي  نبوت محمدي است ، مردي که وارث عظمت عدل و مروت پدري چون حضرت علي  (ع ) است و وارث جلال و درخشندگي فضيلت مادري چون حضرت فاطمه (س ) است ، چگونه نمونه برتر و والاي عظمت انسان و نشانه آشکار فضيلتهاي خدايي نباشد. درود ما بر او باد که بايد او را سمبل اعمال و کردارمان قرار دهيم .
امام حسين (ع ) و حکايت زيستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه تنها نمونه يک بزرگ مرد تاريخ را براي ما مجسم مي سازد، بلکه او با همه خويشتن ، آيينه تمام نماي فضيلتها، بزرگ منشيها، فداکاريها، جان بازيها، خداخواهيها وخداجوييها مي باشد، او به تنهايي  مي تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشريت را ضامن گردد. بودن و رفتنش ، معنويت و فضيلتهاي انسان را ارجمند نمود.

پي نوشتها:
در سال و ماه و روز ولادت امام حسين (ع ) اقوال ديگري هم گفته شده است ، ولي  (1)
ما قول مشهور بين شيعه را نقل کرديم . ر. به . ک . اعلام الوري طبرسي ، ص .213
احتمال دارد منظور از اسما، دختر يزيد بن سکن انصاري باشد. ر. به . ک . اعيان (2)
الشيعه ، جزء ,11 ص .167
امالي شيخ طوسي ، ج 1، ص .377 (3)
شبر بر وزن حسن ، و شبير بر وزن حسين ، و مبشر بر وزن محسن ، نام پسران هارون (4)
بوده است و پيغمبر اسلام (ص ) فرزندان خود حسن و حسين و محسن را به اين سه نام
ناميده است - تاج العروس ، ج 3، ص ,389 اين سه کلمه در زبان عبري همان معني را
دارد که حسن و حسين و محسن در زبان عربي دارد - لسان العرب ، ج ,66 ص .60
معاني الاخبار، ص .57 (5)
در منابع اسلامي درباره عقيقه سفارش فراوان شده و براي سلامتي فرزند بسيار (6)
مؤثر دانسته شده است . ر. به . ک . وسائل الشيعه ، ج ,15 ص 143به بعد.
کافي ، ج 6، ص .33 (7)
مقتل خوارزمي ، ج 1، ص 146- کمال الدين صدوق ، ص .152 (8)
سنن ترمذي ، ج 5، ص .323 (9)
ذخائر العقبي ، ص .122 (10)
الاصابه ، ج ,11 ص .30 (11)
سنن ترمذي ، ج 5، ص 324- در اين قسمت رواياتي که در کتابهاي اهل تسنن آمده (12)
است نقل شد تا براي آنها هم سنديت داشته باشد.
الاصابه ، ج 1، ص .333 (13)
تذکرة الخواص ابن جوزي ، ص 34- الاصابه ، ج 1، ص ,333 آن طور که بعضي از (14)
مورخين گفته اند اين موضوع تقريبا در سن ده سالگي امام حسين (ع ) اتفاق افتاده
است .
ارشاد مفيد، ص .173 (15)
رجال کشي ، ص 94- کشف الغمة ، ج 2، ص .206 (16)
مقتل خوارزمي ، ج 1، ص 184- لهوف ، ص .20 (17)
روز هشتم ماه ذيحجه مستحب است که حاجيها به "مني " بروند، و در آن زمان به (18)
اين حکم استحبابي عمل مي کردند، ولي در زمان ما مرسوم شده است که از روز هشتم
يکسره به عرفات مي روند.
کامل الزيارات ، ص 68به بعد - مشير الاحزان ، ص 9. (19)
لهوف ، ص .53 (20)
کامل الزيارات ، ص .105 (21)
کامل الزيارات ، ص .101 (22)
کامل الزيارات ، ص .121 (23)
کامل الزيارات ، ص .147 (24)
عقد الفريد، ج 3، ص .143 (25)
ارشاد مفيد، ص .214 (26)
مناقب ابن شهرآشوب ، ج 3، ص 224- اسد الغابة ، ج 2، ص .20 (27)
اسد الغابة ، ج 2، ص .20 (28)
ذکري  الحسين ، ج 1، ص ,152 به نقل از رياض الجنان ، چاپ بمبک ي ، ص 241- (29)
انساب الاشراف .
سوره نحل ، آيه .22 (30)
تفسير عياشي ، ج 2، ص .257 (31)
مناقب ، ج 2، ص .222 (32)
الامامة والسياسة ، ج 1، ص 253به بعد. (33)
از کتاب سمو المعني ، ص 104به بعد، نقل به معني شده است . (34)

انحرافات آیین زردشت

چه انحرافاتى در آيين زرتشت پديد آمده است؟

دكتر رسول رضوى

هر چند در نگاه اول، آغاز انحراف در اديان و مذاهب به صورت تدريجى صورت مى گيرد، ولى بررسى عميق نشان مى دهد

كه برخى از حوادث اجتماعى، سياسى، اقتصادى و... نقش بيش ترى در شروع تحولات و انحرافات اساسى دارند و مى توان اين حوادث

را سرآغاز انحراف هاى بنيادين شمرد.
 

آيين زرتشت نيز در دوره اى خاص، يعنى به هنگام به قدرت رسيدن شاهان ساسانى، تحولى اساسى يافت و در اثر حوادث سياسى، اجتماعى

اين دوره تغييرات و انحرافات مهمى را تجربه كرد.
 

بر اساس شواهد تاريخى، اردشير بابكان، كه اجدادش از بزرگانِ معبدى در فارس و شهر استخر بودند، به عنوان يك شخص مذهبى قيام كرد و

بعد از پيروزى بر دشمنان خود، يكى از فرقه هاى آيين زرتشت را كه «مزديسنى» ناميده مى شود، بر سرتاسر ايران گسترش داد[1]

و ساير فرقه ها را منكوب خود ساخت «و در اين كار موبدى به نام «كرتير» وى را يارى مى كرد.[2]
 

ساسانيان سعى مى كردند قيام خود عليه اشكانيان را قيامى مذهبى جلوه دهند و «منكر گرايش اشكانيان به كيش مزديسنى بودند.»[3]
 

با روى كار آمدن ساسانيان، شاخه ى مزديسنى تنها قرائت صحيح از آيين زرتشتى معرفى شد و بر آيين زرتشت غلبه يافت.
 

اين غلبه ى سياسى بعدها موجب غلبه در عقايد شد و آيين مزديسنى را تنها نماينده ى آيين زردشت جلوه داد و انحرافاتى كه مؤسسين شاخه ى

مزديسنى ايجاد كرده بودند بعدها پررنگ تر شد و دامن آيين زرتشت را فرا گرفت و اين آيين را كه با اديان ابراهيمى قرابت هايى داشت از اصل
 

خود دور و زمينه هاى پديد آمدن انحراف هاى بيش تر را فراهم كرد.
 

برخى از گزارش هاى تلمود[4] نشان مى دهد كه ايرانيان در زمان اشكانيان با اديان توحيدى ارتباط داشتند; مثلاً در اجراى احكام دين يهود
 

به پيروان اين دين كمك مى كردند; ولى اين كار بعد از روى كار آمدن ساسانيان برافتاد و «اردشيرِ اول يهود را از اعمال كيفرهاى سخت بر
 

هم دينان خود محروم ساخت.»[5] و بعدها هنگامى كه قسطنطين، مسيحيت را آيين رسمى امپراطورى روم معرفى كرد، ساسانيان به كلى
 

ارتباط خود با ديگر اديان الهى را قطع كردند و بر جدايى آيين زرتشتى مزديسنى از ديگر اديان پاى فشردند و به تقويت آيين مزديسنى، كه بيش تر

بر جنبه ى مسيحيت ستيزى آن تأكيد مى شد، پرداختند و همين امر باعث شد تا بستر ايجاد انحرافات جديد بيش از پيش فراهم شود.
 

تعيين علت و زمان وقوع برخى از انحرافات مشكل مى نمايد، ولى اگر بخواهيم اهم اين انحرافات را بشناسيم مى توانيم به موارد ذيل اشاره كنيم:
 


1. انحراف از توحيد 

همه ى آنهايى كه زرتشت را موحد مى دانند، اظهار مى دارند كه توحيد زردشتى بعدها دچار انحراف شد. جان بى ناس در اين مورد مى نويسد:
 

انديشه ى توحيد كه زردشت تعليم داد نيز دست خوش تغييراتى گرديد; بنابر آنچه در اعتقادات رسمى كتاب اوستا مسطور است، اهورامزدا
 

مانند خداى متعال و برتر از همگان مورد پرستش مى باشد.
 

وى داراى ذاتى متعال و وجودى بى شبه و مثال است و مقام روحانيت و لطف او بالاتر از آن است كه بتوان براى او تصويرى يا تنديسى

از چوب و فلز ساخت; ولى اين نظريه ى توحيد خالص بعدها تجزيه و انقسام پذيرفت.[6]
 

با استقلالى كه اهريمن در مقابل اهورامزدا به دست آورد، توحيد اوليه خدشه دار و به نوعى دوگانه پرستى نزديك شد.
 

زرتشتيان گمان مى كردند با استناد بدى ها و شرور به اهريمن، به تنزيه و تقديس اهورامزدا پرداخته اند، ولى نمى دانستند كه اين اعتقاد آنان
 

را به شرك نزديك مى كند.
 

در برخى از احاديث ذكر شده است كه امام صادق(عليه السلام) فرمود:
 

انّ القدرية مجوس هذه الامة و هم الذين ارادو ان يصفوا الله بعدله فاخرجوه من سلطانه;[7]
 

قدريه[8] مجوس اين امت هستند و آنها كسانى هستند كه مى خواهند خداوند را به عدلش توصيف كنند، ولى او را از قدرت و حكومتش خارج مى كنند.
 

يعنى همان گونه كه قدريه، با اين كه موحد بودند، به دليل اصرار بر قرائتى خاص از صفت عدل خداوند، از توحيد واقعى دور شدند، زرتشتيان

نيز دچار اين توهم شده بودند كه خداى نيكى ها نمى تواند خالق شر و پليدى باشد و مى خواستند اين مشكل را حل كنند كه در نهايت ناخواسته از
 

راه توحيد دور شدند و در دام نوعى ثنويت گرفتار آمدند.
 


2. تقديس آتش 

از آثار به جاى مانده از دوره ى هخامنشيان و دوره ى قبل از آنان، اثرى كه با قطع و يقين بتوان آن را آتشكده ناميد، وجود ندارد وگويا تعظيم و

تقديس آتش ـ به اندازه اى كه توهم پرستش را پيش آورد ـ از زمان اشكانيان آغاز شده ودر دوره ى ساسانيان به اوج خود رسيده است، به گونه اى

كه برخى از مردم، زرتشتيان راآتش پرست ناميده اند. جان بى ناس مى نويسد:
 

بايد دانست كه زردشت خود آتش را نمى پرستيد... و معتقدات او با آنچه بعدها آتش پرستان اخير عنوان كرده اند اختلاف دارد، بلكه او آتش را فقط

يك رمز قدوسى و نشانى گران بها از اهورامزدا مى دانسته است كه به وسيله ى آن به ماهيت و عصاره ى حقيقت علوى خداوند دانا مى توان پى برد.[9]
 

زرتشتيان هرگز خود را آتش پرست نمى دانند، ولى افراط آنان در تقديس آتش منجر شد تا عده اى آنان را آتش پرست بنامند.
 


3. دفن نكردن مردگان 

زرتشتيان به جاودانگى روح عقيده دارند. آنان مى گويند: روان پس از ترك جسم تا روز رستاخير در عالم برزخ مى ماند; هم چنين آنان به صراط،

ميزان اعمال، بهشت و دوزخ معتقدند;[10] با اين همه، مانند مؤمنين به ساير اديان الهى مردگان خود را دفن نمى كنند، بلكه اجساد مردگان خويش

را در درون دخمه يا برج خاموشان قرار مى دهند، تا خوراك پرندگان گوشت خوار شوند;[11] اما بايد دانست كه اين رسم نيز جزو رسوم اصيل

آيين زرتشتى و مجوسى نيست و وجود مقبره هاى متعدد از دوره ى هخامنشيان در پاسارگاد، تخت جمشيد و نقش رستم، بهترين گواه بر اين مدعاست و

ثابت مى كند كه زرتشتيان نيز، همانند ساير موحدان، مردگان خود را دفن مى كرده اند، ولى گويا بعدها، به دليل افراط در تقديس خاك و آب و آتش،

از دفن مردگان در زمين ـ كه به گمان آنان موجب آلودگى خاك مى شد ـ خوددارى كرده و به گذاشتن آنان در دخمه ها اكتفا نمودند.
 


4. ازدواج با محارم 

يكى از خصوصياتى كه در بيش تر كتاب ها به زرتشتيان نسبت داده شده، ازدواج با محارم (يعنى خواهر، مادر و دختر) است و در تاريخ نيز به

اين امر اشاره شده است كه برخى از پادشاهان و بزرگان زرتشتى با محارم خود ازدواج كرده اند; ولى مهم اين است كه اين امر ريشه در عقايد
 

زرتشت ندارد و بعدها در اين آيين متداول شده است; چنان كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) به انحرافى بودن اين عمل اشاره مى كنند و مى فرمايند
 

اين عمل بعدها وارد آيين زرتشت شده است.
 

علامه طباطبايى(ره) مى نويسد:
 

در كتاب توحيد روايت كرده كه اشعث بن قيس از حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام)پرسيد كه به كدام وجه، از مجوس اخذ جزيه مى كنند، با آن كه
 

ايشان را نه پيغمبر است و نه كتاب؟
 

حضرت فرمودند: اين چنين نيست كه تو مى گويى; زيرا ايشان را هم كتاب بوده و هم پيغمبر، تا آن كه پادشاه ايشان شبى مست شده با دختر خود زنا كرد.

قوم او چون از اين امر شنيع مطلع شدند، صبح نزد پادشاه آمدند و گفتند: دين ما را ضايع كردى بايد كه اجراى حد بر تو كرد.
 

پادشاه ايشان گفت كه مرا در اين كار عذرى است مقبول; زيرا حق سبحانه و تعالى را كريم تر و بزرگ تر از آدم، مخلوقى نبود و او دختران خود را به

پسران خود مى داد; پس اگر من نيز با دختر خود دخول كرده باشم گناهى نكرده ام.
 

قوم او گفتند: راست گفتى دين حق همين است.
 

بعد از اين حق تعالى به واسطه ى مكافات اين گناه عظيم علمى را كه در سينه ى ايشان بود محو كرد و كتابى را كه برايشان نازل كرده بود از ميان ايشان برداشت.[12]
 

براساس حديث فوق، پذيرش ازدواج با محارم موجب نابودى آيين زردشت شد.

آنچه باقى مانده در حقيقت بيش تر مجموعه اى است از عقايد انحرافى كه بعدها نيز دچار تغيير و تحول گرديد.
 

اين مجموعه بعد از ورود اسلام به ايران تغييرات اساسى يافت و برخى از عقايد و اعمال خرافى آن كنار گذاشته شد و بزرگان اين آيين سعى نمودند
 

تا اين آيين را از نو بسازند و بيش از پيش قابل پذيرش جلوه دهند; لكن در اين امر توفيق چندانى نيافتند و هم چنان گرفتار انحرافاتى هستند كه در
 

هيچ آيينى وجود ندارد.

منبع: نشريه صباح شماره 7و8


--------------------------------------------------------------------------------
[1]. استاد مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 14، خدمات متقابل اسلام و ايران، (انتشارات صدرا، چاپ سوم، 1377)، ص 156.
 
[2]. همان.
 
[3]. ر. ك: ريچارد ن. فراى، ميراث باستانى ايران، ترجمه ى مسعود رجب نيا، (انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ سوم، 1368)، ص 321.
 
[4]. تلمود، مجموعه سنت هاى ربانى است كه قوانين و مقررات موسى را شرح و تفسير مى كند. در تلمود دو قسمت مشخص ديده مى شود: ميشنه كه در آن سنن شفاهى را به صورت مجموعه اى درآورده اند و گمارا كه تفسير آن است. فرهنگ معين.
 
[5]. ريچاردن فراى، همان، ص 321.
 
[6]. جان بى. ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه ى على اصغر حكمت، (انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، چاپ پنجم، 1370)، ص 468.
 
[7]. شيخ صدوق، التوحيد، ص 382، به نقل از نرم افزار نور 2.
 
[8]. در كتاب «هفتاد و سه ملت» آمده است كه قدريه گويند: سررشته ى اختيار به دست ماست. طاعت و معصيت و خير و شر فعل بندگان است نه «قضا»ست و نه «قدر» و نه خواست كس ديگر. ارادت و مشيت و خواست حق جل جلاله با كار ما كارى ندارد; اگر نه چرا بايد آدمى گرفتار كردار خود باشد...»; محمد جواد مشكور، فرهنگ فرق اسلامى، انتشارات آستان قدس رضوى، چاپ سوم 1375، ص 356.
 
[9]. جان بى ناس، همان، ص 463.
 
[10]. حسين توفيقى، آشنايى با اديان بزرگ، (انتشارات سمت، چاپ اول 1379)، ص 66.
 
[11]. ر. ك: جان بى ناس، همان، ص 482.
 
[12]. ترجمه ى تفسير الميزان، ج 14، ص 21; نورالثقلين، ج 2، ص 475، انوار درخشان، ج 11، ص 154، به نقل از نرم افزار تفسير جامع

مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات

http://www.andisheqom.com/

ارتباط دین وسیاست(3)

ارتباط دین وسیاست(3)
چند فراز از سخنان امام خمینی ـ قدس سره ـ 
حضرت امام خمینی ـ قدس سره ـ پرچم دار بزرگ پیوند ناگسستنی دین و سیاست در این مورد گفتار بسیار 
دارند, در این جا به عنوان حُسن ختام, نظر شما را به چند فراز از آن جلب می كنیم: 
امام خمینی ـ قدس سره ـ با آن اندیشه و نگاه ژرفی كه به مسائل و امور داشتند, در فرازی از یكی از خطابه های خود كه در تاریخ 21 / 1 / 1343 هـ .ش ایراد شده می فرماید: 
«والله اسلام تمامش سیاست است, اسلام را بد معرفی كرده اند ... اسلام مكتبی است بر خلاف مكتب های غیر توحیدی, در تمام شؤون فردی, اجتماعی, مادی, معنوی, فرهنگی, سیاسی و اقتصادی, دخالت و نظارت دارد, و از هیچ نكته ولو بسیار ناچیز ... فروگذار نكرده است».[1] 
«اسلام دینی است كه احكام عبادیش سیاسی است. این جمعه, این خطبه های جمعه, آن عید, آن خطبه های عید, این اجتماع, این مكه, این مشعر, این منی, این عرفات, همه اش مسائل سیاسی است. 
نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادی آن, نسبت صد به یك هم بیشتر است, از یك دوره كتاب حدیث كه حدود پنجاه كتاب است و همه احكام اسلام را در بر دارد, سه چهار كتاب مربوط به عبادات و وظایف انسان نسبت به پروردگار است, مقداری از احكام مربوط به اخلاقیات است, بقیه همه مربوط به اجتماعیات, اقتصادیات, حقوق, سیاست و تدبیر جامعه است».[2] 
«حكومت در نظر مجتهد واقعی, فلسفه عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است, حكومت نشان دهنده جنبه عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی, سیاسی, نظامی و فرهنگی است ... هدف اساسی این است كه ما چگونه می خواهیم اصول محكم فقه را در عمل فرد و جامعه پیاده كنیم؟ و برای معضلات جواب داشته باشیم؟ همه ترس استكبار از همین مسأله است كه فقه و اجتهاد جنبه عینی و عملی پیدا كند».[3] 
قبلاً در مقدمه, و در فصل اول, گفتاری از امام خمینی ـ قدس سره ـ , در این راستا, ذكر شده از جمله این كه: 
«آنان كه سیاست را از دین جدا می دانند در حقیقت منكر (ماجرای نصب علی ـ علیه السلام ـ در) غدیر هستند».[4] 
فرازهایی از گفتار مقام معظم رهبری 
حضرت آیت الله خامنه ای, پیرامون پیوند دین و سیاست, مطالب گوناگونی فرموده كه در این جا نظر شما را به چند فراز جلب می كنیم: 
«جدایی دین از سیاست كه توطئه دیرین دشمنان برای منزوی كردن اسلام و قرآن است, باید به شدت محكوم شود, و به میدان آمدن دین در همه كشورهای اسلامی در مقابله با سیاست های استعماری و استكباری, باید درس عمومی ملت های مسلمان شمرده شود. 
امروز قلم های مزدوران و دست های فروخته شده به دشمن در كار آنند كه (روحانیت) این پشتوانه معنوی انقلاب را در چشم مردم تضعیف كنند. دشمنان انقلاب, جامعه روحانیت را در صورتی تحمل می كنند كه روحانیون از دخالت در امور سیاست و حضور در صحنه های انقلاب كنار بكشند, و مانند جمعی از روحانیون بی خبر و متحجر گذشته و حال, به كنج مدارس و مساجد اكتفا كنند و كشور و زندگی و مردم را به آنان بسپارند. 
(بر روحانیت لازم است كه) انزوا و دوری از فعالیت سیاسی را كه خواست دشمنان و خلاف وظیفه اسلامی است, به هیچ وجه در زندگی خود و حوزه های علمیه راه ندهند, همواره مخصوصاً در مواقع خطر, پیشاپیش صفوف مردم, به تلاشی مخلصانه و خستگی ناپذیر مشغول باشند و علم را با عمل, و تفقه را با جهاد؛ معرفت را با تبلیغ قولی و عملی همراه سازند, و هر سه سنگر مدرسه, مسجد و جبهه را پر كنند».[5] 

[1] - صحیفه نور, ج 11, ص 65. 
[2] - همان, ج 21, ص 98. 
[3] - روزنامه كیهان, 8 / 3 / 1372. 
[4] - صحیفه نور, ج 20, ص 29 ـ 28. 
[5] - رهبری فرزانه از نسل كوثر, ص 163 ـ 162.
محمد محمدي اشتهاردي- كتاب ولايت فقيه، ص97

ارتباط دین وسیاست(2)

ارتبات دین و سیاست(2)
و در ادامه می نویسد: در وصف امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ گفته شده است: 
«انتم ساسه العباد؛ شما سیاست مداران بندگان خدا هستید». 
و نیز در شأن آن ها آمده: 
«الامام عارف بالسیاسه؛ امام به امور سیاست آگاهی و شناخت دارد». 
و نیز در روایت آمده: 
امور دین و ملت, از جانب خداوند به پیامبرش واگذار شد, لیسوس عباده؛ تا آن پیامبر بندگان خدا را بر اساس سیاست خود تربیت و اصلاح كند. 
و در خبر است: 
«پیامبران بنی اسرائیل, بنی اسرائیل را سیاست می كردند», یعنی زمام امور آن ها را همانند رؤسا و فرمان روایان به دست می گرفتند, و شؤون زندگی آن ها را اداره و اصلاح و تدبیر می نمودند.[1] 
در فرهنگ عمید آمده: 
«سیاست؛ اصلاح امور خلق و اداره كردن كارهای كشور, رعیّت داری و مردم داری است ... سیاست مدار كسی است كه در كارهای سیاسی و امور مملكت داری, بصیر و دانا و كارآزموده باشد».[2] 
از مجموع گفتار دانشمندان پیرامون سیاست مدار آگاه و عادل چنین بر می آید كه سیاست مدار كسی است كه: 
1ـ توان اداره مملكت و مردم را داشته باشد؛ 
2ـ هوشمند و آگاه بوده و مسائل گوناگون داخلی و خارجی كشور را بشناسد, دشمن شناس بوده و از عوامل پیشرفت ها آگاهی داشته باشد, و برای جلوگیری از ضربه ها و زیان ها, پیش بینی عمیق نماید. 
ناگفته پیداست كه زورمداران, به ویژه در دنیای غرب, از واژه سیاست مانند واژه استعمار, سوء استفاده كرده و زیر نقاب آن, به هر گونه تزویر و تحمیق و به اسارت گرفتن انسان ها و غارت می پردازند. بر همین اساس, سیاست در گذشته و حال دارای دو معنا خواهد شد: 
1ـ سیاست درست و حقیقی؛ 
2ـ سیاست دروغین و مجازی. كه گاهی از این دوگونگی به سیاست مثبت و منفی تعبیر می شود. 
سیاست صحیح, همان سیاست معقول و فراگیر است كه براساس عدل و احسان و تدبیر باشد, و به دور از هر گونه تزویر و انحراف, به اداره امور مردم بپردازد, این همان سیاستی است كه پیوند ناگسستنی با دین ناب اسلام دارد, همان كه در سرلوحه زندگی شهید آیت الله سید حسن مدرس ـ قدس سره ـ می درخشد كه گفت: «سیاست ما عین دیانت ما است, و دیانت ما عین سیاست ما است». 
در مقابل این گونه سیاست, سیاست منفی و ناصحیح قرار دارد كه امروز سراسر جهان غرب را فرا گرفته كه بیشتر بر اساس تزویر, نیرنگ, و بر اساس منافع مادیِ نامشروع حكومت های خودكامه پی ریزی می شود. 
امام خمینی ـ قدس سره ـ منادی پیوند دین و سیاست, به این دوگونگی تصریح كرده و پس از ارائه سیاست صحیح و آمیختگی آن با اسلام, می فرماید: 
«... این مطلب لازم است, بلكه فرض است كه مردم را بیدار كنید و به مردم بفهمانید این معنی را كه این نغمه (جدایی دین از سیاست) كه در همه ممالك اسلامی بلند است كه علما نباید در سیاست دخالت كنند, این یك نقشه ای است مال ابرقدرت ها ... به حرف این ها گوش ندهید, و بخوانید به گوش ملت كه ملت بفهمند این معنی را كه این نغمه, نغمه ای است كه می خواهند علما را از سیاست بركنار بزنند, و آن بكنند كه در زمان های سابق بر ما گذشته است, بیدار باشیم و همه توجه به این معنی داشته باشیم».[3] 
و در گفتار دیگر می فرماید: 
«سیاست برای روحانیون و برای انبیاء و اولیای خدا است ... آیت الله كاشانی[4] در قلعه فلك الافلاك محبوس بود, رئیس زندان آن جا, روزی در گفت و گو با آقای كاشانی گفته بود: «شما چرا در سیاست دخالت می كنید, سیاست شأن شما نیست ...» ایشان (آقای كاشانی) به او پاسخ داد: تو خیلی خری! اگر من دخالت در سیاست نكنم, كی دخالت بكند؟!» 
امام خمینی ـ قدس سره ـ در ادامه سخن فرمود: 
«مرا نزد رئیس سازمان امنیت شاه (در آن وقت كه در قیطریه در حصر بودم) بردند, او در ضمن صحبت هایش گفت: «آقا! سیاست عبارت از دروغ گویی است, عبارت از خدعه است, عبارت از فریب است, عبارت از پدرسوختگی است, این را بگذارید برای ما» من به او گفتم: این سیاست مال شما است ... البته این سیاست هیچ ربطی به سیاست اسلامی ندارد, اما سیاست به معنی این كه جامعه را ببرد و هدایت كند به آن جایی كه صلاح جامعه و صلاح افراد است, این در روایات ما برای نبیّ اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ با لفظ سیاست ثابت شده است ... در آن روایت هم هست كه پیغمبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ مبعوث شد كه سیاست امت را متكفل باشد».[5] 
این تقسیم بندی در مورد سیاست و كشورداری در صدر اسلام نیز وجود داشته است. به عنوان مثال دشمنان پر كینه امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ می پنداشتند كه معاویه سیاست مدارتر از حضرت علی ـ علیه السلام ـ است, امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ در پاسخ به این كژاندیشان كوردل فرمود: 
«والله ما معاویه بادهی منی, و لكنه یغدر و یفجر, و لولا كراهیه الغدر لكنت من ادهی الناس؛[6] سوگند به خدا, معاویه از من سیاست مدارتر نیست, ولی او نیرنگ می زند و مرتكب گناه می شود, و اگر نیرنگ خصلت زشتی نبود, من سیاست مدارترین مردم بودم». 
دانشمند اهل تسنن ابن ابی الحدید, پس از ذكر سخن فوق می نویسد: 
«اگر سیاست به معنی تألیف قلوب ملت, با هر نیرنگ, حیله, مجامله و تعطیل حدود الهی باشد, معاویه سیاست مدارتر از حضرت علی ـ علیه السلام ـ بود, و اگر سیاست به معنی حقیقی است؛ یعنی تدبیر امور بر اساس عدل و دستورهای اسلام باشد ـ كه هر مسلمانی باید پیرو چنین سیاستی باشد ـ حضرت علی ـ علیه السّلام ـ سیاست مدارتر بود».[7] 
در روایات اسلامی نیز سیاست به گونه ای تعریف شده كه بیانگر دوگونگی سیاست است. به عنوان نمونه امام علی ـ علیه السلام ـ می فرماید:
«جمال السیاسه العدل فی الامره, و العفو مع القدره؛[8] زیبایی سیاست, رعایت عدالت در رهبری, و عفو هنگام قدرت است» 
و در سخن دیگر می فرماید: 
«بئس السیاسه الجور[9]؛ ستم كاری سیاست زشتی است». 
شخصی از امام مجتبی ـ علیه السلام ـ پرسید: سیاست چیست؟ حضرت فرمود: 
«هی ان تراعی حقوق الله و حقوق الاحیاء و حقوق الاموات؛[10] سیاست, آن است كه رعایت كنی حقوق خداوند و حقوق زندگان و حقوق مردگان را ...». 
نتیجه این كه, سیاست بر دو گونه است: حقیقی و مجازی, خوب و بد. سیاست خوب و حقیقی پیوند ناگسستنی با اسلام دارد, و هرگز نمی توان اسلام را از چنین سیاستی جدا كرد, كه در این صورت اسلام را از درون تهی كرده ایم. بر همین اساس ما بر این باور هستیم كه همه پیامبران و امامان ـ علیهم السلام ـ سیاست مدار بودند, اندیشه و برنامه آن ها در دو چیز خلاصه می شد: 
1ـ طاغوت زدایی؛ 2ـ تثبیت حكومت حق. و روشن است كه چنین كاری عین سیاست است. این دو كار كه آمیخته با سیاست حقیقی است در قرآن به عنوان سرلوحه برنامه پیامبران ـ علیهم السلام ـ عنوان شده, چنان كه می خوانیم: 
«و لقد بعثنا فی كل امه رسولاً ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت؛[11] ما در هر امتی رسولی برانگیختیم كه خدای یكتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب كنید». 
امامان ـ علیهم السلام ـ و مسأله سیاست 
یكی از شواهد عینی و دلایل خلل ناپذیر در مورد پیوند محكم دین و سیاست این است كه در بیشتر زوایای زندگی امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ دخالت در سیاست دیده می شود, آن ها مدعی امامت و حاكمیت بر مردم بودند, و در صورت وجود شرایط به تشكیل حكومت می پرداختند, بیشتر آن ها در راه طاغوت زدایی به شهادت رسیدند, نهضت عظیم امام حسین ـ علیه السلام ـ نمونه كامل مبارزه با طاغوت است, حكومت پر رنج پنج ساله حضرت علی ـ علیه السلام ـ حاكی است كه آن حضرت در رأس سیاست قرار داشت و آن را هدایت می كرد. بر همین اساس در زیارت جامعه كبیره كه از امام هادی ـ علیه السلام ـ نقل شده, در وصف امامان ـ علیهم السلام ـ می گوییم: 
«السلام علیكم یا اهل بیت النبوه ... و ساسه العباد و اركان البلاد؛[12] سلام بر شما ای خاندان رسالت و سیاست مداران بندگان خدا, و پایه های شهرها». 
از همه این ها بالاتر این كه بیشتر ابواب احكام فقهی كه از امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ به ما رسیده, مربوط به سیاست است. فقهای ما كتب فقهی را به سه بخش تقسیم می كنند: عبادات, معاملات, و سیاسات. عبادات همان رابطه معنوی خلق با خالق است, معاملات رابطه مردم با یكدیگر است, سیاسات رابطه مردم با حكومت می باشد. 
و اگر دقت بیشتر شود, همان عبادات و معاملات نیز بدون حكومت و سیاستِ صحیح و نیرومند سامان نمی پذیرد؛ مثلاً حج, نماز جمعه و نماز جماعت از عباداتی است كه جنبه های سیاسی آن بسیار قوی است. معاملات و داد و ستدها نیز بدون محاكم و نظارت دقیق حكومت, قطعاً ناقص و نا به سامان خواهند شد, و سر از هرج و مرج و تورم و تبعیض درمی آورند. 
بنابراین, جداسازی تعلیمات و برنامه های اسلامی از مسائل سیاسی, امری غیر ممكن است و شعارهایی كه در غرب در مورد این جدایی داده می شود و از حلقوم غرب زدگان تراوش می كند, كاملاً بی محتوا و فاقد ارزش است, چرا كه پیوند دین صحیح با سیاست صحیح, همانند پیوند روح و جسم است, چرا كه دین تنها قوانین فردی نیست, بلكه مجموعه ای از قوانین فردی, اجتماعی و سیاسی است. نتیجه این كه, آنان كه دین و سیاست را از هم جدا كرده اند یا مفهوم دین را نفهمیده اند و یا مفهوم سیاست را و یا هر دو را, چنان كه حضرت امام خمینی ـ قدس سره ـ در كتاب فقهی تحریر الوسیله در بحث نماز جمعه می نویسد: 
«فمن توهم ان الدین منفكّ عن السیاسه فهو جاهل لم یعرف الاسلام و لا السیاسه؛[13] آن كس كه خیال كند دین از سیاست جدا است, او ناآگاهی است كه نه اسلام را شناخته و نه سیاست را».
[1] - مجمع البحرین, واژه سوس (چاپ جدید, ج 4, ص 78). 
[2] - فرهنگ عمید, واژه سیاست. 
[3] - صحیفه نور, ج 13, ص 219. 
[4] - منظور, مرحوم آیت الله سید ابوالقاسم كاشانی, مجتهد مجاهد و برجسته است كه در سال 1303 هـ .ق در تهران متولد شد, و در سال 1381 هـ .ق (1340 هـ .ش) در 78 سالگی در تهران رحلت كرد. مرقدش در كنار مرقد مطهر حضرت عبدالعظیم ـ علیه السلام ـ در شهر ری است. آقای كاشانی به خاطر مبارزه با رژیم پهلوی, در بهمن ماه 1327 هـ .ش به وسیله آن رژیم, به قلعه فلك الافلاك خرم آباد تبعید شد, و پس از مدتی از آن جا به لبنان تبعید گردید, سرانجام در 20 خرداد 1329 هـ .ش به وطن بازگشت. 
[5] - صحیفه نور, ج 13, ص 217 ـ 216. 
[6] - نهج البلاغه صبحی صالح, خطبه 200. 
[7] - شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید, ج 10, ص 212 به بعد. 
[8] - غرر الحكم, ج 1, ص 374. 
[9] - همان, 341. 
[10] - حیاه الحسن ـ علیه السلام ـ , ج 1, ص 42. 
[11] - سوره نحل (16), آیه 36. 
[12] - مفاتیح الجنان, زیارت جامعه كبیره, ص 955. 
[13] - تحریرالوسیله, ج 1, ص 234. 
محمد محمدي اشتهاردي- كتاب ولايت فقيه، ص97

ارتباط دین وسیاست(1)

ارتباط دین و سیاست(1)
اشاره: ما معتقدیم دین راستین و سیاست صحیح با هم پیوندی ناگسستنی دارند و مكمّل یكدیگر در پیدایش جامعه ایده آلِ الهی هستند. دین منهای سیاست هم چون درخت بی آب است, و سیاست بدون دین همانند آب بی درخت می باشد. استعمارگران همیشه به این نتیجه رسیده اند كه بزرگ ترین خطر برای آن ها, دین و آیین الهی است, لذا همواره می كوشند تا دین را از ماهیت خود تهی كنند, چنان كه آیین مسیحیّت را چنین كردند, و یا دین را در انزوا و در گوشه معابد زندانی نمایند, و نگذارند وارد جامعه و عرصه سیاست گردد. به همین دلیل نظریّه جدایی دین از سیاست را در همه جا مطرح كردند, و آن را به عنوان قانونی قطعی تلقّی نمودند, به طوری كه مردم غرب و غرب زده چنین نظریه ای را ـ كه كاملاً سیاسی, حساب شده و استعاری است ـ باور نمودند. 
با اوج گیری انقلاب اسلامی و پیروزی آن در ایران, این نظریه با گسترش وسیعی از طرف استكبار جهانی و اذناب آن ها در همه جا و در داخل كشور, خودنمایی كرد, لیبرال ها و ملّی گراها در این راستا گوی سبقت را ربودند, و با ترفرندها و دست آویزهای گسترده, به جنگ با ولایت فقیه برخاستند, چرا كه ولایت فقیه پرچم نیرومند حكومت دینی و ملتقای دین و سیاست است. 
بنابر این, همه باید به این هشدار توجه كنند كه نظریه جدایی دین از سیاست, برای ضربه زدن به پیكر مقدس ولایت فقیه, و حكومت و حاكمیّت دینی است. از این رو باید با حمایت فكری و عملی از اصل بالنده و افتخارآفرین ولایت فقیه, در برابر این نظریه واهی و شعار كور به مقابله پرداخته و نگذارند دین اسلام نیز هم چون آیین مسیحیّت در انزوا و گوشه كلیسا قرار گیرد. در این فصل بر آنیم برای ردّ این شبهه و القای شیطانی, به بررسی پیوند دین و سیاست, و ماهیّت این دو بپردازیم. 
عوامل جدایی دین از سیاست 
یكی از محقّقان بزرگ می نویسد: در كشورهای غربی, شعار جدایی دین از سیاست بسیار رایج است, و شاید به یك معنی جزء مسلّمات آن ها شده است. به همین دلیل از تشكیل حكومت اسلامی كه دین و سیاست را به طور قاطع با هم پیوند می زند, وحشت می كنند و رنج می برند, و این به دو دلیل است: 
1ـ آیینی كه در جوامع غربی وجود دارد, آیین مسیحیت كنونی است, و می دانیم كه این آیین بر اثر تحریفات زیادی كه با گذشت زمان در آن پدید آمده است, دین را به صورت یك مسأله كاملاً خصوصی و فردی و منحصر به رابطه خلق و خالق كه تعلیمات آن منحصر به یك سلسله توصیه های اخلاقی می شود, درآورده است و كاری به مسائل اجتماعی و مخصوصاً مسائل سیاسی ندارد. فرق میان دین دار و غیر دین دار, در این جوامع آن است كه فرد دین دار به یك سلسله مسائل اخلاقی پای بند است و هفته ای یك روز به كلیسا می رود و ساعتی به نیایش و مناجات می پردازد, ولی افراد بی دین, تعهّد خاصّی نسبت به مسائل اخلاقی ندارند (هرچند گاهی به عنوان ارزش های انسانی نه دینی, برای آن احترام قائلند) و هرگز به كلیسا نمی روند. 
2ـ خاطره بسیار دردناكی كه آن ها از حكومت ارباب كلیسا در قرون وسطی و دوران انگیزیسیون (تفتیش عقاید) دارند, سبب شده كه برای همیشه دین را از سیاست جدا كنند. 
توضیح این كه, ارباب كلیسا, در قرون وسطی بر تمام شؤون سیاسی و اجتماعی مردم اروپا مسلط شدند, و پاپ ها با قدرت تمام بر كشورهای این قاره حكومت می كردند, حكومتی كه منتهی به استبداد و خودكامگی شدید شد, تا آن جا كه در برابر نهضت علمی بپا خاستند, و هر فكر نو و پیشرفت علمی را به عنوان ضدیت با مذهب درهم كوبیدند, محكمه هایی كه بعداً به نام «انگیزیسیون» نامیده شد برپا كردند, و گروه های بی شماری را به این محكمه كشاندند و محكوم كردند, بعضی را سر بریدند و بعضی را زنده زنده در آتش سوزاندند یا محكوم به زندان نمودند كه در میان آن ها جمعی از دانشمندان معروف علوم طبیعی بود كه تمام پادشاهان از آن ها حساب می بردند, و فرمانشان برای آن ها مطاع بود. افزون بر این ثروت های سرشاری اندوختند, و زندگی تجملاتی عجیبی برای خود فراهم ساختند. 
مجموعه این امور مردم را بر ضدّ آن ها شورانید, به ویژه علمای علوم طبیعی در برابر آن ها موضع گرفتند, و شعار جدایی دین از سیاست از یك سو, و تضاد علم و دین از سوی دیگر, در همه جا سر داده شد, سپس با پیروزی این جناح, كلیسا و حاكمانش از صحنه اجتماع و حكومت عقب رانده شدند, و تنها كشوری كه از آن امپراطوری عظیم در دست ارباب كلیسا باقی مانده, همان كشور بسیار كوچك واتیكان است كه كم تر از یك كیلومتر مربع می باشد؛ یعنی به اندازه روستایی كوچك. 
این ها همه تحولاتی بود كه در اروپا, در آن شرایط خاص به وجود آمد. سپس گروهی كه از كشورهای اسلامی برای تحصیل یا كارهای تجاری, یا سیاحت به فرنگ رفته بودند, این طرز فكر را به هنگام بازگشت به عنوان ارمغان غرب, به شرق اسلامی آوردند, كه دین باید از سیاست جدا باشد؛ بی آن كه تفاوت های عظیمی را كه میان اسلام و مسیحیّتِ تحریف یافته وجود داشت درك كنند, و به تفاوت فرهنگ اسلامی حاكم بر این كشورها با فرهنگ كلیسا بیندیشند. 
با كمال تأسف بعضی از كشورهای اسلامی, تسلیم این توطئه استعماری و تبلیغاتی شدند, و آن را به عنوان یك اصل اساسی پذیرفتند, با توجه به این كه دولت های غربی كه به خاطر حفظ منافع نامشروع خود, از قدرت حكومت اسلام, سخت بیم ناك بوده و هستند, این مسأله را سخت دنبال كردند و كشورهای غرب زده ای همانند تركیه, پیروی از این نظریه را سرلوحه كار خود قرار دادند, و حكومت لائیك بر اساس «سكولاریسم» (حكومت منهای دین) را تشكیل دادند.[1] 
این در حالی بود كه بعضی از كشورهای اسلامی و امت های بیدار مسلمان در برابر این توطئه ای كه می خواست مسلمانان را از اسلام جدا سازد, و اسلام را بسان مسیحیت امروز, به صورت یك رابطه ظاهری و خصوصی خلق با خالق, بیگانه از اجتماع و سیاست درآورد, ایستادند. 
به همین دلیل, هنگامی كه انقلاب اسلامی ایران به ثمر رسید, و نخستین حكومت اسلامی انقلابی تشكیل شد, همگی در غرب انگشت حیرت بر دهان نهادند كه مگر می شود مذهب زمام حكومت را به دست گیرد؟ و بعد از آن كه دیدند این حكومت ریشه دار و با ثبات شد, برای این كه انقلاب اسلامی در مرزهای این كشور محدود بماند و الگویی برای سایر كشورهای اسلامی نشود, دست به تلاش های ویران گر زیادی زدند, كه شرح آن هفتاد من كاغذ شود. 
خوشبختانه بر اثر درایت و هوشمندی امام خمینی ـ قدس سره ـ و یاران و پیروانش, آن توطئه ها نقش بر آب شد, و تفكر تأسیس حكومت اسلامی در بسیاری از كشورهای اسلامی در قاره آسیا و آفریقا, به عنوان یك تفكر زنده و نجات بخش درآمد, هر چند غربی ها و غرب زدگان در برابر آن به شدّت مقاومت می كنند, و در این راه از هیچ كاری, از جمله انواع تهمت ها, برچسب ها, دروغ ها و تبلیغات مغرضانه و القای شبهه ها, فروگذار نیستند. 
استعمارگران غرب, در رأس آن ها استعمار پیر انگلیس مدتی قبل برای رواج فرهنگ غرب و جداسازی دین از سیاست, سه عنصر فرومایه را هم زمان مأمور دین زدایی در كشورهای ایران, تركیه و افغانستان نمودند, این سه عنصر عبارت بودند از: 1ـ رضاخان در ایران؛ 2ـ كمال آتاتورك در تركیه؛ 3ـ امان الله خان در افغانستان, این سه نفر با پشتیبانی استعمارگران, هر كدام ضربه شدیدی بر اسلام و جامعه اسلامی وارد كردند. كمال آتاتورك, در تركیه بنیان گذار حكومت لائیك شد كه هنوز این توطئه در تركیه به شدت ادامه دارد. امان الله خان دیكتاتور افغانستان برای حاكمیت لائیك (حكومت منهای دین) در این كشور, دست به كار شد, ولی در برابر مقاومت مسلمانان, كلوخش به سنگ خورد و چندان توفیقی نیافت. رضاخان در ایران با دیكتاتوری و كُشت و كشتار و ترفندهای دیگر برای براندازی دین, تلاش های مذبوحانه كرد و گستاخی را به جایی رسانید كه در كشور ایران عاصمه تشیع, در روز هفدهم دی ماه سال 1314 هـ .ق, اعلام كشف حجاب اجباری نمود, و در این خصوص پافشاری عجیبی كرد.[2] 
پس از او پسرش محمد رضا پهلوی, دست به كارهای انحرافی فرهنگی برای اسلام زدایی و جای گزینی فرهنگ غرب زد, با انواع تبلیغات و ترفندها به مقابله با اسلام ناب پرداخت, بسیاری از علما و مجاهدان هوشمند را به خاك و خون كشید, ولی در برابر قیام و انقلاب عمیق و گسترده مردم به رهبری امام خمینی ـ قدس سره ـ شكست خورد و گریخت و سرانجام او و افكار استعماریش به زباله دان تاریخ افكنده شد. ولی غائله هنوز تمام نشده, غربزدگان بی محتوا همچنان برای جدایی دین از سیاست تلاش می كنند, تا آخرین تیری را كه در تركش خود دارند به سوی پیكر مقدس ولایت فقیه پرتاب كنند. 
با این هشدار, نظر شما را به تبیین پیوند دین و سیاست, جلب می كنیم: 
معنی و مفهوم سیاست 
واژه سیاست از نظر لغت از «ساس» و «سوس» گرفته شده و به معنای كشورداری, اصلاح امور مردم, و اداره كردن كشور براساس قوانین و برنامه ریزی و تدابیر است, طُریحی لغت شناس معروف در فرهنگنامه مجمع البحرین می نویسد: 
«السیاسه القیام علی الشیء بما یصلحه؛ سیاست یعنی اقدام برای سامان دادن چیزی, به وسیله اموری كه آن را اصلاح كند و سامان بخشد».
[1] - پیام قرآن, ج 10, ص 66 ـ 63. 
[2] - جامعه شناسی غربزدگی, ص 69 و 84. 
محمد محمدي اشتهاردي- كتاب ولايت فقيه، ص97

شیطان پرستی در کردستان عراق

شیطان پرستی در کردستـان عراق
 ریشه ادبـی و وجـه تسمیـه یزیدیـه

یزیدیه به کردی Êzidî (تلفظ: إزدی) یا یزیدیان از ادیان باستانی رایج در کردستــان است.در زبان پهلوی اسم " یزته " در وهله ی اول به " یزت " تخفیف یافته، تا به دال تبدیل شده و بشکل یزد در آمده و جمع آن یزدان (یزتان) می باشد و سپس در دوران اسلامی تخفیف دیگری در آن داده شده و یه " یزدان " مبدل گردیده است و عربها چون معنی یزدان را نمی دانستند آنرا به یزید تعبیر کردند. لذا آنها را به یزید بن معاوبه نسبت داده و آنها را یزیدی نامیدند.
بنابر روایات واژه یزیدی مشتق از کلمه " ایزد" یا "یزته" است که در پارسی باستان به معنای دین خدایی است. در باب وجه تسمیه نام ایشان اختلافاتی هست و بعضاً نام آن را منسوب به یزید بن معاویه یا یزید بن انیسه خارجی نیز دانسته‌اند، اما بنظر می‌رسد نام پارینهٔ این کیش و اشاره‌اش به مفهوم" ایزد " در دین زرتشت، صحیح‌تر باشد. یزیدیان از واژه داسنی نیز برای نامیدن خود استفاده می‌کنند.

  تاریخچــه 
پیشینه این دین پیش از ورود اسلام در مناطق یاد شده، وجود داشته ‌است و تحت تأثیر ادیان زرتشتی و مانوی قرار گرفته ‌است و عقاید مهرپرستانه و ثنویت زرتشتی بر آن تأثیر داشته‌اند. تأثیراتی از دین یهود و فرقهٔ «نسطوری» و عقاید صوفیه (پس از اسلام) نیز در منابع برشمرده شده‌اند. در منابع مربوط به فرقه‌های اسلامی آن را فرقه‌ای از جمله غلاة شیعه دانسته‌اند. 
اولین دانشمندی که توجه محققان را به آنها جلب کرد، احمد تیمور پاشا بود که در کتاب «الیَزیدیه و مَنشاء نحلَتِهِم» به این مساله اشاره می‌کند که از این قوم پیش از قرن ششم هجری قمری نامی در تاریخ نیامده بود که این زمان همان زمانی است که شیخ عدی به میان آنها آمده و طریقه‌ٔ «عدویه» را در میان آنها بنیان نهاده‌است. ابوفراس در کتاب خود که به سال ۷۵۲ هجری قمری تالیف شده‌است آنها را به همین نام خوانده ‌است.محقق دیگر، «ابوسعید محمد بن عبدالکریم سمعانی»  در کتاب الانساب می‌نویسد:
" جماعت بسیاری را در عراق در کوهستان حلوان و نواحی آن دید که یزیدی بودند و در دیه‌های آنجا به صورت مردم زاهد اقامت داشتند و گِلی به نام «حال» می‌خورند. این گل را برای تبرک از مرقد شیخ عدی برمی‌دارند و آن را با نان خمیر می‌کنند و بصورت قرص درآورده و گاه گاه می‌خورند و آن را «برات» نامند.

  زبان و محل س ت 
زبان اکثر یزیدیها کردی است، پس‌ از گسترش‌ اسلام‌ در كشور ایران‌، ایزدیان‌ ارتفاعات‌ كوهستانی‌ حلوان‌ و شهروز را پناهگاه‌ خود ساختند تا بتوانند به‌ كیش‌ باستانی‌ خود باقی‌ بمانند و دور از چشم‌ مسلمین‌، به‌ راه‌ و روشهای‌ آیینی‌ خود سرگرم‌ گردند، اما انتشار اسلام‌ در ایران‌ باعث‌ شد كه‌ گروه‌ كثیری‌ از آنان‌ اسلام‌ بیاورند كردان‌ ایزدی اكنون‌ در اطراف‌ موصل‌، حلب‌، هكاری‌، دیاربكر، وان‌، ارض‌ روم‌، سنجار، شیخان‌، بغداد، قره‌ باغ‌، لاچین‌ و سرزمینهای‌ بین‌ آذربایجان‌ شوروی‌ و ارمنستان‌، و شمار نسبتاً زیادی نیز در کشورهای اروپایی (به ویژه آلمان) زندگی می کنند.

  شیـخ عـدی بـن مسافـر هکـاری

برخی او را که نام کامل و کنیه‌اش «شرف‌الدین ابوالفضائل عدی بن مسافر بن اسماعیل بن موسی بن مروان بن حسن بن مروان» است را منصوب به مروان بن حکم می‌دانند و در امویت او اتفاق نظر دارند. او را مردی صالح و باتقوا دانسته‌اند که در بعلبک سوریه به دنیا آمده‌است از شام به منطقه سی جار آمده و به انتشار طریقه عدویه پرداخته و توانسته یزیدیها را بدور خود جمع نموده و به خدا پرستی و رعایت برنامه های اسلامی وادار نماید.بعدها در کوهستان حکاری در کردستان و موصل سکنی‌ گزیده‌است. در این زمان او به «شیخ عدی حکاری» موسوم می‌گردد.
یزیدیها او را به عنوان مرشد خود می پذیرند و تا حد زیادی از عقاید گذشتگان خود بیگانه می شوند. او بین سال ۵۵۵ تا ۵۵۸ هجری قمری در حالی که نزدیک به ۹۰ سال سن داشته‌است از دنیا می‌رود و وی را در زاویهٔ خود در حکاری دفن می‌کنند.مقبرهٔ او در نزدیکی اربیل (هه ولیر) واقع است و بر روی سنگ قبر وی چنین نوشته شده‌است:
" بسم الله الرحمن الرحیم خالق السماء و الارض، اخفض هذه المنزل محل الشیخ العدی الحکاری، شیخ یزیدیه. "
پس از وفات شیخ عدی و دفن او در کوه " لالش " واقع در شهرستان سی جار برادرزاده اش  «ابوالبرکات بن صخر»  جانشین وی گردید و بعد از او عدی بن بوالبرکات رئیس یزیدیها شد. او هم مرد مسلمانی بود. چون درگذشت پسرش «حسن ملقب به تاج العارفین» به ریاست یزیدیها انتخاب گردید. می‌گویند در زمان شیخ حسن در عقیده‌ی اسلامی یزیدیها شبهاتی حاصل شد و دوباره دین باستانی در میان آنها جان گرفت و به شیخ عدی بن مسافر مقام الوهیت دادند و گفتند خدا در وی حلول نموده است. رهبريت يزيديان رهبريتى موروثى است كه از اين نظر به مذهب شيعه شبیه است. در سلسله مراتب آنها مثل هر سلسله مراتب ديگرى شيخ يا پير، فرا دست است و مريد، فرو دست.

  کتابهـای مقـدس 
تا مدتها پيش داشتن سواد خواندن و نوشتن براى يزيديان تابو محسوب مي‌شد و يكى از دلائل كمبود چشمگير اسناد در مورد اين مذهب همين امر بايد باشد. به هر حال دو كتاب را مي‌توان نام برد كه به اين آئین تعلق دارند كتاب« جلوه » منصوب به شيخ عدى و كتاب « سياه » یا « مصحفه ره ش » منصوب به پسر اوكه‌ هر دو به‌ زبان‌ منظوم‌ كردی‌ است‌ که از سال 1895 میلادی به بعد در حدود سیزده بار با متن و ترجمه‌ی آنها به زبانهای مختلف به چاپ رسیده است. ترجمه‌ یكی‌ از نیایشهای‌ پس‌ از نمازهای‌ ششگانه‌ ایزدیان‌ چنین‌ است‌: 
(( ای‌ ایزد بزرگ‌! حقا كه‌ تو پادشاه‌ جهانی‌، و یزدان‌ مهر و ماهی‌ روزی‌ دهنده‌ جن‌ و آدمیزادی‌ و خداوندگار جهان‌ بالا، ای‌ مزدا مردم‌ كردستان‌ را مژده‌ یاری‌ ده‌ كه‌ دفتر ایمان‌ را پخش‌ نمایند و گمراهان‌ را نابود كنند و شورشی‌ در كردستان‌ بر پا نمایند و عظمت‌ ایران‌ را پا بر جا و استوار نگهدارند و سرزمین‌ كفر را نابود سازند.)) 

  اعتقــادات 

بنا به‌ كتابهای‌ خطی‌ ایزدی‌ و نوشته‌های‌ برخی‌ از مورخان‌، ایزدیان‌ از بازماندگان‌ آیین‌ مانی‌ هستند و ادیان‌ دیگر ایرانی‌ از قبیل‌ آئین‌ زرتشت‌ و مزدك‌ در مسلك‌ آنان‌ نفوذ پیدا كرده‌ است‌. معتقد به خدایی هستند که آفریدگار جهان است ولی پس از خلق جهان کاری به کارجهان و جهانیان ندارد.
گویند خدا نخستین موجودی را که خلق کرد ملک طاووس بوده است. ذات ملک طاووس با ذات خدا یکی است و پس از ملک طاووس شش ملک دیگر قائلند که رابط بین خدا و خلق هستند ولی ملک طاووس اولین ملک محسوب می شود.در اینجا عقاید زردشتیان در ذهن متبادر می شود که پس از ذات باری به وجود خرد مقدس یا اسپنتامینو عقیده دارند که اولین موجود است و بعد از او شش امشاسپند دارند و اسپنتامینو گاهی جــزو امشاسپنـدان محسوب می شود و عده آنها به هفت می رسد و گاهی او را به اعتبار ا لوهیت می نگرند و امشاسپندان شش تا می شوند.
بنا بر رای مستشرقینی مثل "هورتن" کیش یزیدی نور پرستی است و منشا  آن ثنویت ایران قدیم است که به غلبه نور بر ظلمت منتهی می شود.
ملک طاووس اهریمن نیست بلکه تشخص اصل شــر است که دنباله خیــر محسوب می شود. و به این معنی است که شر از لوازم خیر و مخلوف بالعرض است و جزو نقشه آفرینش است. پس ملک طاووس هم از ارکان آفرینش به شمار می رود.یزیدی ها شیطان را به عنوان معارض و خصم خدای متعال نمی پرستند بلکه ملک طاووس یا شیطان را ملکی می دانند که هرچند سبب طغیان و سرکشی و مغضوب درگاه الهی شد و به جهنم افتاد ولی 7000 سال در آنجا بگریست چندانکه هفت خم از شک دیدگانش پر شد و آنگاه خدا او را بخشید.یزیدیان هم مثل بسیاری از پیروان ادیان باستانی اعتقاد دارند که جهان و هرچه در او هست از چهار عنصر اصلی یعنی «آب، باد، خاک و آتش» ترکیب یافته‌است.
خداوند به ادعای خود، مشابه باور معمول ادیان سامی، انسان را از آب و خاک آفرید در حالیکه فرشتگان درگاه ابدیت همه از جنس آتشند؛ و آتش به باور آنها بر گل ﴿ممزوج آب و خاک﴾ ارجحیت دارد. از این رو وقتی خداوند از همه فرشتگان بارگاهش ﴿از جمله ملک مقرب، طاووس﴾ می‌خواهد که در مقابل ساخته دست او، آدم، تعظیم کنند، ملک طاووس «شیطان» از این دستور ایزدی سر می‌پیچد و از همان زمان سر به شورش می‌گذارد، شورشی که تا روز حشر ادامه خواهد داشت و یزیدیان آن را شورشی بر حق و از روی حکمت خداوند می‌دانند و شیطان را لعن نمی‌کنند و معتقدند که در آخرالزمان او مشمول لطف و بخشش پروردگار خواهد گشت.
محققین و متکلمین اسلامی آنها را بدلیل باور به نسخ اسلام در آخرالزمان، جزو غلاة دانسته‌اند.یزیدیها به شیطان یا بقول خودشان ملک طاوس ارادت دارند و چون در قرآن و دیگر کتابهای مذهبی به شیطان و ابلیس لعن شده، او را ملک طاوس می نامند که رئیس تمام ملائکه می باشد. در فرهنگ اعلام معين آمده است كه چون در آن‌ زمان ﴿يعنى در زمان زندگى شيخ عدى﴾ عادت لعن و سب شيوع داشت "شيخ عدى دستور داد لعن را مطلقا ترك كنند حتى لعن بر ابليس را". 
علاوه بر یزیدیها بعضی از عرفای مشهور، یکتا پرستی ابلیس را ارج می نهند. بقول ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، (ج 1 ص 35) ابوالفتوح احمد بن محمد غزالی برادر ابو حامد محمد بن محمد غزالی روزی در بغداد بر بالای منبر گفت: اگر کسی توحید را از ابلیس یاد نگیرد زندیق است. زیرا او مامور شد که بغیر از خدا را سجده کند ولی نپذیرفت.
ایزدیان‌ به‌ تناسخ‌ ارواح‌ عقیده‌ دارند و معتقدند انسان‌ چنانچه‌ در جهان‌ نیكوكار و خیر باشد، هنگامی‌كه‌ می‌میرد روحش‌ مجدداً به‌ تن‌ كودكی‌ نیكوكار حلول‌ می‌كند، اما اگر انسان‌ بدكار و شریری‌ باشد، هنگامی‌كه‌ روحش‌ آزاد می‌شود به‌ بدن‌ جانواران‌ و حشرات‌ موذی‌ چون‌ كژدم‌ و مار راه‌ می‌یابد.
 به عقیده آنها ارواح دو قسمند:
اول – شریره که در حیوانات بد جنس حلول می کنند و همیشه در عذابند.
دوم – ارواح پاک که در فضا پرواز می نمایند تا برای مردم زنده اسرار کائنات و مغیبات را کشف نمایند و این ارواح با عالم غیب در تماس دائم هستند.

  محرمـات 

خوردن کاهو، کلم، لوبیا و سبزیهائی که با کود انسانی تقویت شوند حرام می دانند و از گوشتها هم گوشت خوک، ماهی و آهو را حرام می شمارند.
برای شیوخ و پیشوایان آنها خوردن گوشت خروس هم حرام است زیرا " ملک طاوس " به شکل خروس است.
تراشیدن سبیل را هم حرام  ولی سبک کردن آنرا مستحب می دانند.
اما قوالها و فقرا و پیشوایان روحانی نباید ریش را بتراشند.
یزیدی حق ندارد بیش از یکسال از محل خود دور شود و نباید در مجالس انس و طرب حاضر گردد، تا نفس خود را ذلیل نماید. 
نگاه کردن به زن غیر یزیدی و شوخی کردن با او را  حرام می دانند. به عقیده ی آنها چون در ماه نیسان دهه ی دوم وسوم فروردین و دهه اول اردیبهشت ملائکه با هم اتصال می نمایند نباید ازدواج کرد و تعمیر خانه را هم در این ماه نباید انجام داد.
یزیدی حق ندارد در داخل مسجد مسلمانان شده  و نماز خواندن آنها را در یک جا ببیند. درکتاب مصحفه ره ش چنین آمده است :
نام شیطان یعنی ملک طاوس بر هیچ کس از ما جایز نیست ببریم، یا اسمی شبیه به آن مانند کلمه ی شیطان، قیطان، شر و شط و شبیه اینها و نیز لفظ ملعون یا لعنت یا فعل را هم نباید بر زبان بیاوریم.
یزیدی حق ندارد آب دهان خود را بر زمین بریزد، زیرا این عمل اهانت به طاوس ملک است و نباید از اسب و مادیان برای بارکشی استفاده نماید ونباید لباس آبی بپوشد.
یزیدیها اطفال خود را ختنه می کنند. از کوزه و ظرف دسته دار آب نمی نوشند و نیم خورده ی مازاد شخصی غریب را نمی خورند.

  درجات افـراد  

اول: امیر- فردی مصون و غیر مسئول است و او را معصوم دانسته و معتقدند که جزئی از خداوند در او حلول نموده و حق قضاوت مطلق بر رعیت خود دارد زیرا او وکیل شیخ عدی است. امیر کنونی آنها سلیمان سور می باشد.
دوم: بابا شیخ – وظایف او منحصر به قضایای دینی است و ناظر ساختمان مرقد شیخ عدی و حفظ سجاده منسوب به شیخ می باشد و اوست که ایام روزه و عدد رکعات نماز و نصاب زکات را تعیین می کند.
سوم: شیخ – او با سواد یزیدی هاست که باید از سه خانواده ی آدانیه، شمسانیه و قابانیه باشد، ازدواج افراد این سه طایفه با هم حرام است.
چهارم: پیر-  اینها در مقام بعد از شیخ هستند که وظایف ارشاد مریدان را دارند. مریدان باید پنج درصد از عواید خود را به آنها بپردازند و انتظار شفاعت بیماران را از پیر دارند.
پنجم: فقیر- به زاهدان یزیدیه فقیر می گویند. فقرای یزیدیه خرقه ی پشمی سیاهی می پوشند که تا پاره نشود آن‌ را از بدن بیرون نمی آورند. خرقه ی کهنه را در جایی می آویزند و آنرا به هنگام مرگ با صاحبش دفن می کنند. فقرا رشته طنابی را هم به گردن خود می بندند و کلاه نیز به سر می گذارند و این سه وصله موجب احترام است.
ششم: قوال- به کسانی گفته می شود که سرودهای دینی را در مراسم دینی یا در ایام عید می خوانند. غالبا قوالها شعرای محلی خوبی هستند که گویا شیخ عدی به آنها حق انشاء قصیده و مدیحه را داده است و به حفظ اسرار شریعت و حوادث تاریخ ماخوذ نموده و نیز به مصاحبت طاوس ملک مفتخر داشته است.
قوالها مامور جمع آوری نذورات و جاروب کردن مقبره و لباس زائران نیز می باشند و این کارها را موروثی می دانند و به فرزندان خود رقص دینی و نواختن دف و نی و سرنا و قصاید و سرود می آموزند، آنها با غیر از سلسله خود ازدواج نمی کنند.
هفتم: کوچک ها- عده ی آنها زیاد است. لباسشان سفید و کمربند پشمی سیاه یا سرخی دارند که حلقه دار است. 
وظایف دینی آنها غسل و کفن و دفن مردگان و انجام کارهای سختی در مقبره شیخ عدی از قبیل انتقال سگها و بریدن درختان می باشد.
چنانچه یزیدی به مقام کوچک ها رسید می تواند عاقبت مردم را پیش بینی کند و با ارواح مکاشفه داشته باشد و این اشخاص باید بر چهل منبر رفته و چهل چراغ زیارت کنند و قسم بخورند که نسبت به شیخ عدی بن مسافر وفادار باشند و چهل روز روزه بگیرند.
هشتم: مرید- مریدهای یزیدیه که مردم عوام و گدایان این طایفه هستند، کورکورانه اوامر روسای روحانی خود را انجام می دهند. هر مرد یا زن یزیدی باید پیر و شیخ داشته باشد و صدقات و نذر و نیاز خود را به او بدهند و از وی تعلیم بگیرد.

  اعیـاد

عید اول سال- سال یزیدیه اول ماه نیسان شرقی برابر 14 نیسان غربی می باشد که روز چهارشنبه را جشن می گیرند و اگر اتفاقا روز اول نیسان پنج شنبه باشد عید آنها به روز چهارشنبه هفتم ماه که بیستم نیسان غربی است موکول می شود که با اواخر فروردین مصادف است
روزه – معتقدند که روزه ســه روز است و مسلمانــان اشتباهــا سـی روز را روزه می گیرند و روز جمعه را عید عمومی دانسته و آنرا عید روزه ی یزد می نامند.

  مراسم‌ و تشریفـات
‌ 
جشنهاى يزيديان بر منباى تقويم زرتشتى/ ميترائى استوار است و مهمترين آنها همان مراسم جامائیه‌ یا جام  است كه هر ساله در اواسط تابستان در روستاى " لالش" در مركز كردستان عراق برگزار مي‌شود که با ایام‌ جشن‌ پاییزی‌ مهرگان‌، نزدیكی‌ عجیبی‌ دارد اين مراسم البته به مدت هفت روز ادامه دارد و در آن علاوه بر زيارت مرقد شيخ عدى و ديدار از دوزخ، مجسمه بزرگى از طاووس مي‌سازند كه سمبل ملك طاووس "شيطان" است.
باور اين مردم از جهان ملغمه ايست از باور زرتشتى، ميترائى و صوفى. در اين باور "يزدان" در آغاز مرواريدى آفريد كه پس از گذشت چهل هزار سال شكست و ملك طاووس، فرشته مقرب يزدان، از خرده ريز همين مرواريد جهان مادى را خلق كرد. پس از آن بود كه فرشتگان ديگر توسط يزدان خلق شدند. در اين باور، شيطان نه دشمن خدا كه شريك او در خلقت جهان است. 
روايت "يزيدى" از خلقت انسان به روايت يهودى/ مسيحى از خلق آدم و حوا نزديك است با اين تفاوت كه "شيطان" نه فرشته مغضوب وسوسه گر كه آموزگارى خردمند براى انسان است. در اين باور خدا پس از خلق انسان خودش را از ماجرا كنار كشيده و دخالتى در نيكى و بدى او ندارد. آنكه راه نيك و بد را نشان انسان مي‌دهد همانا ملك طاووس است.
 در این‌ جشن‌، مراسم‌ و نیایش‌هــای‌ گوناگونی‌ انجام‌ می‌شود كه‌ تعدادی‌ شرح‌ داده‌ می شود:
 مراسم سما كه‌ توسط‌ گروهی‌ متشكل‌ از بیست‌ نفر در محوطه‌ مقابل‌ مقبره‌ شیخ‌ عدی‌ بدور یك‌ شمعدان‌ بنام‌ چقالته‌ كه‌ در وسط‌ حیاط‌ قرار گرفته‌ انجام‌ می‌گیرد. بر بالای‌ شمعدان‌ یك‌ ظرف‌ پر از روغن‌ زیتون‌ دیده‌ می‌شود كه‌ در اطراف‌ آن‌ هفت‌ فتیله‌ قرار دارد. در وسط‌ ظرف‌ فتیله‌ دیگری‌ كه‌ به‌ فرم‌ گل‌ رز بزرگی‌ ساخته‌ شده‌ جای‌ دارد. مراسم با چرخش‌ كند و آهسته‌ بدور شمعدان‌ در حال‌ سوختن‌، هر چهار ساعت‌ سه‌ بار، در حالی‌ كه‌ قوالها در جلوی‌ درب‌ مقبره‌ و مشغول‌ نوحه‌ سرایی‌ و نواختن‌ دف‌ و نای‌ هستند، اجرا می‌شود. 
مراسم قباغ‌ ویژه‌ پنجمین‌ روز جشن‌ است‌ كه‌ در آن‌ عده‌ای‌ به‌ قله‌ كوه‌ مقابل‌ رفته‌ با تفنگهای‌ خود شروع‌ به‌ تیر اندازی‌ می‌كنند و سپس‌ در میان‌ هلهله‌ و شادی‌ فراوان‌ به‌ مقبره‌ شیخ‌ باز می‌گردند كه‌ مردان‌ و زنان‌ همراه‌ دف‌ و نای‌ دور آنها در حال‌ رقص‌ هستند در اینحال‌ میر شیخان‌ گاو بزرگی‌ را آماده‌ كرده‌ و از آنان‌ می‌خواهد تا آنرا در مقابل‌ هر گونه‌ آسیب‌ محفوظ‌ بدارند. جوانان‌ مسلح‌ گاو را تحویل‌ گرفته‌ و با خود به‌ مقبره‌ شیخ‌ شمس‌ مقبره‌ای‌ دیگر از پارسیان‌ در فاصله‌ای‌ دورتر می‌برند و تعهد می‌كنند كه‌ آنرا صحیح‌ و سالم‌ به‌ مقبره‌ شیخ‌ عدی‌ برگردانند. زمانی‌ كه‌ آنها دعا و مناجات‌ را كه‌ برای‌ غیر ایزدیها نامعلوم‌ می‌نماید تكرار می‌كنند دو نفر ایزدی‌، مخفیانه‌ به‌ داخل‌ صف‌ آنان‌ نفوذ كرده‌ و یكی‌ از آنها با زرنگی‌ خاص‌ گاو را می‌دزدد، ناگهان‌ صدای‌ داد و فریاد از هر طرف‌ بلند می‌شود و حاضرین‌ بی‌ آنكه‌ اهمیت‌ بدهند چه‌ كسی‌ دزد است‌ شروع‌ به‌ جستجوی‌ گاو می‌كنند و این‌در حالی‌ است‌ كه‌ وانمود می‌كنند كه‌ هم‌ نام‌ و هم‌ حضور وی‌ را فراموش‌ كرده‌اند. 
آنها سپس‌ گاو را در میان‌ احساسات‌ شدید خود به‌ مقبره‌ شیخ‌ عدی‌ باز می‌گردانند.
افراد قبائل‌ و عشایر در محلی‌ بنام‌ میدان‌ جهاد گردهم‌ جمع‌ می‌شوند و سپس‌ ده‌ مرد شجاع‌ و نترس‌ قبیله‌ جلوتر می‌آیند تا از گاو پاسداری‌ كنند. اما در این‌ موقع‌ میر اعلام‌ می‌كند كه‌ احتیاج‌ به‌ وجود آنها نیست‌ چرا كه‌ گاو، فراری‌ شده‌ است‌ این‌ بدان‌ علت‌ است‌ كه‌ دو مردی‌ كه‌ قبلاً گاو را دزدیده‌ بودند بداخل‌ مقبره‌ وارد شده‌ و خود را بجای‌ مردان‌ میر كه‌ قصد پاسداری‌ از گاو را داشتند جا زده‌ بودند آنها سپس‌ همراه‌ با گاو به‌ آرامگاه‌ شیخ‌ شمس‌ فرار می‌كنند در آنجا یزیدیها با چوب‌ و شلاق گاو را شدیداً می‌زنند و پس‌ از چندی‌ ذبح‌ می‌كنند.
این‌ مراسم یك‌ سرگرمی‌مخصوص‌ جشن‌ نیست‌ بلكه‌ رد اصل‌ یك‌ آیین‌ مذهبی‌ است‌ كه‌ ایزدیان‌ به‌ روش‌ سنتی‌ آنرا انجام‌ می‌دهند تا بركت‌ و فراوانی‌ را نصیب‌ كشاورزی‌ خود بكنند این‌ مراسم در واقع‌ فرم‌ خلاصه‌ شده‌های‌ است‌ از نحوه‌ دستگیری‌ گاو و ذبح‌ آن‌ توسط‌ میترا از مراسم مهر پرستان‌.

  مراسـم عـزاداری 

هنگامی‌ كه‌ یك‌ ایزدی به‌ حال‌ احتضار می‌افتد، همه‌ اقوام‌ و كسان‌ او دورش‌ جمع‌ می‌شوند شیخ‌ نیز می‌آید و كمی‌ از خاك‌ آرامگاه‌ شیخ‌ عدی‌ كه‌ آن‌ را برات‌ می‌نامند، در آب‌ ریخته‌ حل‌ می‌كند و قطره‌ قطره‌ در دهان‌ وی‌ می‌ریزند و هنگامیكه‌ جان‌ بسپارد با زیباترین‌ جامه‌ او را می‌پوشانند و سپس‌ كفنش‌ می‌كنند و آنرا بر روی‌ تخته‌ای‌ می‌نهند و تا سه‌ روز در خانه‌ نگاه‌ می‌دارند سپس‌ جنازه‌ را به‌ گورستان‌ می‌برند و خویشاوندان‌ و كسان‌ مرده‌ برایش‌ مویه‌ می‌كنند و قوالان‌ هم‌ با نواهای‌ حزین‌ و اندوهناك‌ و با آوای‌ نی‌ لبك‌ همراه‌ مردم‌ به‌ گورستان‌ می‌روند تا متوفی را به‌ خاك‌ بسپارند. 
مراسم‌ عزاداری‌ تا سه‌ روز طول‌ می‌كشد و زنان‌ و دختران‌ ، روزی‌ دوبار بر سر آرامگاه‌ در گذشته‌ می‌روند و دف‌ و نی‌ می‌زنند و سرودهایی‌ را زمزمه‌ می‌كنند و به‌ شیون‌ و گریه‌ می‌پردازند و پس‌ از فرو نشستن‌ آفتاب‌ به‌ خانه‌های‌ خود باز می‌گردند. پس‌ از سه‌ روز عزاداری‌، غذا درست‌ می‌كنند و روی‌ آرامگاه‌ می‌گذارند و بر این‌ عقیده‌اند كه‌ مرده‌ احتیاج‌ به‌ غذا دارد. 
روزهای‌ هفتم‌ و چهلم‌ نیز دارای‌ مراسم ویژه‌ای‌ است‌. ایزدیان‌ روستانشین‌ پس‌ از مرگ‌ هر كدام‌ از عزیزانشان‌، اسب‌ او را می‌آورند و لباسهای‌ فاخر و كلاه‌ و دستار و تپانچه‌اش‌ را بر روی‌ زمین‌ می‌گذارند، اگر مرده‌ پیر باشد پارچه‌ای‌ سیاه‌ به‌ گردن‌ اسبش‌ می‌گذارند و اگر جوان‌ باشد پارچه‌ای‌ رنگین‌ به‌ گردن‌ اسب‌ می‌نهند و همراه‌ با آوای‌ نی‌ و دف‌ در میان‌ مردم‌ می‌گردانند و دلاوریها و جوانمردیها و بخشندگی‌ها و اوصاف‌ مرده‌ را با شعر برای‌ مردم‌ بیان‌ می‌كنند اینگونه‌ اشعار را (لاواندنه‌ وه‌) می‌گویند. 

  فشارهـایـی که بـر  یزیدیــان  وارد شـده است :

1- خفه شدن شیخ حسن در موصل در سال 644 هجری.
2- بریده شدن سر صد نفر از یزیدیها و اعدام امیر آنها و نبش قبر شیخ عدی و سوزاندن استخانهایش توسط صاحب موصل در سال 652 هجری، در این زمان به آنها عدویه می گفتند.
3- قتل و غارت یزیدیها در سال 817 به تحریک جلال الدین محمد بن غزالدین یوسف حلوانی که از شافعیه و از علما و فقهای ایران بود توسط حاکم جزیره ابن عمر و کردهای دیگر.
4- در سال 1127 هجری توسط ملا حیدر کرد و ملک مظفر نام به یزیدیه حمله برده شد و زن و فرزندانشان اسیر گردید و اموالشان به یغما رفت. مهاجمان، زنان آنها را فروختند و کنیزان و دخترانشان را برای خود نگاه داشتند.
5- در سال 1247 هجری برابر 1731 میلادی محمد پاشا معروف به میر کویر (کور) روانداز به قلمرو یزیدیها حمله برد و 4/3 آنها را نابود کرد.
6- در سال 1308 ه . ق- دولت ترکیه عثمانی برای مطیع کردن یزیدیها جهت خدمت سربازی، بسر لشکر عمر وهبی دستور داد دست بکار شود. وی عده ای از یزیدیهای شیخان را بزور مسلمان کرد و به پسرش نایب اول عاصم بگ دستور داد به کشتار و غارت یزیدیها بپردازد. وی مجسمه های آنها را برد و گنبدهای قبور پیشوایان ایشان را خراب کرد و به مقبره ی شیخ عدی بی احترامی های فراوانی روا داشتند.
7- در سال 1354 بعلت تمرد یزیدیها از خدمت سربازی، حکومت پادشاهی عراق آنها را متهم به سازش با مسیحیان و فعالیت برای فرانسویان مقیم سوریه نمود و به سرکوبی آنها پرداخت. در نتیجه صد نفر از آنها کشته و عده ای زندانی و تبعید و فراری شدند و عده ای هم به اعدام محکوم گردیدند.

  خاطرات رضا علامه زاده از شرکت در مراسم حج یزیدیا
ن
لالش روستائى است در مركز كردستان عراق كه از شهر دهوك نزديك به سه ساعت با ماشين فاصله دارد پرستشگاه لالش كه به آتشكده‌اى بزرگ می‌ماند در مركز اين روستا بر فراز تپه‌اى بنا شده كه ظاهرا بايد خيلى قديمى باشد. وقتى به لالش رسيديم روستا مملو از جمعيت بود، می‌گفتند در طول اين سه روز چندين هزار نفر به زيارت خواهند آمد، جوانترها، دختر و پسرها، با پاى برهنه ﴿مطابق با مراسم﴾ در كوچه‌ها شادمانه قدم می‌زدند و برخى از آنها روى بام بلند خانه‌اى به آهنگ كردى دست در دست هم انداخته بودند و می رقصيدند. زنها به پخت و پز در ديگهاى مسى بزرگ بر اجاقهاى سنگى مشغول بودند و فضا دقيقا فضاى سيزده بدر خودمان بود. 
پرستشگاه لالش از سه قسمت تشكيل می شود: شبستان، محوطه حياط و صحن دوزخ جائيكه مراسم حج در آن برگزار می شود. وقتى من‌ به شبستان رسیدم نزديك به صد نفر مرد، اكثرا در لباس كردى و بعضا با سر و وضع شيك، دور سالن بزرگ نشسته‌اند و دو بدو و چند به چند دارند با هم اختلاط می كردند. مردى از‌ قهوه‌جوشى دسته بلند در استكانهائى به كوچكى انگشتانه قهوه‌اى به تيرگى قير و به‌ تلخى زقوم می ريزد ﴿زقوم: گويند درختى است در جهنم داراى ميوه‌اى بسيار تلخ كه دوزخيان از آن خورند - فرهنگ معين﴾ و دور می گرداند. سر در عمارت مربوطه مثل سر در همه مساجد و كليساهــا پر از نقش و نگار است. اما آنچه جلب توجه می كنــد نام "طاووس ملك" است كه به صورت سنگ برجسته بر ديوار نقش بسته است. و اما دوزخى كه من در پرستشگاه لالش دیدم تنها چند دخمه غار مانند تار و تيره بود با خمره‌هائى كه كنار هم چيده شده بودند و رويشان رنگ مشكى ريخته بودند تا فضا را مرموزتر و ترسناكتر كنند. درهاى دخمه آنقدر كوتاه بودند كه بايد خميده ازآنان می گذشتى و اگربی دقتی می‌كردى ممكن بود سرت به ديوار ناصاف غار بخورد. 
بخش مهم و تعيين كننده اين مراسم، جدا از گره زدن به پارچه‌هائى كه به ستونهائى بسته شده‌اند ﴿مثل دخيل بستن﴾ يا طواف كردن دور مقبره‌اى كه لابد گور يكى از قديسان يزيدى است، پرتاب دستمال به سنگ برجسته‌اى است كه از ديواره غار بيرون زده است. اصلى‌ترين مرحله حاجى شدن اين است كه با چشمان بسته از فاصله شش هفت مترى دستمال سياهى را كه به بزرگى چارقد زنان كرد است به طرف اين سنگ پرتاب كنى. اگر در سه بار موفق شوى دستمال را به برجستگى سنگ گير بدهى حجت قبول شده است وگرنه بايد روز ديگر برگردى و دوباره تلاش كنى. بسيارى از زوار موفق نشدند از اين آزمايش بگذرند.

 گزارشـی از تعصبـات یزیدیـان
در ۷ آوريل ٢۰۰۷ در کردستان عراق جنايتي غير قابل تصور و وحشيانه اتفاق افتاد. خبر بیست روز بعد از حادثه، زمانی در جهان انعکاس یافت که چند صحنه از فاجعه بصورت فیلمی که با یک تلفن همراه گرفته شده بود پخش شد.  Asuda، سازمان مبارزه با خشونت علیه زنان در بیانیه اش در تاریخ ٢٦ آوریل برای اولین بار خبر را به گوش جهانیان رساند. WADI هم یک سازمان کمک به کردستان عراق، که مقرش در اطریش است و سازمان عفو بین الملل در ٢٧ آوریل خبر را انتشار دادند. شبكه تلويزيوني ” “  CNN در دو مرحله اقدام به پخش فيلم اين جنايت كه توسط تلفن همراه تصوير برداري شده نمود . و سایت یاهو در قسمت کلیپ های ویدویی این جنایت را به نمایش گذاشت . 
به گزارش خبرنگار سایت پزشکان بدون مرز، دعا خلیل اسود  نوجوان ۱۷ ساله  از فرقه ایزدی یا یزیدی، که به جرم دوست داشتن يک پسر عرب سنی از طرف اطرافيان و جوانان متعلق به فرقه يزيدي سنگسار شد . (در این فرقه عاشق جوانی مسلمان شدن گناهی نابخشودنی است. جرمی که جز مرگ تاوانی ندارد. ) اين واقعه در مرکز شهر موصل و یا شهر بشیقه در کردستان عراق و با حضور عده زيادي از جمله  پليس محلي اتفاق افتاد. گويي در اين جامعه نيرو و يا افرادي نبودند که دعاي نوجوان را از زير دست مشتي متعصب و جاني خلاص کنند. در حالي که چندين نفر با تلفن همراه از اين واقعه فيلم و عکس مي گرفتند٬ تعدادي با سر و صدا و داد و فرياد او را سنگسار کردند. اما آنچه اتفاق افتاد سنگسار نبود، بلکه حیوانی ترین عملی بود که مي توانست توسط انسان انجام شود.
 دعا دختر  ۱۷ ساله کرد در وسط میدان به وسیله افرادی با لگد ، سنگ و بتون مورد حمله قرار گرفت متاسفانه خانواده و بستگان دعا در جلوی صف بودند. غم انگیز تر از همه آن بود که تعدادی جوان نیز از این فرصت استفاده کردند و به برهنه کردن این نوجوان ۱۷ ساله پرداختند و دعای نوجوان در میان لگد ها و ضربات مرگبار اطرافیان به پوشاندن بدن برهنه خود می پرداخت .

شیطان پرستی در مصر

شیطان پرستی در مصـر
افکار و عقاید پیروان گروه شیطان پرستان که بر اساس آنچه تحقیقات نشان داده وابسته به طبقه ثروتمند و مرفه مصر و از آن جمله فرزندان برخی از مسئولان سیاسی، هنرمندان و روزنامه نگاران هستند، عقاید آنان بر این اساس استوار است که خداوند به شیطان ظلم کرده و بدون اینکه اجازه دفاع از خود بدهد، او را از بهشت بیرون کرده از این رو باید او را پرستش کرد زیرا به گفته آنان او برای پرستش، شایسته تر از خداست چون با شجاعت با خدا مخالفت کرد . 
رهبر این گروه که جوانی به نام «عماد الدین حمدی » هست و لقب خدمتگزار شیطان دارد و تاکید کرده است که بارها توانسته شیطان را فراخواند و با او به گفتگو بپردازد و شیطان همه خواسته های او را بر آورده کرده است. این گروه مراسم و برنامه های خاص نیایش را دارند.
 اجتماعات و مراسم شیطان پرستان در روزهای شنبه برگزار میشود. این روز از نظر یهود روزی مقدس است. پیروان این فرقه علامتها و نشانه های خاص دارند که از آن جمله دایره ای است که در درون ستاره ای وارونه به اضافه دو صلیب وارونه و ستاره داودی قرار دارد و همچنین معتقدند که دو مکان برای تجـاوز به دختـران مناسب است، نخست گورستانها و دیگری ساحل دریا به هنگام شب، آنان عقیده دارند که با  تجاوز به دختران،  تخم شیطان در رحم آنان قرار می‌دهند. 
اعضای این گروه به گورستانها و مخصوصاً به گورستان «کومنولث» شهرک مصر در قاهره می‌روند و اجساد مردگان را از قبرها بیرون می آورند و صلیب شکسته و ستاره شش پرداودی یا ستاره پنج پر را در جسد مرده فرو می‌کنند و سپس برای تقرب به شیطان دور آن می‌گردند. همچنین قربانی هایی برای شیطان تقدیم می‌کنند که عبارت بود از «ذبح گربه ماده یا سگ که پس از کشتن این حیوانات خون آنها را به صورتها  و دستهای خود می مالند و در یک دایره ای می چرخند تا شیطان از آنها راضی شود و اگر حیوانی برای قربانی نیابند دست خود را زخمی می‌کنند تا خون جاری شود و سپس خون را به صورت های خود می مالند و آنگاه نسخه ای از قرآن مجید را پاره، پاره می‌کنند و بعد در حالی که صدای موسیقی «راک» نواخته می‌شود به استعمال مواد مخدر می پردازند.
گروه شیطان پرستی در مصر از سال 1993 میلادی به صورت پنهانی در مصر تاسیس شد و با کمال آزادی به فعالیت خود ادامه دادند تا اینکه در جشنی که شرکت تولید سیگار «مالبورو» ترتیبت داده بود، شرکت کرده و هویت و عبادات خود را اعلام کردند و زیر پوشهایی پوشیدند که بر روی آنها نا سزا و اهانت به ذات مقدس خدای تبارک و تعالی و ادیان آسمانی نوشته شده بودکه سبب شد موسسات اسلامی مصر و گروهای سیاسی و نیروهای ملی این کشور، این گروه را سخت مورد انتقاد قرار دهند و تاکید کنندکه پوچ گرایی و خلاء دینی که افراد این گروه به آن گرفتار شده است، موجب ارتداد آنان از اسلام شد.

علل گرایش جوانان به شیطان پرستی

علل گرايش برخي جوانان ايراني به شيطان پرستي

جنبش شيطان‌گرايي مي‌خواهد با تقديس و مشروعيت دادن به شرارت و شيطنت، تضاد دروني و آشفتگي رواني را بكاهد و حتي وعدة از بين بردن آن را مي‌دهد، اما اين وعدة دروغي است كه هيچ‌گاه محقق نخواهد شد.

شيطان در تمام داستان‌هاي كهن و در تمامي اديان وجود دارد، شيطان آمده است تا انسان خليفةالله نباشد. شيطان بسان تاريكي مطلق در مقابل روشنايي و نور رحمت الهي است. هر چند در ابتدا بشر سعي داشت تا از شيطان دوري كند و از شر او در امان باشد اما بشر امروزي در پي فنا شدن در نيروي شيطان است. اهميت شناخت شيطان و نحوه مواجهه با او از موضوعات مهم قرآني است. حجة‌الاسلام و المسلمين حميد رضا مظاهري سيف، رئيس مركز مطالعات و پژوهش‌هاي اسلامي دانشگاه صنعتي شريف و پژوهشگر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي دفتر تبليغات حوزة علمية قم و نويسنده هفت كتاب و هفتاد و سه مقاله در نشريات علمي است، آخرين اثر وي با نام "جريان‌شناسي انتقادي عرفان‌هاي نوظهور" بوده كه از سوي پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي منتشر شده است. مظاهري سيف در اين گفت‌وگو به بررسي علل گرايش جوانان به شيطان پرستي پرداخته است و از نقش صهيونيسم جهاني در گسترش و ترويج شيطان پرستي سخن به ميان مي‌آورد، وي معتقد است: امروزه در دنيا تبليغات زيادي براي عرفان يهود يا همان قبالا صورت مي‌گيرد. شخصيت‌هاي مشهوري نظير مادونا كاباليست مي‌شوند و آموزه‌هاي كابالا در رمان‌هاي كوئيليو نقش پررنگي پيدا مي‌كند، در رمان‌هاي كوه پنجم، بريدا، شيطان و دوشيزه پريم و حتي كيمياگر به روشني تعاليم كابالا ديده مي‌شود. مشروح اين گفت‌وگو را با هم مي‌خوانيم

با توجه به شرايط فعلي، علل گرايش جوانان ايراني به برخي اديان نوپديد از جمله شيطان پرستي چيست؟ 

بسم الله الرحمن الرحيم، در مصاحبه‌هاي قبلي با برخي از خبرگزاري‌ها و نشريات درباره علل و زمينه‌هاي پيدايش و گسترش اديان و معنويت‌هاي نوظهور سخن گفته‌ام. تمام آنها در مورد گرايش‌هاي شيطان پرستي نيز معني دار و صادق اند. اما در خصوص گرايش‌هاي شيطاني عوامل ديگري هم وجود دارد كه اگر اجازه بدهيد به آنها بپردازيماولين و مهم‌ترين عامل اين است كه شيطان‌گرايي در وجود تمام انسان‌ها ريشه‌دارد. در روايتي از امام صادق عليه السلام مي‌خوانيم كه قلب هر انسان دو گوش دارد در يكي شيطاني نشسته و همواره به سوي شر و پليدي دعوت مي‌كند و در گوش ديگر فرشته‌اي است كه به خير و نيكي مي‌خواند. درون انسان عرصة جنگ ميان شيطان و فرشته درون است. اگر شخص ارادة خود را به سوي فرشته معطوف كند، شيطان را شكست داده و تسليم خواهد كرد، اما در صورتي انسان به پيروي از شيطان درون روي آورد، فرشتة دروني را تضعيف خواهد كرد و صد البته كه فرشتة درون هيچ‌گاه شكست نمي‌خورد، انسان تنها مي‌تواند صداي او را نشنيده بگيرد ولي امكان از بين بردنش را ندارد؛ چون دعوت فرشتة دروني همان نداي فطرت است كه تغيير و تبدّلي پيدا نمي‌كند.(روم/30) به همين علت دنبال كردن نداي شيطان جنگ دروني را پايدار مي‌كند و چنين كسي هيچ گاه به آرامش نخواهد رسيد، و همواره با تضاد و تعارض دروني و احساس ناكامي زندگي خواهد كردممكن است ما از شنيدن انجام يك گناه احساس نفرت كنيم، اما گاهي نيز رغبتي در قلب‌مان ايجاد مي‌شود، ما انسان‌ها گاهي از گناه و خطا و ضايع كردن حق ديگران براي منافع خود خوش‌مان مي‌آيد و به آن ميل پيدا مي‌كنيم، اين‌ها نشانة فعاليت شيطان دروني است. جنبش شيطان‌گرايي و شيطان پرستي بر همين خصلت آدمي تكيه مي‌كند و سستي اراده و بي‌توجهي به رسول باطني يا تمايلات متعالي فطرت سبب اقبال به دعوت شيطان از لحاظ روانشناختي و استقبال از جنبش‌هاي شيطان‌گرا به لحاظ جامعه‌شناختي مي‌شودجنبش شيطان‌گرايي مي‌خواهد با تقديس و مشروعيت دادن به شرارت و شيطنت، تضاد دروني و آشفتگي رواني را بكاهد و حتي وعدة از بين بردن آن را مي‌دهد، اما اين وعدة دروغي است كه هيچ‌گاه محقق نخواهد شد. انسان هرچه قدر هم خطا كند و با فطرت و خرد و فرشتة درون خود مبارزه كند، نمي‌تواند وجود خود را از حضور آنها تهي سازد، زيرا فطرت در حقيقت نداي خالق و هستي بخش ماست كه درون ما حضور دارد و تا هستيم او با ماستبه همين منظور شيطان‌گرايان از مرگ خدا سخن مي‌گويند تا بتوانند فرشتة درون را نابود كنند و البته اين توهمي بيش نيست. در اين مرحله كه به نتيجه نرسند ممكن است پايان دادن به هستي را پيش نهاد كنند و فكر كنند با خودكشي مي‌توان از هستي و هستي بخش رو گرداند. ولي با مرگ به او نزديك‌تر مي‌شوند، در حالي‌كه قادر متعالي را از خود ناخشنود كرده و براي دريافت عشق بي‌كران او آماده نشده‌اند. از اين رو با قهر و غضب مواجه خواهند شدبنابراين يكي از علل گرايش به شيطان پرستي پيروي از شيطان درون است كه عاقبت آن به جاهاي بسيار ناخوشايندي مي‌رسد

هدف از وجود، شيطان چيست؟ 

خداوند مهربان اين شيطان دروني را قرار داد تا در مصاف با او نيروهاي عظيم خرد و اراده در انسان شكوفا شود و به مراتب برتر از فرشتگان راه يابد. و با حسن اختيار، صلاحيت جانشيني خداوند و فرمانفرمايي بر تمام عالم را پيدا كند

چه عوامل ديگري در گرايش به شيطان پرستي موثر است؟ 

يكي ديگر از علل گرايش به جنبش‌هاي شيطاني استفادة وسيع آنها از نمادهاست. انتقال و نشر انديشه‌ها از طريق گفتن يا نوشتن دشوار است و تعداد محدودي از مردم با آن ارتباط برقرار مي‌كنند. اما نمادها به راحتي جايگاه خود را در فرهنگ عمومي پيدا مي‌كنند و به خاطر اينكه ظرفيت كار هنري دارند، به صورت جذابي در جامعه، به خصوص بين جوانان و زنان گسترش مي‌يابندنمادها همواره حامل معنا و پيام هستند و نوعي نگرش يا فكر را تداعي مي‌كنند و رفتار خاصي را يادآور مي‌شوند. مثلاً مردم با ديدن گلدسته ياد مسجد و نماز مي‌افتند. با ديدن چراغ قرمز احساس خطر مي‌كنند و مي‌ايستند. جنبش شيطان‌گرايي با استفاده وسيع از نمادها و به كارگيري ظرفيت‌هاي هنري نظير گرافيك، سينما و از همه بيشتر موسيقي به عرصه آمده استنمادها و سمبول‌هاي شيطاني روي لباس‌ها، گردنبندها و دستبندها، انگشترها و ساعت‌ها، از كفش تا كلاه همه جا ديده مي‌شود. اين نمادها با طراحي‌هاي متنوع و زيبا افراد را جذب مي‌كنند، پس از اينكه استفاده از آنها تكرار شد و به عنوان بخشي از رفتار و سليقة شخص در آمده و به نوعي هويت و خودپندارة فرد را تشكيل مي‌دهد، در اين شرايط با افراد ديگري كه نمودهاي رفتاري و ذوقي همانندي را دارند، احساس همزاد پنداري كرده و خود را از آنها و آنها را از خود مي‌پندارد و در رفتار و گفتار و افكار به طور ناخودآگاه شبيه به آنها مي‌شود. به قول ارنست كاسيرر انسان حيوان نمادساز است و به خاطر قدرت تفكر و معناجويي يا معنا بخشي، كنش‌هاي متقابل انسان‌ها به صورت نمادين شكل مي‌گيرد. و از اين راه معاني را به هم منتقل مي‌كنند. مثلاً دو نفر كه به هم مي‌رسند براي هم دست تكان مي‌دهند و اين حركت نماد توجه، محبت و احترام استمعاني كه به صورت نمادين در روابط انساني جريان پيدا مي‌كند، به واسطة هنر بسيار مؤثرتر مي‌شود و سينما يكي از تأثير گذارترين هنرهاست. هنگامي‌ كه فيلم شيطان در تاريخ 6/6/1976 پخش شد كسي فكر نمي‌كرد كه چقدر مؤثر واقع شود به طوري كه هنگام پخش نسخة دوم اين فيلم در تاريخ 6/6/2006 بسياري از مردم از خانه بيرون نيامدند تا پر شيطان به آنها نگيرد و عده‌اي هم كارهاي مهم خود را نظير عروسي و غيره به اين روز انداخته بودند تا از نيروي شيطان بهره‌مند شوند


گويا اعتقاد به نيروي شيطان نيز در اين بين نقش مهمي دارد؟‌ 

يكي ديگر از عوامل گسترش شيطان‌گرايي و شيطان‌پرستي اين است كه شيطان را منشأ قدرت معرفي مي‌كنند و كاميابي و موفقيت در زندگي را در روزگار غلبة شيطان در گرو دست دادن با او و سپردن روح خود به شيطان اعلام مي‌كنند. شيطان‌گرايان مي‌گويند ما در دوران غلبة شر بر خير زندگي مي‌كنيم و اين نشانة غلبة شيطان بر خداست، پس نيروي غالب نيروي شيطان است و در صورت همراهي با او مي‌توان به نيروي لازم براي رسيدن به اهداف و آرزوها دست يافتدر حاليكه واقعيت چيز ديگري است. ما در دورة مهلت يافتن شيطان و متأسفانه سستي انسان به سر مي‌بريم. شيطان نه تنها رقيب خداوند نيست، بلكه رقيب انسان هم نيست و اگر انسان به خود بيايد و به خدا پناه ببرد شيطان در برابر او عاجز و ذليل خواهد شد. قرآن كريم مي‌فرمايد: نيرنگ شيطان ضعيف است.(نساء/76) و سلطه‌اي بر اهل ايمان و توكل كنندگان ندارد،(نحل/99) سلطة او فقط بر كساني است كه به او دل سپرده و فرمانش را مي‌پذيرند و او را شريك پروردگارشان مي‌پندارند. (نحل/100جنبش شيطان‌گرايي در راستاي جا انداختن اين دروغ بزرگ كه در دوران غلبة نيروي شيطان به سر مي‌بريم، دست به فعاليت‌هاي تبليغي گسترده‌اي زده است. از جمله توليد فيلم‌هايي نظير كودك رزماري، دروازه نهم و گابريل. رومن پولانسكي در فيلم كودك رزماري (1968) تولد شيطان را اعلام كرد، تولدي كه همه از آن خوشحال اند و او را فرزند قدرتمندترين قدرتمندان مي‌دانند. سپس در فيلم دروازه نهم (1999) شيطان را به صورت نيرويي كه غلبه يافته معرفي مي‌كند. نيرويي كه خيلي از مردم و حتي افراد شاخص نظير اساتيد دانشگاه و ثروتمندان در جستجوي راهي براي سپردن روح و جسم خود به او و متقابلاً برخورداري از قدرت او هستندسرانجام در فيلم گابريل توليد سال 2008، مي‌بينيم كه زمين را ظلمت و پليدي فرا گرفته و خداوند فرشتگان را براي نجات زمين مي‌فرستد؛ اما آنها نيز آلوده مي‌شوند و در پايان گابريل كه همان جبرئيل است با دلخوري از خداوند، دست از زمين مي‌كشد و به آسمان صعود مي‌كند، تا نگذارد كه خدا فرشتگان ديگر را به زمين بفرستد. اين فيلم‌ها كه با تكنيك‌هاي بالا و جذابيت‌هاي زياد داستاني توليد مي‌شود، در نهايت باور يا دست كم اين احتمال را تقويت مي‌كند كه نيرويي به نام نيروي شيطان وجود دارد و پيوستن به او بسيار مفيد و مؤثر استيكي ديگر از عوامل جذابيت و روي‌آوري به جنبش شيطاني كه بسيار شيطنت آميز به كار گرفته شده، ميل به انتقاد و اعتراض در جوانان است. بدون شك مدل زندگي ما كه بر اساس اهداف و برنامه‌هاي تمدن غرب شكل گرفته با فطرت و طبيعت انسان ناسازگار و خيلي آزار دهنده است. نظام اقتصادي، سياسي، آموزشي، فرهنگي و اجتماعي ما - منظورم از ما تمام مردم دنياست - ظالمانه و سرشار از تباهي است. در اينجا نمي‌خواهم به اين موضوع بپردازم و در جاهاي ديگر توضيح داده‌ام. اما نشانه‌هاي اين تباهي كه در تار و پود تمدن معاصر و زندگي ما پيچيده، افسردگي‌ها، اضطراب‌ها، رنج‌هاي بيهوده، ارزش‌هاي پوچ نظير پول، مدرك، مدال‌ها و جوايز مسخرة بين اللمللي و هزاران پديدة موهوم و بي‌معناي ديگر استنوجوان و جواني كه تازه با اين عرصه آشنا مي‌شود و هنوز اين هنجارهاي بي‌معنا را دروني نكرده ستم و تجاوز به حريم خود را كاملاً احساس مي‌كند و به سركشي رو مي‌آورد. دقيقاً به همين علت در دهة 1960شاهد جنبش‌هاي دانشجويي وسيع در آمريكا و اروپا بوديم. دقيقاً در اوج اين جنبش‌ها بود كه پديده‌اي به نام موسيقي متال به عنوان موسيقي اعتراض به وجود آمد. آن جنبش‌ها و اين سبك موسيقي در ابتدا اهداف بسيار درستي داشت. اهدافي نظير مخالفت با مصرف‌گرايي، فاصلة فقير و غني، سرمايه‌داري، جنگ، فرسايش روابط انساني و... مثلا ً جوانان مي‌رفتند و از زباله‌ها لباس‌هاي پاره پيدا مي‌كردند و مي‌پوشيدند تا به اختلاف طبقاتي و بي‌عدالتي اعتراض كنند، داد و فرياد راه مي‌انداختند، ويژگي موسيقي متال فرياد، حرفهاي اهانت آميز و سروصداي بلند است. البته روش‌هايي كه از سوي اين جوانان به كار برده مي‌شد هميشه درست نبود اما اهداف خوبي در كار بودديري نگذشت كه اين جنبش به جهات انحرافي سوق پيدا كرد. در بين شعارهايي نظير عشق به مردم و عدالت، دعوت به استفاده از ماري‌جوانا و ساير مواد مخدر پيدا شد، گروهايي موسيقي خود جوش مورد حمايت شركت‌هاي سرمايه‌داري قرار گرفتند و گروه‌هايي نظير هندريكس و گروه كِريم موسيقي متال را به سوي تجاري شدن سوق دادند، تاجايي كه امروزه خوانندگان معروف مثل مرلين منسون و گروه‌هاي مطرح متال كاملاً در خدمت نظام سرمايه داري قرار گرفته‌اند و لباس‌هاي پاره با قيمت گزاف در بوتيك‌هاي شيك به فروش مي‌رسداين گروه‌ها از آنجا كه خلاف ارزش‌هاي اجتماعي حركت مي‌كردند و تندي و اهانت ورد زبانشان بود و نهادهاي اجتماعي نظير اقتصاد، حكومت، آموزش، خانواده و دين را مورد حمله قرار مي‌دادند، ظرفيت خوبي براي گرايش‌هاي شيطاني داشتند و از سوي دست‌هاي پنهان سرمايه‌داري به همين سمت منحرف شدند، "ازي آزبورن" خوانندة گروه "بلك سبث" كه شايد بتوان آن را پايه گذار سبك متال معرفي كرد، در مصاحبه‌‌اي در سال 1976 اعلام كرد كه ما يك گروه موسيقي هوي‌متال هستيم و هرگز به دنبال تفكرات شيطاني نرفته‌ايم. اين موضع گيري براي آن بود كه نشريات زيادي آنها را به عنوان گروه شيطاني معرفي مي‌كردند و عده‌اي با حالات، آداب و لباس‌هاي شيطان‌گرايي در كنسرت‌هاي آنها حاضر مي‌شدندبه تدريج گروه‌هايي كه ديدند حال و هواي شيطاني مورد استقبال و تبليغات خوبي قرار مي‌گيرد و مي تواند ثروت و شهرت خوبي براي آنها به ارمغان بياورد، دست به كارهاي شيطاني زدند، از اين‌جا بود كه بلك متال يا متال جادويي و ساير شاخه‌هاي موسيقي هوي متال شكل گرفت. مثلاً گروهي مثل "نيروانا" كه نام خود را از بوديسم برگرفته و به طور نااميدانه‌اي از رنج و پليدي سخن مي‌گويد، با پشتيباني شبكه "ام.تي.وي" سبك متال آلترناتيو را مطرح كرد و به شهرت و ثروت فراواني رسيد. و تا زمان خودكشي‌ "كرت كوبين" (خوانندة اين گروه) پول هنگفتي را به جيب تهيه كنندگان تلوزيوني خود سرازير كرد

اين سودهاي سرشار، در ديگر كشورها نيز با استقبال مواجه شد؟ 

هدفي كه شركت‌هاي بزرگ در چند سال اخير دنبال كرده‌اند اين است كه مدل بومي اين گروه‌ها را در هر كشوري ايجاد كنند. گروه‌هايي مثل "هدهانتز" در آلمان و گروه‌هاي "آنگرا" و "راپسودي" در آسياي جنوب شرقي و نسخه‌هايي از گروه "ديسايد" در ايران، نمونه‌هاي قابل توجهي هستند.همانطور كه مي‌بينيد، كارتل‌هاي سرمايه‌داري و سياسي با برنامه ريزي حساب شده و سوء استفاده از بي‌توجهي مردم توانستند يك تهديد جدي عليه خود را به فرصت تبديل كنند. و جواناني را كه ممكن بود نظام سلطه را در هم بريزند و مدل ديگري براي زندگي بيابند، به سمت داد و فريادهاي بيهوده و اعتراض بدون فكر و برنامه جهت دادند و همت‌شان اين شد كه چگونه پابه‌پاي گيتار الكتريك فرياد بكشند و به زمين و زمان فحش بدهند. در واقع با استعداد و پول همين جوانان، نيروي تحول و اعتراض فعال را از آنها گرفتند!. در راستاي كشف و حمايت و البته بهره‌برداري از استعدادهاي درخشان در اين زمينه از سال 2000 جشنواره گروه‌هاي زير زميني برگزار شد. و همانطور كه مي‌بينيم حركت اعتراضي و تحول‌خواهانة جوانان با فريادهاي مأيوسانه‌، و سرگرمي‌هاي نيرو زدا و فكر سوز، و تلاش براي به دست آوردن جوايز جشنواره‌ها به ارزش موهوم ديگري تبديل شده كه خاصيتي جز تداوم، ظلم و بي‌عدالتي و بي‌رحمي در دنيا ندارد. بنابراين يكي ديگر از علل جذابيت شيطان‌گرايي مخالفت و اعتراض به نظم موجود و ارزش‌هاي رايج اجتماعي است، كه براي جوانان هيجان‌زا و جالب است

شيطان پرستي و گرايش به آن علل مختلفي دارد، نقش فطرت انسان را در اين زمينه چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟ 

عامل ديگر گرايش به شيطان‌گرايي ريشة عميق فطري دارد. روح ما انسان‌ها پيش از پيوستن به تن مادي و حضور دراين دنيا، در عالم ملكوت و در محضر خداوند بوده و پروردگار خود را با تمام جلوه‌ها مشاهده كرده و با تمام صفات عالي مي‌شناخته است. روح ما از آن جهت كه خداوند را با صفات جمال و لطف و رحمت ديده و شناخته به او عشق مي‌ورزد و از جهتي كه او را با صفات جلال و جبروت و عظمت و قهاريت ديده، خشيت و هيبت را تجربه كرده استدر اين دنيا كه ازآن تجربة والا و ملكوتي دور شده‌ايم هم در جستجوي زيبايي و عشق هستيم و هم فطرتاً مايل به خوف و هيبت و خشيت. همانطور كه اگر زيبايي حقيقي را نبينيم و عشق حقيقي را نيابيم، زيبايي‌هاي موهوم و عشق‌هاي پوچ قلب‌مان را فرامي‌گيرد، اگر عظمت و شكوه بي‌كران الاهي را نشناسيم، با خوف و عظمت موهوم دل خود را به تپش وا مي‌داريم. جنبش شيطاني با خشم و خشونت و ايجاد ترس براي لحظاتي قلب انسان را مي‌لرزاند و به اين نياز عميق فطري پاسخي موهوم و منحرف مي‌دهد. در موسيقي‌هاي شيطان پرستي، گريم‌هاي وحشت‌ناك خواننده، اشعار تند و پرنفرت، صداي بلند و حجم بالاي صدا، سرعت ريف‌ها و ملودي، استفاده از تكنيك‌هاي پالم ميوت، افكت‌هاي ديستروشن و صحنه پردازي هول انگيز و نعره‌هاي دلخراش، هر بيننده و شنونده‌اي را تحت تأثير قرار مي‌دهد و قلب او را مي‌لرزاند. اين هيجان براي عده‌اي از جوانان دل‌پذير است. به ويژه اگر تصور كنيم كه جوان امروز سالهاي پرشور زندگي خود را بدون توجه به نيازهاي طبيعي در مدلي تحميلي و تكراري و مي‌گذراند، جواني كه ناگزير است تا اواسط دهة سوم زندگي درس‌هاي بي‌ارزشي را بخواند كه در آينده به هيچ دردي نخواهد خورد و در اوج استعداد و غرور و توانايي به عنوان يك شهروند كامل شناخته نمي‌شود، نه شغل، نه ازدواج و نه هيچ يك از خواسته‌هاي او به موقع تعريف نشده است. در اين شرايط اگر به معنويت ناب و معرفت خداوند هم دستي نداشته باشد، فضاي موسيقي شيطان‌گرا و هراس و هيجان آن تنوع جالبي به زندگي او مي‌دهد. و پاسخي موقت و دروغي خوشايند خواهد بود


از وي‍‍ژگي هاي بارز شيطان پرستي در ايران و تفاوت شيطان پرستان در ايران با ساير كشورها بگوييد؟ 

شيطان‌پرستي يا شيطان‌گرايي در كشور ما هنوز در دورة نمادين به سرمي‌برد و به ايدئولوژي تبديل نشده است. اما در كشورهاي غربي با توجه به شبكه فراماسونري و نيز مباني عرفان يهودي (قبالا يا كابالا) به يك ايدئولوژي سياسي و مذهبي تبديل شده و كاملاً با آرمان‌هاي صهيونيسم هماهنگي دارد. ولي بايد توجه داشت كه با كاركردي كه نمادها دارند، بعد از مرحلة ترويج نمادها، نوبت به انتقال ايدئولوژي‌ خواهد رسيدخيلي روشن عرض كنم وقتي سلام و عليك جوانان ما اشاره به نماد سرشيطان شد و آنگاه ديدند كه فلان هنرپيشة صهيونيست، فلان ورزش‌كار كاباليست و رئيس جمهور آمريكا نيز دستش را آنطور بالا مي‌برد، به طور ناخودآگاه با آنها احساس همانندي كرده و ارزش‌ها و انديشه‌هاي آنها را از آن خود مي‌داندحالت سرشيطان نمادي از بافومت است كه به صورت يك بز روي كره زمين نشسته و به معناي تحقق حكومت شيطان در زمين استمتأسفانه مسئولين به اين ابعاد موضوع توجه ندارند و جنبش شيطاني را فقط از منظر انحرافات اجتماعي مي‌بينند و از لايه‌هاي عميق‌تر تغافل مي‌كنند. با در نظر گرفتن لايه‌هاي عميق اين بحث مواجهه با آن تنها كار نيروي انتظامي نيست، بلكه سازمان‌هاي فرهنگي و سياسي كشور بايد براي آن فكر كنند و برنامه داشته باشندموضوع ديگر در مورد شيطان‌گرايي در ايران و بلكه دنياي اسلام اين است كه در فرهنگ يهودي - مسيحي ايمان در برابر عقل و دانش قرار دارد و شيطان نماد عقل‌گرايي است. البته در آنجا عقل محدود به عقل منفعت‌جو و دنياگراست. اما به هر حال شيطان نماد عقل و دانش قلمداد مي‌شود كه با دعوت آدم و حوا به خوردن از ميوة درخت دانش با انسان از بهشت رانده شد. و اين موضوع زمينة جذب خيلي از افراد به شيطان بوده‌است. اما در دنياي اسلام اين حنا رنگ ندارد و شيطان نماد جهل و وهم است و ايمان بر شالودة خرد و معرفت استوار مي‌شود. از اين جهت جنبش شيطان‌گرايي اگر بخواهد توفيقاتي را كه در ساير كشورها داشته، در ايران و جهان اسلام تجربه كند، ناگزير است كه به تحريف در دين اسلام دست بزند. و البته اقداماتي را در اين راستا آغاز كرده و برخي از آموزه‌هاي عرفاني را كه با سوء تفسير به عقل‌ستيزي تبديل مي‌شود، برجسته مي‌كنند. به خصوص با حمايت از برخي فرقه‌هاي منحرف صوفيه، عرفان ناب اسلامي را در چهره‌اي مسخ شده مي‌نمايند


دربارة ريشه‌هاي شيطان‌گرايي در عرفان يهود توضيح دهيد
به اعتقاد يهوديان، بني‌اسرائيل قوم برتر هستند و هيچ غير يهودي، در جامعه يهوديان پذيرفته نمي‌شود، بنابراين يهوديان نمي‌توانند مثل پيروان ساير اديان ديگران را به دين خود دعوت كنند، آنها اين خلاء را با عرفان يهودي پر كرده‌اند. يعني اگرچه شما به عنوان يك مسلمان يا مسيحي نمي‌توانيد يهودي شويد ولي مي‌توانيد به عرفان يهود بپيونديد. امروزه در دنيا تبليغات زيادي براي عرفان يهود يا همان قبالا صورت مي‌گيرد. شخصيت‌هاي مشهوري نظير مادونا كاباليست مي‌شوند و آموزه‌هاي كابالا در رمان‌هاي كوئيليو نقش پررنگي پيدا مي‌كند، در رمان‌هاي كوه پنجم، بريدا، شيطان و دوشيزه پريم و حتي كيمياگر به روشني تعاليم كابالا ديده مي‌شودالبته عرفان يهود سر سفرة تعاليم انبياي بزرگ الاهي نشسته است و مطالب صحيح آن زياد است و در همين مطالب صحيح با عرفان اسلامي همانندي پيدا مي‌كند. اما تحريفات وحشت‌ناكي هم در آن صورت گرفته كه مشكل از همين تحريفات آغاز مي‌شوديكي از تحريفات عرفان يهود اين است كه آنها خدا را داراي تجليات يا سفيراهاي خير و شر مي‌دانند و در واقع جلوه‌هاي جلال و قهر و سخط الاهي را جلوه‌هاي شر كه منشأ پيدايش شر در عالم است، معرفي مي‌كنند. رهبري نيروهاي شر به دست فرشته‌اي به نام "سَمائيل" سپرده شده و در فيلم "گابريل" وقتي "جبرئيل" به زمين مي‌آيد، مي‌بيند كه سمائيل يعني يكي از فرشتگاني كه در بهشت باهم بودند، بر زمين حكومت مي‌كند. جهان شر الاهي "سيترا احرا" نام داردبر همين خشت كج، آموزة ديگري را مي‌نهند و آن آموزة "شميطاها" يا ادوار تاريخ است. براساس قبالا جلوه‌هاي خداوند در ادوار مختلف تغيير مي‌كند، گاهي در دوران تجلي لطف و رحمت و به سر مي‌بريم و گاهي در عصر قهر و غضب و جلال و جبروت الاهي، چنانكه در تورات مي‌بينيم قوم بني‌اسرائيل گاهي مشمول رحمت خداوند بوده‌اند و گاهي گرفتار قهر و غضب اودوران قهر و غضب كه حتي دامن پيامبران را مي‌گيرد، دوره‌‌اي است كه ميل انسان به گناه زياد مي‌شود و انسان سر به عصيان مي‌گذارددوران تجلي قهر و جبروت عصر غلبة شيطان است و با نگاه توحيدي‌تر در واقع شيطان دست چپ خداست. در مكتب كابالا ظهور مسيح سرآغاز تجليات رحمت و لطف الاهي است و تا پيش از آن يا به عبارتي در آخرالزمان دورة غلبة ضد مسيح يا همان شيطان است كه آن را عصر آكواريوس مي‌نامند. "آكواريوس" انعكاس "سيترا احرا" در زمين است و ما امروز در عصر آكواريوس به سر مي‌بريم. بنابراين اگر مي‌خواهيد، به قدرت و نيروي زندگي و كاميابي برسيد بايد با شيطان همراه شويد، حتي اگر مي‌خواهيد در عصر شيطان با تجلي خدا هماهنگ باشيد، بايد شيطاني شويد


در حالي‌كه نگرش اسلامي در اين زمينه متفاوت است؟ 

در نگرش اسلامي تمام صفات خداوند عين ذات او و خير مطلق است.(خطبة اول نهج البلاغه را ببينيد.) نبايد صفات الاهي را تكه‌تكه كرد. صفات و اسماء الاهي كمالات ذات او هستند كه ما در تحليل عقلي براي شناخت خود آنها را متعدد مي‌كنيم، اما تمام آن صفات پاك يك حقيقت دارد و آن ذات اقدس احدي است. انسان به عنوان خليفة خدا و آيينة تمام نماي او بايد تمام صفات خدا را با هم در قلب خويش متجلي سازد و ميان لطف و قهر و جمال و جلال جمع كند؛ در اين حال به نوعي عشق سرشار از هيبت و خوف همراه با رجاء و بندگي و خدمت عاشقانه به پروردگار خويش مي‌رسددر كابالا بر اثر تمايز ميان نام‌هاي و صفات خداوند به نوعي شرك پنهان معتقد شده‌اند و به جاي ذات كامل صفات را مي‌پرستند. و اين كاري بود كه قوم عاد كردند و حضرت هود به آنها فرمود: "أَ تُجادِلُونَني في أَسْماءٍ سَمَّيتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكمْ ما نَزَّلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ فَانْتَظِرُوا إِنّي مَعَكمْ مِنَ الْمُنْتَظِرينَ" آيا در نام‌هايي كه شما و پدرانتان ناميده‌ايد با من جدال مي‌كنيد در حاليكه خداوند هيچ برهاني را بر آن فرو نفرستاده است. پس منتظر باشيد، من‌ هم با شما منتظر هستم."اعراف/71 " قوم عاد از نظر علمي بسيار پيش رفته بودند و قرآن مي‌فرمايد به آنها قدرت و تمكني داديم كه به شما نداديم. (انعام/6) به همين جهت خداوند معجزة خاصي به حضرت هود نداد و مي‌خواست تا آنها با انديشه و خرد خود و نگريستن به آن همه نعمتي كه خداوند به آنها داده است حق را بفهمند. ولي آنها خدا را در نامها و صفاتش تجزيه كرده بودند و به جاي خداوند يكتا، نام‌هاي او را مي‌پرستيدند. و اين دقيقاً راهي است كه در قبالا پيموده مي‌شود و عاقبت آن هم روشن است

با اين تفاسير، دقيقاً كدام نهادها و سازمان‌ها ( اعم از رسمي يا غير رسمي) مسئول و نقش بازدارنده را در گرايش به اين امر دارند؟ 

بدون شك در مرحلة اول يك نقش ستادي بايد تعريف شود تا برنامه‌هاي هماهنگي را براي تمام سازمان‌هايي كه ظرفيت حركت در اين جهت را دارند، طراحي و ارائه نمايد. اين نقش قانوناً به عهده سازمان ملي جوانان يا شوراي فرهنگ عمومي وزارت ارشاد است.


سپس رسانه‌ها به ويژه رسانه ملي بايد با كارهاي كارشناسي اساسي وارد صحنه شوند و اقدام كنند. دوست دارم در اينجا درد دلي را مطرح كنم. سال گذشته دربارة معنويت‌هاي نوظهور طرحي نوشتيم، كه يكي از شبكه‌ها اين طرح را پذيرفت و در حد خوبي تصويب كرد. بعد خودشان گفتند كه اين برنامه يك بخش پژوهشي مي‌خواهد، وقتي طرح پژوهشي ارائه شد و آنها مجوز پژوهش را پيش از مجوز توليد صادر كردند، به تهيه كننده گفتند كه بودجه پژوهش را از سازمان‌هاي ديگر جذب كنيد تا بعد از انجام و تأييد پژوهش، مجوز توليد را صادر كنيم و اين پروژه عملاً متوقف شد.در اين موارد بايد در يك طرح كلان تقسيم وظايف روشن باشد، اگر قرار است كه صدا و سيما بودجه‌هاي پژوهشي نداشته باشد، با يك معرفي نامه به طور مشخص و با روند تعريف شده، تهيه كننده را به سازمان مربوطه مثلاً معاونت پژوهشي سازمان تبليغات معرفي كند كه تكليف روشن باشد و آنها هم وظيفة خود بدانند كه به اين معرفي نامه و در خواست آن ترتيب اثر بدهند. اگر هم هماهنگي بين سازمان‌ها كار محالي است، خود سازمان صدا و سيما هماهنگي دروني برقرار كنند و اين موارد را در يك گردش كار روشن و سريع به مركز پژوهش‌هاي سازمان ارجاع دهد. تا اين مسائل روي زمين نماند.


مسألة ديگر اين است كه برخي سازمان‌ها، كارشناسان منفصل از خودشان را در جريان اطلاعات لازم قرار دهند. ما بايد دعوا كنيم تا اجازه دهند كه به بخشي از مطالب، حتي مطالبي كه خودمان دنبال كرديم دسترسي داشته باشيم. اين شكاف بين كارشناسان و سازمان‌هاي دولتي باعث مي‌شود كه هم كارشناسان دست از مطالعه دراين زمينه‌ها بردارند، و حرفي براي گفتن نداشته باشند و هم سازمان‌هاي مربوطه كارهاي غير كارشناسي انجام دهند، كه بعضاً مخل امنيت ملي است و خودشان فكر مي‌كنند كه كار درستي انجام داده‌اند. اين مشكلات باعث شده كه ظرفيت‌هاي عظيم علمي و معنوي حوزة علميه و حتي اساتيد دانشگاه‌ها در موضوعاتي مثل جنبش‌هاي نوپديد معنوي و ديني يا شيطان‌گرايي و شيطان پرستي مورد استفاده قرار نگيرد. بنده با اطلاع عرض مي‌كنم كه سازمان‌هاي توانمند در اين زمينه يا هيچ كاري نمي‌كنند يا كارهاي بيهوده و بي‌خاصيتي را انجام مي‌دهند كه اگر اثر منفي نداشته باشد، بي‌ترديد تأثير مثبتي هم ندارد

به تازگي نهاد نمايندگي مقام رهبري نسبت به اشاعه اين گرايش (شيطان پرستي) در دانشگاهها و در ميان دانشجويان هشدار داده است، به نظر شما به عنوان يك كارشناس از چه سازوكارهايي مي‌توان براي مهار اين نحله فكري استفاده كرد؟ 

روشن‌ترين راه اين است كه بينش بدهيم. وقتي يك دانشجو بداند كه از نيروي او چه سوء استفاده‌هايي مي‌شود و با برنامه‌اي شيطاني توانايي اعتراض و قدرت تغيير زندگي را در او تباه مي‌كنند. اگر يك جوان بداند كه تصور بنيان‌گذاران و مروجان جنبش شيطاني اين است كه مي‌توانند مردم را مثل يك گوسفند در جهت اهداف و اميال خود مهار كنند و به خدمت بگيرند، اگر بدانند كه با برنامه‌ريزي نه تنها توان فكري و نيروي بدني او بلكه ذائقة زيباشناسي و ارزش‌هاي انساني‌اش را بازيچه خود ساخته و به لايه‌هاي عميق معنوي و فطري او تعرض مي‌كنند، هيچ كس به آن روي نخواهد آورد

به نظر شما چرا نسبت به پيامدهاي نامطلوب اين گونه تفكرات در كشور ما اطلاع رساني نمي‌شود؟ 

چه كسي اطلاع رساني كند، در حالي‌كه كساني كه اين مسئوليت را به عهده دارند، چيزي از آن نمي‌دانند. آسيب بزرگ خود كارشناس پنداري مسئولين به ويژه مسئولين فرهنگي باعث شده است كه نه كارشناسان به خوبي رشد كنند و كارآيي داشته باشند، و نه خود مسئولين عمل‌كرد مفيد و مؤثري ارائه دهند. در شوراي فرهنگ عمومي كه نمايندگان سازمان‌هاي فرهنگي و ساير سازمان‌هاي مربوطه حضور دارند، چند ماه پيش جلسه‌اي تشكيل شد و بحث شيطان پرستي را به جهت عدم شناخت و تقليل به انحرافات اجتماعي، از شمار معنويت‌هاي نوظهور خارج كردند، در حاليكه اين جنبش مهمترين جنبش معنوي و ديني روزگار ماست و اگر برنامه‌هاي ابرفرهنگ استكباري موفق شود در آيندة نه‌چندان دور مذهب بسياري از مردمان زمين خواهد شد. و شاهد خواهيم بود كه شيطان‌پرستان يهودي، مسيحي، مسلمان و بودايي در همايش‌هاي سالانة خود براي دنيايي شيطاني بيانية اخلاقي، اجتماعي، سياسي و حقوقي صادر كنند. و براساس اصول اعتقادي خود در در ساحت‌هاي گوناگون زندگي به بسط ايدئولوژي شيطاني بپردازند.


اصول اعتقادي شيطان‌گرايي كه توسط آنتوان لاوي بيان شده، عبارت اند از:


1- 
دست و دلبازي به جاي خساست


2- 
زندگي حياتي به جاي نقشه خيالي و موهومي روحاني


3- 
دانش معصوم به جاي فريب دادن رياكارانه


4- 
صحبت كردن با كساني كه لياقت آنرا دارند به جاي عشق ورزيدن به نمك نشناسان


5- 
انتقام و خونخواهي كردن به جاي برگرداندن صورت


6- 
شيطان به ما مسئوليت در برابر مسئول را به جاي مسئوليت در برابر موجودات ترسناك خيالي مي آموزد


7- 
انسان مانند ديگر حيوانات است , گاهي بهتر ولي اغلب بدتر


8- 
شيطان تمام آن چيزهايي كه گناه شناخته مي شود را ارائه مي دهد , چون كه تمام آنها به يك لذت و خشنودي فيزيكي , رواني يا احساسي منجر ميشوند .


9 - 
شيطان بهترين دوست كليسا است چرا كه در تمام اين سالها وجود شيطان دليل ماندگاري كليساهاست.


در اين اعتقادات حرف‌هاي درست و نادرست به هم آميخته شده و ايدئولوژي شيطاني به جهت اينكه حرف‌هاي درستي هم دارد، امكان تحقق و تداوم در دنياي آينده را خواهد داشت و در كنار آن نگرش‌هاي باطل، خشونت‌آميز، هوس مدارانه و غير انساني خود را نيز عملي خواهد ساخت. و سالها طول مي‌كشد تا پس از تجربة زندگي بر اساس طرح شيطاني به تعارض‌ها و رنج‌ها و ناكامي‌هاي آن پي‌ببريم و در جستجوي طرح ديگري براي زندگي برآييم. و به همان نقطه‌اي برسيم كه انسان ناكام امروز رسيده است.

 


حال چه كسي مي‌خواهد نسبت به اين امور روشنگري و اطلاع رساني كند. بدون وجود هسته‌هاي قوي پژوهشي با مطالعات ميان رشته‌اي و رويكرد آينده پژوهانه، مگر مي‌توان اين توطئة بزرگ را شناخت، تا در گام بعد به ترويج اين شناخت انديشيد.

 


شیطان در رسانه های غربی

چرا شیطان در رسانه های غربی ظهور كرد؟

 رضا فرخی

هویت هر انسانی تشكیل شده از عقاید، باورها، تفكرات و شخصیت اوست. هویت، نوعی تعریف از ایده های اخلاقی و ایستارهایی است كه هر فرد دارد؛ ایستارهایی كه در تمامی ابعاد مادی و معنوی و اخلاقی وجود دارد و شخص براساس آن زندگی اش را تنظیم می كند. اما اگر یك انسان هویتش دچار تزلزل و اخلال شود، زمینه برای سقوط اخلاقی و اجتماعی فرد فراهم می شود. از این رو مسئله هویت، یكی از موضوعات مهم در مهندسی فرهنگی است.

در دنیای امروز، ابزارها و عوامل مختلفی در هویت سازی و شكل دهی به رفتار انسان دخیل هستند. رسانه ها، به خصوص رسانه های تصویری، از جمله مهم ترین عوامل هستند. یكی از این رسانه ها شبكه های ماهواره ای است كه امروزه به سرعت در حال افزایش اند. وابستگی اكثر این شبكه ها به آمریكا، انگلیس و صهیونیسم، برای جامعه دینی و نسل جوان كشور، یك تهدید محسوب می شود. زیرا دولت های مذكور سعی در پیاده كردن توطئه های خود از طریق این شبكه ها را دارند كه در تضاد كامل با هویت ایرانی- اسلامی است.

یكی از توطئه های آن ها برای تخریب هویت انسان ها، به خصوص در جوامع اسلامی، القای نوعی از تفكرات و اخلاق خاص است كه تحت عنوان مكتب های شیطان پرستی شناخته می شوند.

مكاتب شیطان پرستی به سه شكل ترویج می شوند: 1- كلیساهای شیطانی، 2- جادوگری، كه برای این موضوع هم در سینما و رسانه ها سرمایه گذاری فراوانی كرده اند و 3- رسانه های تصویری.

در حال حاضر رسانه های تصویری، به خصوص شبكه های ماهواره ای، متداول ترین روش برای انتشار شیطان پرستی است كه عمدتا نیز در قالب كلیپ های تصویری (موسیقی همراه با تصویر)، تجلی می یابند.

شیطان پرستی، ابتدا به همراه موسیقی بلك متال وارد ایران شد، اما در بدو امر، مورد استقبال چندانی قرار نگرفت و نتوانست به شكل عمومی در میان جوانان ایران جا بیافتد. به همین دلیل، غربی ها برای ترویج شیطان پرستی روی شبكه های ماهواره ای تمركز كردند. این شبكه ها، كلیپ ها و موزیك ویدئوهای گروه های شیطان پرستی را به طور دائم پخش می كرده اند و سعی در بزرگنمایی خوانندگان این گروه ها داشته اند.

ترویج فرهنگ و تفكرات شیطان پرستی در ایران با استفاده از موسیقی بلك متال یا كلیپ های تصویری كه چه به صورت سی دی و یا از طریق شبكه های ماهواره ای به واقع یكی از همان نشانه های استثمار فرهنگی غرب است كه در قالب مناسكی سازمان یافته و كاملاً برنامه ریزی شده توسط آمریكا انجام می شود. از جمله رفتارهایی كه در مناسك و مراسم منتسب به شیطان پرستی انجام می شود بی بند و باری جنسی، رفتارهای غیراخلاقی، مصرف مشروبات الكلی و موادمخدر صنعتی است. به طور نمونه چند وقت پیش در شهر كرج یكی از این گردهمایی ها كشف شد كه در انتها معلوم گردید كه برگزاركنندگان آنها از آن سوی مرزها برای مدت كوتاهی وارد ایران شده اند تا پس از انجام مأموریت خود به آن سوی آبها بازگردند.

برای اثبات وابستگی شیطان پرستان به دولت آمریكا ذكر یك اتفاق كافی است: آنتونی لاوی صاحب اصلی كلیسای شیطان پرستی و یكی از سردمداران این تفكر در غرب است كه در ابتدا خود را مستقل از دولتمداران غربی نشان می داد. تبلیغات عظیم رسانه های تصویری چون شبكه های ماهواره ای نیز برای خواننده های وابسته به این كلیسا است و هر كدام از این خواننده ها صفتی را از كلیسای به اصطلاح شیطان پرستی و شخص آنتونی لاوی دریافت می كنند. به عنوان مثال می توان مرلین منسون را نام برد كه لقب كشیش اعظم این كلیسا را از لاوی دریافت كرد و امروز یكی از معروفترین خواننده های موزیك ویدئو و كلیپ های تصویری شیطان پرستان است. نام اصلی او برایان وانر است كه نام مرلین منسون را از نام مرلین مانرو بازیگر زن هالیوودی كه شهرت به فساد و بازی در فیلم های غیراخلاقی داشت گرفته است. عده ای معتقدند این نوع موسیقی ناشی از بیماری روانی است. چرا كه محتوای اشعار او مسائلی مانند كشتن والدین، خوردن خون، تجاوز به محارم و یا توهین به خدا و ادیان آسمانی است. به عنوان مثال او در یكی از كنسرت های خود انجیل را پاره و به سمت جمعیت پرتاب كرد. البته ناگفته نماند تبلیغات برای او به حدی بالاست كه بسیاری از كارهایی كه گفته می شود او انجام داده شایعه و دروغ بوده و تنها برای جلب توجه افراد است. و جالب اینجاست كه طرفداران او چه در غرب و چه در داخل ایران خود را افرادی متفاوت و بهره مند از فلسفه می دانند!

دلیل این رفتار، افكار و عقاید غیرانسانی این مكاتب و خواننده های آنها را سه موضوع می دانند: 1- با شیطان در ارتباطند 2- از بیماری های روانی مازوخیستی وخیمی رنج می برند 3- آنهااجیر شدگان و مزدوران سیاستمداران غربی برای انحراف و استثمار فرهنگی جوانان در جوامع مذهبی هستند. دو مورد آخر كاملاً منطقی به نظر می رسند. چراكه نشانه های بیماری روانی به راحتی در حركات آنها قابل تشخیص است و مازوخیسم، خودآزاری و دیگر آزاری در آنها كاملاً هویداست. درمورد دوم هم این كه آنها مزدوران فرهنگی هستند كه از سوی سردمداران سیاسی غرب برای انحراف و نابودی اخلاق انسانی اجیر شده اند كاملاً مشخص است. در واقع افرادی چون مرلین منسون و یا لاوی، شیفته ثروت هستند و به خاطر آن دست به چنین كارهایی می زنند. یكی از روزنامه نگاران آمریكایی نكته جالبی را در این خصوص بیان می كند. او می گوید: اكثر این خواننده ها پس از اجرای كنسرت ها و حركات غیراخلاقی و غیرانسانی سوار لیموزین خود می شوند و به خانه میلیاردی خود می روند و اصلاً توجهی به این نكته نمی كنند كه این رفتار و حركات چه تأثیری بر ذهن جوانان و كسانی كه آن ها را مشاهده كرده اند می گذارد، چرا كه خود آنها هم به عقایدی كه مدعی هستند كوچكترین باوری ندارند و تنها از آن برای فریب دیگران و جلب توجه و در هدف نهایی ضربه به فرهنگ ها و كسب ثروت از این راه استفاده می كنند. آن ها خود اعلام می كنند كه قبل از اجرای این موزیك ویدئوها موادمخدر و صنعتی مصرف می كنند. این بیان آشكار چه سودی برای طرفداران آن ها دارد جز این كه این جوانان را به این سو هدایت كند كه با دیدن این موزیك ویدئو چه از طریق سی دی یا شبكه های ماهواره ای به مصرف این مواد روی آورند و به این ترتیب بازار مصرفی برای تولیدات این مواد صنعتی كه بعضی از آنها در دستان خود سردمداران غربی و صهیونیست است گسترش یابد؟

مدارك زیادی موجود است كه نشان از وابستگی زیاد این گروه ها به صهیونیست ها و آمریكا دارد. به عنوان مثال مرلین منسون پس از این كه بارها در كنسرت هایش كه از شبكه های ماهواره ای پخش شد به ادیان آسمانی، به ویژه اسلام و مسیحیت توهین كرد، با سیل عظیمی از اعتراضات مواجه گردید و این باعث شد كه چند ماه منزوی شود. او مدعی بود كه در آن مدت در تاریكی با ارباب خود (شیطان) ملاقات كرده تا از او دستورات جدیدی را برای نقش آفرینی در شبكه های ماهواره ای و كلیپ های خود بگیرد. اما بعدها مشخص شد كه این مدت را در راهروی كاخ سفید و لابی های صهیونیستی برای مطرح كردن خواسته های خود و تأمین آنها گذرانده است. البته او در این مورد موفق شد. چراكه بعد از بازگشت در اولین اجرای خود بزرگترین مكان برای اجرای كنسرت از سوی آمریكا به او داده شد و شبكه های ماهواره ای كه متعلق به خود آمریكا هستند بیشترین تبلیغات را برای او انجام دادند.

البته دولت های غربی از جمله آمریكا در حمایت از این گروه ها علاوه بر اهداف سیاسی و فرهنگی درپی مقاصد اقتصادی هم هستند و موارد مذكور حاكی از سرمایه گذاری وسیع آمریكا و صهیونیسم در این زمینه است. با توصیف این كه هر شبكه ماهواره ای كه قدم در راه پخش این گونه برنامه ها می گذارد یك شبه سوپر میلیونر می شود و برای كسب درآمد راه صدساله را یك شبه طی می نماید. با این كارها دولت آمریكا نشان داد كه برای كسب سودجویی های خود حتی مردم خودش را هم نادیده می گیرد. چون هیچ اهمیتی به اعتراضات آنها و كلیسای كاتولیك به خاطر به انحراف كشاندن جوانان و جامعه آمریكا توسط این گروهها نداد.

 

 

منبع:كیهان

 

برسی راهای نفوذ شیطان پرستی

بررسی راههای نفوذ شیطان پرستی:

زنگ خطر برای گسترش فرقه منحرف ساتنیسم در ایران!

جهان -سرویس فرهنگی:

شیطان پرستی در کشور ما از طریق محافل مختلفی نظیر موسیقی های سبک جدید ،جادو ،مد و محصولات سینمایی هالیوودی وارد شده است.

 

به گزارش سرویس فرهنگ و هنر جهان ،چت روم ها یکی از اصلی ترین حوزه های فعالیت شیطان پرستان برای جذب عضو است.فرشاد ملقب به "فرشاد عقرب"یکی از جوانان پیرو فرقه منحرف ساتنیسم است.او می گوید :در چت روم ها با دختران آشنا می شدم و پس از فریب دادن آنها کاری می کردم تا از خانه فرار کنند و پس از آنکه از خانه فرار می کردند آنها را عضو گروههای شیطان پرست می کردم و به بی بندوباری عادت می دادم.

شاهین که نام خودش را به "خفاش تاریکی"تغییر داده می گوید: در چت روم ها با "آتنا عقرب" آشنا شده و به وسیله او به پارتی های شبانه دعوت شدم در آنجا انواع و اقسام مشروبات الکلی و مواد روان گردان وجود داشت که از همه آنها استفاده می کردند و روابط کاملا آزاد بود.

 

همچنین یکی از سنتهای جاری در فرقه ساتنیسم خوردن خون یکی از اعضای خانواده است.

 

افراد مستعد عضویت در این فرقه منحرف:

دکتر امان الله قرایی مقدم جامعه شناس در رابطه با اعضای این فرقه می گوید:آنها به هیچ چیز اعتقاد ندارند و درآنها اعمال بی بندوباری اخلاقی وجود دارد و مقلد شیطان هستند.

 

این جامعه شناس که با ویژه نامه نوروزی "جوان"به گفتگو پرداخته بود،می گوید:جوانانی که باورها و اعتقادات مذهبی خانواده های آنها کمرنگ است استعداد بیشتری برای عضویت در این گروه دارند.وی اذعان می دارد که والدین این جوانان سلامت یک فرد عادی را ندارند و بی بند وباری و عدم پایبندی به مسائل دینی و عرفی از ویژگی های این جوانان و خانواده های آنهاست.

 

رابطه هالیوود،شیطان پرستی و صهیونیست:

در بخش عمده ای از فیلمهای هالیوودی که سرمایه گذاران و سیاست گذاران آنها صهیونیستها هستند کلیه نمادهای شیطان پرستی دیده می شود مانند:"هری پاتر ،ارباب حلقه ها ،افسانه مرلین"

از طرف دیگر بنیانگذار فرقه شیطان پرستی یک یهودی بنام آنتوان لاوی است که برای اولین بار کلیسای شیطان را تاسیس کرد.

 

موسیقی راه نفوذ شیطان گرایی در ایران:

موسیقی یکی از موثرترین ابزارهای ترویج این فرقه است.موسیقی راک ،جاز ،بلک متال و رپ از مهمترین سبکهای موسیقی است که بسیاری ازخوانندگان و نوازندگان انها شیطان پرست هستند.

 

دکتر شاهین فرهت استاد موسیقی در گفتگو با "جوان "عنوان می کند که این نوع از موسیقی ها اصالت فرهنگی ندارد و چون روی ریتمهای تند و یکنواخت دور می زند سبب ایجاد خشونت می شود در حالیکه موسیقی ایرانی دارای ردیف های عرفانی است و باعث تعالی فکر انسان می شود. وی یکی از دلایل گرایش به اینگونه از موسیقی ها در کشورمان را نبود موسیقی خوب عنوان می کند


شیطان پرستی

شیطان پرستی

یک کارشناس توسعه اجتماعی و جامعه شناس ایرانی می گوید: شیطان پرستی در جامعه اسلامی ایران رو به افزایش است

به گزارش خبرگزاری ایسنا شاید باور کردنی نباشد ولی در جامعه ایران عده ای با این تفکر و گرایش زندگی می کنند.

 

به گزارش ایسنا، در خصوص علت سوق پیدا کردن افراد مختلف جامعه اسلامی را در اولین نکته دور شدن از خداوند و نزدیک شدن به شیطان مطرح کرد و افزود : گرایش به این پدیده در بین جوامع اسلامی بیشتر از گذشته مد نظر قرار گرفته است و شمار گروه های شیطان پرستی شناخته شده در ایران بیش از پنجاه گروه است. دکتر کاظم اصغری با بیان اینکه شیطان پرستی به طبقه خاصی از اجتماع تعلق ندارد، تصریح کرد : این موضوع در بین افراد پایین جامعه و سطح بالاترنیز دیده می شود و از معضلاتی است که به جامعه بازمی گردد و خانواده تنها به عنوان یک استارت برای شروع این عامل است. وی گفت ، هرچند درقوانین ما برای شیطان پرستی تعریف خاصی نشده است ، اما نیروی انتظامی آن ها را به عنوان منحرف اجتماعی دستگیر می کند و تاکنون قوه قضائیه با این گروه ها تندی نکرده است و این واقعیت تلخ در جامعه ما در حال افزایش است.

سال گذشته سردار ذوالفقاري، جانشين وقت نيروي انتظامي به يكباره از شناسايي و دستگيري اعضاي 50 فرقه شيطان‌پرستي كه به صورت زيرزميني فعاليت مي‌كردند، خبر داد؛ خبري كه بسرعت مورد توجه رسانه‌ها قرار گرفت و با وجود تلاش‌هاي گسترده‌اي كه در اين ارتباط به كار گرفته شد، اخبار چنداني از نحوه فعاليت، عضوگيري و رفتارهاي اين فرقه‌ها منتشر نشد، اما شاكله اين خبر درخصوص رفتارهاي نابهنجار فرقه‌هاي منحرف شيطان‌پرستي در ارتباط با بي‌بندوباري جنسي و مقابله با ارزش‌هاي جامعه بود.

 



با پخش خبر مربوط به دستگيري اعضاي فرقه‌هاي منحرف و از جمله شيطان‌پرستي در يك برنامه تلويزيوني در شبكه 3 سيما، ‌اظهارات تكان‌دهنده‌اي را شاهد بوديم كه باور آن در جامعه بسيار سخت و مشكل بود.

در ادامه اين اظهارنظرها سردار نجفي، رئيس‌پليس اماكن نيروي انتظامي نيز در واكنش به فعاليت فرقه‌هاي شيطان‌پرستي بيان كرد: 17 واحد صنفي كه به توزيع آلات و ادوات شيطان‌پرستي مي‌پرداختند، شناسايي شده‌اند و پرونده آنها در اختيار مراجع قضايي قرار گرفته است.

فعاليت در فضاي مجازي

اگرچه پس از مدتي اظهارنظرهاي مختلف در ارتباط با فرقه‌هاي منحرف به فراموشي سپرده شد، اما بارديگر شاهديم كه نمادها و نشانه‌هاي مربوط به فرقه‌ها و گروه‌هاي منحرف از جمله شيطان‌پرستي در مغازه‌ها و حاشيه‌ پياده‌روها به قيمت نازل به‌فروش مي‌رسد.

رضا جعفري، معاون دادستان و سرپرست دادسراي مبارزه با جرايم رايانه‌اي در اين ارتباط به «جام‌جم» مي‌گويد: در قاموس جامعه ما هيچ جايگاهي براي فرقه‌هاي منحرف و از جمله تبليغ شيطان‌پرستي وجود ندارد و برخورد با عوامل اين فرقه‌ها به صورت جدي در دستور كار قرار دارد.

جعفري تصريح مي‌كند: پس از راه‌اندازي دادسراي مبارزه با جرايم رايانه‌اي، يك بخش فعال در اين دادسرا مسوول برخورد قانوني با عوامل فرقه‌هاي منحرف است و متاسفانه سركردگان اين فرقه‌ها كه سر در آبشخور بيگانگان داشته و سعي در به چالش كشيدن ارزش‌ها و باورها دارند، با ايجاد جذابيت‌هاي كاذب اقدام به كشاندن نسل جوان و نوجوان به دام هولناك و متعاقب آن سوءاستفاده‌ از آنها مي‌كنند.

جعفري افزود: دعوت به نشست‌هاي پنهاني، برگزاري پارتي‌هاي شبانه و دادن مواد مخدر روان‌گردان به دعوت‌شدگان و بي‌بندوباري جنسي از جمله مواردي هستند كه مي‌توان نشانه‌هاي آن را در فضاي مجازي مشاهده كرد؛ موضوعي كه نيازمند توجه جدي از سوي خانواده‌ها و رسانه‌ها براي آگاهي‌بخشي به مردم است.

ترغيب به فرار و ارتكاب جرم

اميراسماعيل رضوانفر، داديار شعبه 4 دادسراي جنايي تهران نيز در اين ارتباط مي‌گويد: مدتي پيش و به دنبال فرار چند دختر جوان وقتي موضوع مورد بررسي و تحقيق قرار گرفت، مشخص شد اين دختران از سوي يكي از فرقه‌هاي شيطان‌پرستي اغفال و با ترغيب به فرار از خانه، از آنها هتك‌حرمت شده است. اين دختران در اعترافات خود عنوان مي‌كردند پس از ارتباط اينترنتي با اعضاي اين فرقه به مدت يك هفته در زيرزمين يك خانه همراه تعدادي دختر و پسر جوان زندگي مي‌كرده‌اند و قرص‌هاي روان‌گردان و مواد مخدر صنعتي در اختيارشان قرار گرفته است.

داديار رضوانفر افزود: با دستگيري چندين نفر در اين ارتباط و كشف علائم، نشانه‌ها و لباس‌هايي با اشكال عجيب و غريب، پرونده متهمان به دادگاه كيفري استان تهران ارسال شد.

قاضي دادسراي جنايي تصريح كرد: بي‌توجهي به فعاليت اين فرقه‌ها در بلندمدت هزينه گزافي را به جامعه تحميل خواهد كرد كه اولين خسارت آن آسيب به كانون خانواده‌ها، روابط اجتماعي و بي‌بندوباري خواهد بود؛ موضوعي كه نيازمند برنامه‌ريزي جدي است.

گروه‌هاي منحرف

صفر خاكي، مدرس دانشگاه نيز مي‌گويد: متاسفانه فعاليت فرقه‌هاي منحرف و از جمله شيطان‌پرستي كه حتي در كشورهاي غربي نيز ممنوع است، هر روز گسترده‌تر مي‌شود و سركردگان اين فرقه‌هاي منحرف با رفتارهاي عجيب و دور از شأن و منزلت انساني، افراد را به نابودي و نيستي سوق مي‌دهند.

خاكي اضافه مي‌كند: در حال حاضر گروه‌هاي متاليكا، آيرون ميدون، وسپ، عقرب سياه و ... كه از دهه‌ 70 فعاليت خود را آغاز كرده‌اند و متاسفانه ردپاي آنها در كشور مشاهده مي‌شود، در سايه بي‌توجهي و در قالب شبكه‌هاي زيرزميني در برخي شهرها ريشه دوانده است.

وي اضافه مي‌كند: از نمادها و نشانه‌هاي افراد موسوم به شيطان‌پرست، انگشتر تيغ‌دار با نشان اسكلت، موي بلند، سر تاس، لباس جلف و گشاد است. آنها همچنين از ابزار موسيقي و يك ملودي خاص نيز استفاده مي‌كنند.

خاكي در ارتباط با راهكار قانوني براي مقابله با اين فرقه‌ها مي‌گويد: قانونگذار با استناد به مواد قانوني 498 تا 500 قانون مجازات اسلامي ‌ چنانچه اقدام آنها محاربه تشخيص داده نشود‌ مجازات حبس تا 10 سال را برايشان پيش‌بيني كرده است و در صورتي كه اثبات شود هدف از فعاليت تحت‌الشعاع قرار دادن امنيت و فساد باشد، مجازات اعدام براي اين افراد پيش‌بيني شده است و... .

مخلص كلام اين كه بايد پذيرفت در سايه تساهل و تسامح سازمان‌ها و نهادهاي فرهنگي، متاسفانه زنگ هشدار مربوط به فرقه‌هاي انحرافي آن گونه كه بايسته است به گوش مسوولان نرسيده است و هر روز فعاليت اين فرقه‌ها از جمله شيطان‌پرست‌ها رو به افزايش است كه براي نمونه اشاره شد لباس و ابزار و ادوات مربوط به اين فرقه منحرف براحتي به مشتريان كه عمدتا نوجوانان و جوانان هستند، عرضه مي‌شود كه براي نمونه در يكي از خيابان‌هاي مركز شهر، چندين مغازه اين ابزار را پشت ويترين قرار داده‌اند و به انتظار نوجوانان بي‌خبري هستند تا آنها را به دام شيطاني خود گرفتار كنند... و يا اين كه در يكي از بوستان‌هاي شهري آنها در تعطيلات آخر هفته اقدام به فروش جزوه‌ها و سي‌دي در قالب دستفروشي مي‌كنند كه در نوع خود جاي تامل و پرسش دارد.

اخيراً پيامکي مشکوک با هدف ترويج شيطان پرستي در بين جوانان برخي شهرها در حال رد و بدل مي‌باشد.

به گزارش خبرنگار آتي نيوز،اخيراً پيامکي مشکوک با عنوان «رقص شياطين بر روي لاشه گرگ‌ها در تالار رؤياها براي شيطان پرست‌ها» در بين جوانان برخي شهرها در حال رد و بدل مي‌باشد.

 

با توجه به اين که اين پيامک‌ها با نوعي ابهام همراه است احتمال مي رودکه حاوي مطالب مهمي براي شيطان پرست‌ها باشد.

 

گفتني است پيش از اين يک گروه تحقيقاتي نسبت به گسترش شيطان‌پرستي در جامعه هشدار داد و خبر داد که اکنون بيش از 70 فرقه شيطان‌پرستي در کشور فعال هستند.

برپايه اين خبر موقعيت جغرافيايي فعاليت اين جريان مخرب و ويرانگر اخلاقي برخي ازشهرهاي نقاط مرکزي و جنوب غربي ايران است و خشونت، خونخواري و آدم زدايي از ويژگي هاي آن به شمار مي رود به گونه اي که برخي از جوانان هوادار اين جريان‌ها با آسيب رساندن به خود و ديگران درصدد ارتقاي جايگاه خويش در گروه هستند.

بنا بر اين گزارش، رفتار خشونت آميز اعضاي گروهاي شيطان پرست با حيوانات و برخي از اطرافيان نيز بسيار تاسف‌بار و قابل تامل است.

 

به گزارش آتي نيوز، در تحقيقات مستندي که به تازگي در اختيار مسئولان ارشد کشور قرار گرفته است، لباس‌هاي گشاد، لباس‌هاي رنگي جلف، انگشتر‌هاي خاص تيغ دار، دستبندهاي متنوع و عجيب، گردنبندهاي اسکلتي با موهاي بلند يا سر طاس به عنوان نشانه‌هاي ويژه گروه‌هاي همسو با شيطان پرستي بيان شده است.

 

در اين گزارش تاکيد شده است که علاوه بر ماهواره ها و سايت‌هاي اينترنتي، انتشار کتب متعدد براي ترويج اين جريان در داخل کشور عامل رواج اين فرقه ها شده است.


شیطان پرستی درایران


به گزارش جام جم آنلاین،شیطان‌پرستی در ایران موضوعی است كه به ویژه در سالهای اخیر سخنان بسیاری درباره آن مطرح شده و اخبار زیادی از دستگیری طرفداران آن انتشار یافته است اما واقعیت چیست؟، آیا ما شیطان‌پرستی داریم؟ و اصولا، شیطان‌پرستها چه می‌گویند و چه می‌خواهند؟ گزارشی را كه پیش رو دارید در ویژه‌نامه «سراب» ضمیمه رایگان روزنامه جام‌جم كه امروز سه‌شنبه انتشار یافت، به چاپ رسیده است. از ابتدای پیدایش انسان تا به حال شیطان‌پرستی به شكل‌ها و گونه‌های مختلف وجود داشته است. به همین خاطر محققان برای تفكیك خصوصیات و ویژگی‌های آنها انواع مختلفی از آن را با نام‌های شیطان‌پرستی دینی، شیطان‌پرستی گوتیك، شیطان‌پرستی فلسفی و ... برشمرده‌اند.شیطان‌پرستی رایج در دنیا در حال حاضر منسوب به تفكرات شخصی به نام آنتوان زندورلاوی است كه كلیسای شیطان را در سال 1966 بنیان نهاده است.در حال حاضر شیطان‌پرستی در دنیا توسط 3 دروازه یا بهتر بگوییم 3 عامل یا حامل وارد كشورها می‌شود:1 - كلیساهای شیطانی2 - جادوگری3 - موسیقی بلك متالما در ادامه به توضیح یك یك آنها می‌پردازیم و خواهیم گفت كه شیطان‌پرستی توسط كدام یك از آنها به كشور ما وارد شده است و چه خصوصیاتی دارد.كلیسای شیطاناولین كلیسای شیطانی را آنتوان زندورلاوی تاسیس كرد. در افكار و عقاید او انسان‌محور و مركز عالم هستی است و این انسان است كه خدا را می‌سازد. او به ولایت كسی یا چیزی با نام شیطان اعتقاد نداشته و انسان را حاكم بر خدا و شیطان می‌داند.اصول شیطان‌پرستی آنتوان لاوی1 - در شیطان‌پرستی خدایی وجود ندارد و هر انسانی خود یك خداست.2 - عدم پرستش شیطان (ابلیس)‌، زیرا شیطان جسم نیست و وجود خارجی ندارد.3 - ضد مذهب بودن، خصوصا مذهبی كه اعتقاد به زندگی پس از مرگ دارند.4 - اعتقاد به لذت بردن در حد اعلای آن زیرا تمام لذات در خوشی دنیایی است و این خوشی‌ها خصوصا لذات جنسی پتانسیل لازم را برای كارهای روزانه آماده می‌كنند.او قواعد 11گانه و نیز گناه‌های 9گانه‌ای را برای شیطان‌پرستان تنظیم كرده است ولی آنچه مردم بعدها از شیطان‌پرستان در جهان می‌بینند به هیچ‌وجه با این قوانین و گناه‌ها سازگار نبوده بلكه بر ضد آنها است.مثلا در مورد قتل، تجاوز، قربانی‌كردن، حیوان‌آزاری، كودك‌آزاری و...، آنتوان لاوی آن را قبول نداشته و در فرامین خود آنها را رد كرده است. ولی در حال حاضر مراسم شیطان‌پرستی چیزی به جز انجام این اعمال نیست.همه اینها نشان از تناقض‌گویی‌های آنتوان لاوی و پیروانش دارد. (در شیطان‌پرستی افكار و عقاید و نظرات در حال تغییر و از نسبیت برخوردار هستند.) البته همه آنها این خصوصیت خود را قبول داشته و به آن معتقد هستند. آنها معتقدند كه چون ما خودمان خدا هستیم پس هر كاری بخواهیم انجام می‌دهیم و این مسخره است كه یك شیطان‌پرست به قانون یا مقرراتی پایبند باشد.ولی جای تعجب دارد كه اگر آنها خود را خدا و آزاد از هر چیز می‌دانند پس چرا قوانین و مقررات و گناهانی برای پیروان خود ایجاد ایجاد كرده‌اند. تیم برتون جمله جالبی درباره شیطان‌پرستان دارد: شیطان‌پرستی آنارشی احمق‌هاست.این اختلافات و تناقضات زمینه‌ساز بروز مشكلات زیادی در بین رهبران و پیروان شیطان‌گرایی شده است به شكلی كه در سال 1975 شخصی به نام مایكل آكینو از كلیسای شیطان جدا شد و معبدی را با نام معبد ست‌ بنیان نهاد. او برخلاف آنتوان لاوی به خدایی با نام شیطان اعتقاد داشت.جادوگریجادوگری قرن‌هاست كه در غرب (اروپا و آمریكا)‌ طرفداران زیادی داشته است. جادوگران غربی كه تنها عده كمی از آنها اصلا گرایشات شیطانی ندارند، در تلاش هستند تا با ارتباط با ارواح مردگان، اجنه یا شیاطین، به قدرت‌های ماورایی شیطانی دسترسی یابند. در قرون وسطی عده بسیار زیادی از جادوگران توسط كلیسا سوزانده شدند چرا كه كلیسا معتقد بود آنها در پی ارتباط با شیاطین قادر به دخالت در امور مادی و دنیوی هستند و نیروهای غیرمادی خود را از منابع پلید به دست می‌آورند. در عصر حاضر جادوی سیاه یا همان بلك‌مجیك یكی از اركان و مراسم اصلی شیطان‌پرستان است و در كشورهایی چون انگلستان و آمریكا علاقه‌مندان بسیاری دارد. جادی سیاه به غیر از كلیسای شیطان توسط اساتید خبره در دوره‌های آموزشی و كلاس‌هایی به علاقه‌مندان آموزش داده می‌شود.در حال حاضر علت اصلی ورود عده‌ای از جوانان به گروه‌های شیطان‌پرست یادگیری بلك‌مجیك (جادوی سیاه)‌ است. جادوی سیاه از مراسم آیینی آفریقاییان به آمریكا آمده و در حال حاضر بیش از همه جا در كلیساهای شیطانی تعلیم و تحصیل می‌شود. بیشتر وردها و ابزار و مراسمات این نوع جادو دارای علائم و نشانه‌های شیطانی هستند.در دهه‌های بعد از جنگ جهانی اول فضای اجتماعی اروپا و آمریكا به انواع تبلیغات و ابزار و حتی بازی‌های جادوگری مانند ویجی‌برد آلوده است.ویجی‌برد كه یك وسیله پیشگویی است در مراسم احضار ارواح استفاده می‌شد تا سال 1967 فروش ویجی‌برد از مناپلی كه پرفروش‌ترین اسباب‌بازی بود بیشتر شد. این خود نشان از استقبال مردم غرب به جادوگری است كه در سالهای اخیر مصداق آن را در كتاب و فیلم‌های مرتبط با جادوگری مانند هری‌پاتر دیده‌ایم.خوشبختانه جادوگری غربی كه ما آن را بلك مجیك و انواع وسایل دیگر مانند ویجی برد و... می‌شناسیم هنوز وارد ایران نشده و شاید تنها جوانان ما نام آن را از كتاب‌ها یا فیلم‌های هری پاتر شنیده باشند.موسیقی بلك‌متالشیطان وقتی كلیساهای شیطان و جادوگری را ناتوان در تبلیغات دید دروازه‌ای دیگر ساخت و آن موسیقی است.دو دروازه جادوگری و كلیساهای شیطان‌ جهت تبلیغات خود در سطح جهان دارای محدودیت‌های فراوانی هستند. برای مثال كلیساهای شیطان تنها در چند كشور جهان موجود هستند. یا در مورد جادوگری كه تنها كشورهای غربی از آن استقبال كرده‌اند و كشورهای شرقی به خاطر عدم همخوانی زبان آن با فرهنگ شرق اصلا از ان استقبالی نكرده‌اند.همین مسائل باعث شده كه این دو دروازه در قیاس با موسیقی كمترین مشتریان را برای گرایش به شیطان‌پرستی داشته باشند. حال آن كه در حال حاضر موسیقی بلك متال در همه كشورهای دنیا مخاطب و علاقه‌مند دارد و این به خاطر آن است كه موسیقی، زبانی بین‌المللی دارد و دارای ظرافت‌های هنری فریبنده و اغواكننده است كه می‌تواند به‌راحتی بر احساسات مردم تاثیرگذار باشد.علت دیگر هم راحتی دسترسی به آن است به شكلی كه به‌راحتی می‌توان آن را توسط همه رسانه‌ها و همه ابزارهای رسانه‌ها در همه جا در اختیار مخاطب قرار داد.لازم به ذكر است كه این 3 دروازه در دنیا دارای مخاطبان خاص و مخصوص خود هستند. مثلا شیطان‌پرستانی كه از طریق كلیسای شیطان‌ به شیطان پرستی گرایش پیدا كرده‌اند، از همه نظر چه از نظر سن، جنس، نژاد و اهداف، خواسته‌ها و... با شیطان‌پرستانی كه از طریق جادوگری و یا از طریق موسیقی جذب شیطان‌پرستی شده‌اند تفاوت دارند.البته از نظر تعالیم و اعتقادات نیز كلیسای شیطان و موسیقی بلك متال اختلافات زیادی دارند:مثلا در مورد كلیسای شیطان، آنتوان لاوی در قوانین 11گانه و آیات 9گانه خود قربانی كردن انسان، قتل، تجاوز، حیوان‌آزاری و كودك‌آزاری را رد كرده است.در صورتی كه در موسیقی بلك متال همه جور جرم و جنایتی انجام می‌پذیرد و هیچ استثنا و مورد نهی شده‌ای وجود ندارد.مورد اختلاف دیگر موادمخدر است. مثلا آنتوان لاوی شیطان پرستان را از مصرف آن برحذر می‌دارد و معتقد است مصرف آن برای انسان‌های ضعیف می‌باشد نه انسان قدرتمندی چون یك شیطان‌پرست، در صورتی كه در موسیقی متال اصلا این‌گونه نیست و الان بزرگ‌ترین پایگاه تبلیغاتی مواد مخدر در جهان موسیقی متال است.لازم به ذكر است كه اگرچه آنتوان لاوی در تئوری‌های خود مسائلی مانند قربانی كردن را رد كرده ولی عملا چه خود او و چه پیروانش پایبندی‌ها را به قوانین و مقررات بیان شده نقض كرده و به آن معتقد نیستند.اصولا در شیطان‌پرستی هیچ حكم و قانون ثابتی نمی‌توان یافت و همه احكام و عقاید نسبی هستند و اختلاف و تناقض در عقاید و رفتار در بین آنها امری منطقی و طبیعی است.اگر تناقض‌ها و اختلافات را در كلیسای شیطان‌ بتوان تحمل كرد تناقض و اختلافات در موسیقی بلاك متال بسیار گستردهتر است. چرا كه در آن با توجه به گستردگی مخاطب و تعداد بسیار زیاد گروهها در همه كشورهای جهان، هر كسی ساز خودش را می‌زند.در این نوع موسیقی جهت بالا بردن تعداد مخاطبان و به‌‌تبع آن میزان فروش كاست‌ها، خوانندگان و نوازندگان دست به هر كاری می‌زنند و هر كلیپی كه بخواهند و بتوانند بسازند می‌سازند و به هیچ‌كس و هیچ چیز مقید نیستند.موسیقی بلك متال، متال مخلوطی از موسیقی و نمایش است برای همین معمولا گروه‌ها علاوه بر ارائه موسیقی خود، اعمال و رفتار نمایشی نیز ارائه می‌دهند.برای همین صحنه موسیقی این گروه‌ها محل اجرای همه نوع نمایشی شده است مثلا یك گروه بر روی صحنه خودزنی می‌كند، گروه دیگر خونخواری می‌كند، گروه دیگر مرده‌خواری و همین طور اعمالی مانند: منفجر كردن حیوان با دینامیت، نصف كردن یك زن با اره (حقه‌های نمایشی)،‌ آتش زدن انسان، آتش زدن انجیل، انجام اعمال جنسی منحرفانه و ... البته عجیب و غریب بودن این گروه‌ها فقط در دكور و مسائل نمایشی نیست بلكه در محتوا نیز به همین صورت می‌باشد.مثلا خواننده‌ای خود را ضد خدا معرفی می‌كند، خواننده‌ای دیگر خود را ضد دین، دیگری ضد انسان و همین طور ضدهایی مانند: ضد دنیا، ضد قانون، ضد زن، ضد جنگ، ضد دولت و ...مثلا خواننده‌ای كه خود را  ضدبشر معرفی می‌كند سعی می‌كند در اشعار یا كلیپ‌های خود این تفكر را تبلیغ كند كه مثلا ما باید خودكشی كنیم، یا این كه باید نسل بشر را از بین برد یا این كه پدران و مادران نباید ما را به وجود می‌آوردند و ...البته عموما این افكار كمتر توسط نوازندگان و خوانندگان به مرحله اجرا درمی‌آیند و بیشتر توسط مخاطبان آنها  عملی می‌شوند. خواننده یا نوازنده بعد از اجرا سوار لیموزین خود شده و به ویلای خود می‌‌روند اما این مخاطب كم‌سن و سال آنهاست كه تحت تاثیر افكار یا كلیپ‌ها قرار گرفته و آسیب‌هایی را برای خود و جامعه پدید می‌آورد البته پاره‌ای از این تفكرات عملی شده‌اند. مثلا ضدزن‌ها اقدام به دزدیدن یا كشتن دخترها و زن‌ها كرده‌اند یا ضدبشرها اقدام به خودكشی دسته‌جمعی كرده‌اند، یا ضدمسیحی‌ها اقدام به آتش زدن كلیساها یا كشتن كشیش‌ها كرده‌اند. مثلا در مورد اخیر خواننده‌ای به نام ورك ویكرنس كه از شهرت جهانی برخوردار است و همه او را با نام بارزام می‌شناسند، در سال 1992 اقدام به آتش زدن چند كلیسا از جمله كلیسای فانتوف كرد. او بعد از این اتفاق دستگیر و روانه زندان شد و در حال حاضر نیز دوران محكومیت خود را سپری می‌كند.البته لازم به توضیح است كه همه گروه‌های موسیقی متال، شیطانی نیستند بلكه حتی تعداد انگشت‌شماری گروه‌های معتقد به خدا نیز در آنها  پیدا می‌شود. یا این كه بعضی از گروه‌ها مانند متالیكا نیز وجود دارند كه در اشعار خود مسائل و مشكلات اجتماعی و سیاسی روز را مطرح می‌كنند، مثلا در این مورد آلبوم «و عدالت برای همه» متالیكا قابل توجه است. حتی تعدادی از گروه‌های متال نیز وجود دارند كه در اشعار خود علیه ظلم و فساد دولت‌های مستكبری مانند آمریكا و اسرائیل سخن رانده‌اند.مثلا گروه سپولترا، كلیپی با نام «سرزمین» ساخته كه در آن از ظلم اسرائیل علیه ملت فلسطین سخن گفته است . البته بخش قابل توجهی از این موسیقی را كلیپ‌ها و آهنگ‌های ضدجنگ تشكیل می‌دهند.موسیقی متال در ابتدای شكل‌گیری آن، برخلاف زمان حال نوعی موسیقی ضد جنگ بوده كه تم اصلی آن مبارزه با دولت آمریكا و جنگ‌طلبی‌های آن بوده است. این موسیقی در ابتدا پیام‌آور صلح و دوستی بوده است.موسیقی متال خود دارای زیرسبك‌های مهمی مانند هوی‌متال، دث‌متال، تراش‌متال، بلك متال و انواع زیرشاخه‌های دیگر است. موسیقی هوی‌متال نسبتا از نظر محتوایی نسبت به سبك‌های دیگر ملایم‌تر است ولی از جنبه كفر و شرك هیچ سبكی به پای بلك‌متال نمی‌رسد.موسیقی بلك‌متال در دنیا بزرگ‌ترین پایگاه تبلیغاتی شیطان‌پرستی است به حدی كه حتی جادوگری و كلیسای شیطان نیز به پای آن نمی‌رسند.شیطان‌پرستی در ایرانشیطان‌پرستی در ایران تنها از طریق موسیقی بلك‌متال طرفدارانی را جذب خود كرده است و دلیل گرایش برخی جوانان به آن نیز نفوذ این موسیقی به داخل كشور است.این نوع شیطان‌پرستی از طرف شیطان‌پرستان حقیقی با نام شیطان‌پرستی تفننی شناخته می‌شود؛ چرا كه بعضی از خصوصیات و اصول شیطان‌پرستی كلیسایی را دارا نبوده و بیشتر محصول صنعت موسیقی و جذابیت‌های نمایشی همراه با آن است.البته ناگفته نماند كه در ایران تعداد كمی شیطان‌پرست واقعی یا كلیسایی نیز وجود دارد كه عموما از نظر سنی بالای 30 سال دارند و عمدتا با خارج از كشور در ارتباط هستند.آنها در تلاش هستند برخلاف شیطان‌پرستان موسیقیایی، اعتقادات خود را پنهان كنند. در ایران و خارج از آن گروه‌هایی هستند كه به اشتباه از طرف مردم به عنوان شیطان‌پرست شناخته می‌شوند. این دسته گروه‌هایی هستند كه رویكرد خاصی به خدا و ادیان دارند و اصلا گرایشات شیطانی ندارند. مثلا گروه‌های ضدمسیحی كه عده‌ای از آنها منكر وجود حضرت مسیح نیستند و با مسیحیت رواج یافته در عصر حاضر مشكل دارند. این گرایش‌ها در مورد ادیان دیگر هم صادق است. در مورد خدا نیز عده‌ای هستند كه اصلا گرایشات شیطانی نداشته بلكه دیدگاه‌های خاصی درباره وجود خدا دارند. مثلا گروهی كه طبیعت‌پرست هستند و...بهتر است علاقه‌مندان موسیقی متال را به 2 گروه عمده تقسیم كنیم:1 - گروهی كه علاقه‌مند به موسیقی متال هستند ولی شیطان‌گرا نیستند. این گروه ممكن است هرگز وارد جریان‌های شیطان‌گرا نشده باشند یا این كه زمانی در گذشته آن هم در سنین جوانی وارد گروه‌های شیطان‌گرا شده‌اند، ولی در حال حاضر گرایشات شیطانی ندارند.این گروه عموما از نظر سنی، تحصیلات و وجهه اجتماعی در سطح بالاتری از گروه دوم قرار دارند.این گروه بیشتر از آن كه شیطان‌گرا باشند، افراد فاقد گرایشات مذهبی و عده زیادی از آنها لائیك هستند.‌این گروه در كشور بیشتر در بین نویسندگان، نوازندگان یا خوانندگان حرفه‌ای این موسیقی دیده می‌شوند و بیشتر فعالیت‌های تبلیغی یا فرهنگی موسیقی متال توسط این گروه انجام می‌پذیرد.این افراد كمتر در پارتی یا پارك‌ها یا فعالیت‌های گروهی شركت می‌جویند و رفتارهای ضداجتماعی و ضداخلاقی در بین آنها كمتر دیده می‌شود. این افراد بیشتر در حد لباس و مد و تیپ با گروه دوم شباهت دارند و سعی دارند از برخوردهای جلف و نمایشی پرهیز داشته باشند.2 گروهی كه علاقه‌مند به موسیقی متال و شیطان‌گرا هستند. این گروه به قول افراد گروه اول، غیرحرفه‌ای هستند چرا كه با این موسیقی برخورد محتوایی دارند و بیشتر جذب نمایش‌ها و شوهای همراه با این موسیقی شده‌اند.موسیقی متال در ایرانموسیقی متال از سال‌ها پیش همزمان با شیوع این موسیقی در دیگر كشورهای جهان در داخل وجود داشته است. برای مثال فیلم پرسپولیس ساخته مرجان ساتراپی نشان می‌دهد كه بعد از انقلاب در تهران در سال‌های حدود 1363 كلیپ‌های شیطانی گروه آیرن میدن به فروش می‌رفته است.به طور جدی این موسیقی از سال‌های 1370 به بعد در داخل (بیشتر تهران)‌ جایگاه ویژه‌ای را بین مخاطبان باز می‌كند.فیلم سراب محصول روایت فتح، شاهد خوبی برای این ادعاست. در این فیلم نشان داده می‌شود كه حتی خودزنی، یا بی‌دینی یا حتی موسیقی رپ در سال 1372 رواج داشته است.در فیلم با دختری مصاحبه شده كه او می‌گوید: خدا را قبول ندارد و برای جرایمی كه تا الان مرتكب شده است، اعدام مجازات كمی است. حتی در ادامه تصاویری از خودزنی او كه قبلا نام گروه شیطانیSlayer  را بر روی دستش حك كرده بوده، نشان داده می‌شود.به طور یقین در آن زمان كلیپ گروه‌های شیطانی همچونSlayer  و آیرن میدن به صورت قاچاقی یا بعدها از طریق ماهواره بین جوانان پخش می‌شده است، البته اگرچه در حدود سال‌های 1370 این موسیقی در كشور رواج داشته ولی شیطان‌گرایی به شكل امروزین آن رواج نداشته است.منظور این است كه شاید در آن زمان بی‌دینی و دین‌گریزی همراه با مسائل دیگری مثل خودزنی، خونخواری و... به صورت محدود در كشور وجود داشته ولی شیطان‌گرایی به صورت امروزین آن، به شكلی كه مثلا جوانان علاقه‌مند اقدام به راه‌اندازی گروه یا تشكیل میتینگ و پارتی كنند، وجود نداشته است.در آن زمان این موسیقی بیشتر از آن‌كه با سبك‌های پرخطری مثل بلك متال در كشور رایج باشد، با سبك هوی متال و آن هم گروه‌هایی مثل متالیكا طرفدارانی داشته است.می‌توان گفت كه جرقه‌های شیطان‌پرستی از زمانی در كشور زده می‌شود كه جوانان در مورد این موسیقی‌ها به وسیله كتاب یا نشریات، تغذیه فرهنگی می‌شوند.از حدود سال‌های 1373 به بعد كم‌كم كتاب‌ها و نشریات از موسیقی متال سخن می‌گویند تا این كه  از سال‌های 1375 به بعد موج گسترده‌ای از كتاب‌های اشعار این گروه‌ها وارد بازار می‌شود. بعد از انتشار كتاب‌ها چند اتفاق عمده رخ می‌دهد:1 - اطلاعات علاقه‌مندان نسبت به موسیقی بالا رفته و به صورت سازمان یافته‌تر عمل می‌كنند.2 - تمایل جوانان برای تشكیل گروه‌های موسیقی و غیرموسیقی بیشتر می‌شود و به عبارتی، علاقه‌مندان در گرایش به این موسیقی همگراتر می‌شوند.همزمان با انتشار كتاب‌ها، آموزش و یادگیری این موسیقی و به دنبال آن كنسرت دادن و اجرا گذاشتن نیز شروع می‌شود. در كنار انتشار كتاب‌ها و اجرای كنسرت‌هاست كه میتینگ‌های گفتگو یا افرادی مانند لیدر یا سرگروه خود را نشان می‌دهند.لیدر در گروه كسی است كه از نظر اطلاعات موسیقیایی و اعتقادی یا از نظر داشتن آرشیو صوتی تصویری گروه‌های مختلف موسیقی از بقیه قوی‌تر است. البته در خود علاقه‌مندان اصلا چنین اصطلاحی یا معادل آن وجود ندارد. ولی معمولا در این گروه‌ها علاقه‌مندان تحت نظر فردی به فعالیت می‌پردازند كه واجد یكی از دو خصیصه بالاست. میتینگ‌ها هم جایی هستند برای تبادل نظر یا بحث و گفتگو یا به قول خود علاقه‌مندان محل «كل‌كل كردن»‌.در میتینگ‌ها علاقه‌مندان به اطلاعات فروشی اقدام می‌كنند و در نشان دادن قدرت خود به اعضا یا گروه‌های دیگر به رقابت می‌پردازند.محل میتینگ‌ها عموما فضاهای سر باز مانند پارك و ... می‌باشد. این محل‌ها در هر شهر یا منطقه جاهای شناخته شده و مشخصی هستند. محل میتینگ‌ها كه از آنها به عنوان پاتوق هم یاد می‌شود، عموما از طریق نیروهای امنیتی شناخته شده، هستند ولی عملا در این مناطق امكان از بین بردن پاتوق‌ها وجود ندارد. چرا كه برخورد نیروهای انتظامی یا امنیتی موقتی و موضعی است و این برخوردها نیازمند برخورد همزمان از طرف خانواده و مسوولان است.عموما علاقه‌مندان از طریق اینترنت از زمان و مكان میتینگ با خبر می‌شوند و به صورت آف‌‌لاین یكدیگر را مطلع می‌سازند. بعضی از مواقع تعداد افراد حاضر در میتینگ به 50 تا 150 نفر هم می‌رسد. البته بعضی از میتینگ‌ها در خانه‌های علاقه‌مندان نیز برقرار می‌شود.مخاطبان موسیقی‌ متالعلاقه‌مندان موسیقی متال دارای گروه سنی مشخصی هستند. این رنج سنی از حدود 14 12 سالگی شروع و عموما به 30 28 ختم می‌شوند. بندرت اتفاق می‌افتد كه این جوانان بعد از سن 30 سالگی یا ازدواج، به علاقه‌مندی خود به این موسیقی‌ها ادامه دهند.سن شایع علاقه‌مندان 24 ‌16 می‌باشد و نسبت حضور دختران به پسران در این موسیقی حدودا یك به 10 می‌باشد و این به خاطر سبك و شكل این موسیقی و یا حتی ضد زن در این موسیقی است. دختران كمتر به موسیقی متال و بیشتر به موسیقی رپ علاقه‌مندند.عده زیادی از دختران علاقه‌مند به این موسیقی‌ها توسط دوستان جنس مخالف خود جذب این موسیقی‌ها می‌شوند و عموما اطلاعات غلطی از اصل و ریشه این موسیقی‌ها دارند.بعضی از دختران علاقه‌مند به این موسیقی‌ها جهت حفظ سلامت جنسی خود سعی می‌كنند به صورت فردی و بدون ارتباط با پسران با این موسیقی‌ها در ارتباط باشند.بیشتر علاقه‌مندان از نظر روحی و شخصیتی دارای ویژگی های خاصی هستند. آنها دوست دارند متفاوت از دیگران به نظر برسند. آنها عموما از نظر روانی سالم نیستند یا به طور كلی از معیارهای عمومی سلامت روحی روانی درجامعه سطح پایین‌تری دارند. آنها از نظر خانوادگی نیز دارای مشكلات خاصی هستند و عموما از طرف خانواده دچار فشارها یا تنش‌هایی هستند. غالبا روابط جوانان علاقه‌مند به این موسیقی‌ها با پدر و مادر یا افراد خانواده تیره است و حتی عده‌ای خانواده را به طور كامل ترك كرده‌اند.علاقه‌مندان موسیقی متال عموما از طرف دوستان، یا افراد فامیل یا افراد نزدیك خانواده مانند برادر یا خواهر به این موسیقی‌ها وارد می‌شوند. چرا كه علاقه‌مندی به این موسیقی‌ها نیازمند گذشت زمان و مجاورت با آن می‌باشد. جوانان علاقه‌مند به این موسیقی‌ها از همه نوع خانواده‌هایی هستند ولی بیشتر آنها از رفاه نسبی در خانواده برخوردارند.گرایش مذهبی در خانواده نقش مهمی را در علاقه‌مندی جوانان به این موسیقی‌ها بازی می‌كند. طرفداران این موسیقی بیشتر از خانواده‌هایی هستند كه از نظر گرایشات و تعصبات مذهبی در خانواده و یا میزان آزادی عمل فرزند در خانواده دچار افراط و تفریط شده‌اند.در بین این گروه‌ها عموما خانواده‌ها از گرایشات اعتقادی فرزندان خود اطلاعی ندارند و فقط ممكن است آشنایی بسیار ضعیفی با موسیقی مورد علاقه آنها داشته باشند.بسیاری از خانواده‌ها یا در مورد علائم یا نشانه‌های مورد استفاده فرزندان اطلاعی ندارند و عده بسیار كمی هم اگر اطلاع دارند این مسائل را فانتزی گونه و زودگذر می‌دانند و نسبت به آن بی‌توجه هستند.در بعضی از خانواده‌ها وقتی خانواده به فرزندان خود در مورد این موسیقی‌ها اخطار می‌دهد فرزندان، پدر و مادر را به شكل‌های مختلف اغفال می‌كنند و موضوع را به شكلی دیگر به آنها وانمود می‌كنند مثلا تعدادی از كلیپ‌های كم خطر را به خانواده نمایش می‌دهند و وانمود می‌كنند كه آنها علاقه‌ای به گروه‌های شیطانی ندارند.علت علاقه‌مندی جوانان به این موسیقی‌هاعموما جوانان به علت مجاورت با این موسیقی‌ها از طرف دوستان، برادر و ... به آن جذب می‌شوند و كمتر می‌توان گفت كه در آنها علاقه یا استعدادی ذاتی به این موسیقی‌ها وجود دارد چرا كه این موسیقی‌ها با فطرت انسانی همخوانی ندارند و با آن در تعارض هستند.حتی عده‌ای از طرفداران این موسیقی واقعا علاقه‌ای به این موسیقی ندارند ولی برای جلب توجه به زور هم كه شده سعی دارند خود را به آن علاقه‌مند كرده و خود را طرفدار آن نشان دهند. آنها حتی برای ایجاد كردن علاقه در خود به تمرین و خود آزاری هم می‌پردازند. علت اصلی ورود به این موسیقی‌ها از طرف جوانان خود نمایی و جلب توجه است.در مرحله دوم جذابیت‌های رسانه‌ای این نوع موسیقی‌هاست. (خشونت، سكس و...) در مرحله بعدی فضاهای جنسی این موسیقی‌هاست كه علاقه‌مندان از طریق آن می‌توانند وارد محیط‌های پر خطر شوند و در مرحله بعدی، روحیه اعتراض، عصیان، گریز، انكار و ... نهفته در این موسیقی‌هاست.چگونگی ورود به این موسیقی‌هابیشتر جوانان از گروه‌های ساده و كم خطری مانند متالیكا (هوی متال) كه بیشتر دارای اشعار اجتماعی است شروع می‌كنند اما كم‌كم تحت تاثیر تحریك و تشویق دوستان به گروه‌های پرخطر بلك متال وارد می‌شوند.فعالیت‌های فرهنگی مربوط به این موسیقی‌ها در داخل كشوركتاب:در داخل كشور از حدود سال 1375 تا به حال ده‌ها كتاب كه عموما به صورت متن اشعار گروه‌های معروف همراه با ترجمه آنها می‌باشند، به چاپ رسیده است. در كنار آنها ده‌ها نشریه نیز غافل از گرایشات اعتقادی و خصوصیات اخلاقی این گروه‌ها اقدام به چاپ شعر یا مصاحبه از این گروه‌ها كرده‌اند. البته كتاب‌هایی نیز با موضوع آموزش نواختن انواع سازهای این نوع موسیقی‌ها در كشور مجوز گرفته و چاپ شده است.در متن این كتاب‌ها، اشعاری با موضوعات ضد دین، خشونت، سكس و ... موج می‌زند. در این كتاب‌ها، نویسندگان با چاپ بیوگرافی و تصاویری از اعضای گروه یا مصاحبه با آنها اقدام به تبلیغ گروه‌های موسیقی كرده‌اند.حتی در یكی از این كتاب‌ها، نویسنده پای خود را فراتر گذاشته و اقدام به چاپ علائم خاص كلیسای شیطان روی جلد كتاب خود كرده است.در صفحات مقدمه عموم این كتاب‌ها سعی شده این نكته بیان شود كه گروهی كه كتاب درباره آن نوشته شده، گرایشات ضد آمریكایی و مخالف با صهیونیسم داشته است و این در حالی است كه عموم این گروه‌ها آنارشیست و اصلا با هر حكومت و دولتی مخالف هستند.تنها تعداد كمی از این كتاب‌ها و نشریات بعد از چاپ توقیف شده‌اند یا اجازه چاپ مجدد آنها لغو شده است.جهت درك بهتر جریان چاپ این كتاب‌ها در كشور، به معرفی و نقد یكی از این كتابها با نام «در انتظار آفتاب» می‌پردازیم كه در سال 1380 به چاپ رسیده است. این كتاب درباره زندگی و اشعار خواننده گروه«The Door»  جیم موریسون می‌باشد.روی جلد كتاب عكس خواننده و در پشت آن عكسی از مقبره و مجسمه خواننده همراه با چند دسته گل به چشم می‌خورد.البته در كتاب عكس‌های زیادی از خواننده دیده می‌‌شود، همچون عكس‌هایی از دوران كودكی و جوانی خواننده، عكس‌هایی ازخواننده همراه با گروه موسیقی‌اش، عكسی از دستگیری خواننده در هنگام اجرا به خاطر توهین به مقدسات، عكس چند ستاره راك و جملات آنها درباره ممتاز بودن شخصیت خواننده. جهت بررسی شخصیت جیم موریسون و كتاب چاپ شده از او در ایران زندگی او را از روی فیلمی از الیور استون با نام«The Door»  كه در مورد زندگی او ساخته شده است، مورد بررسی قرار می‌دهیم.در سكانسی از فیلم جیم مورسیون در یك بار، مشغول به خواندن می‌شود. او به یكباره در اشعار خود رو به پدرش می‌گوید: «پدر، می‌خواهم تو را بكشم» و بعد از آن جملات منحرفانه‌ای در مورد مادرش با مضمون زنا با محارم بیان می‌كند. همه كسانی كه در بار حاضر هستند به یكباره ساكت شده و به او نگاه می‌كنند. رئیس بار به او فحاشی كرده و از او می‌خواهد كه اجرا را متوقف و بار را ترك كند. موریسون بعد از پایان اجرا به شدت از رئیس بار به خاطر بیان جملات وقیحانه‌اش كتك می‌خورد و مورد فحاشی قرار می‌گیرد.در فیلم الیور استون پلان‌های مختلفی درباره فساد اخلاقی او وجود دارد كه بسیاری از آنها قابل بیان در این مقاله نیستند.در جایی از فیلم او در یك بار در حضور همگان ادرار می‌كند، یا در اجراهای زنده لخت می‌شود، یا جملات ركیك و زننده به كار می‌برد، به شكلی كه پلیس در هنگام اجرا بارها به او هشدار می‌دهد.در فیلم، او دائم‌الخمر نشان داده می‌شود و مصرف مواد مخدر كار همیشگی اوست، ‌او حتی مصرف مواد یا مشروبات الكلی را روی سن هم رها نمی‌كند، او چنان شیفته مواد مخدر است كه تماشاگران برای ابراز علاقه به او، در هنگام اجرا، گراس و مواد مخدر برای او روی سن پرتاب می‌كنند. او در چند جا به مقدسات توهین كرده و جملات كفرآمیز بر زبان می‌آورد. مثلا در یك جا رو به همه می‌گوید: «من ابلیسم و هر كاری بخواهم می‌كنم.»او در فیلم با زنی كه به نظر می‌رسد از فرقه پگان‌ها یا شیطان‌پرست‌هاست، دوست شده و با او به شیوه شیطان‌پرست‌ها هم‌قسم می‌شود (بریدن دست‌ها و آمیختن خون دست‌ها به هم.)او در سكانس معروف فیلم بعد از روابط نامشروع با زن شیطان‌پرست اقدام به خودزنی و خونخواری می‌كند.خواننده در فیلم در چند جا اعلام می‌كند كه جسم او توسط روح یك سرخپوست تسخیر شده است. كارگردان در تمام فیلم این مساله را به طور واضح به كرات تاكیده كرده است.حضور روح سرخپوست بیشتر در جاهایی به چشم می‌خورد كه خواننده از خود بی‌خود شده و اقدام به انجام اعمال غیراخلاقی می‌كند.كارگردان در بیشتر بخش‌های فیلم سعی كرده جیم موریسون را منحرف نشان دهد. مثلا در ارتباط او با معشوقه‌اش نشان می‌دهد كه او خیانتكار است و با دختران و زنان زیادی رابطه دارد.در چند جای فیلم، پلیس به خاطر حركات ناشایست خواننده روی سن به او اخطار می‌دهد تا این‌كه بالاخره در 20 سپتامبر 1970 دادگاه او را به علت رفتار ناشایست در ملا‡عام و انجام رفتارهای منحرفانه جنسی و وضع بد متهم در اماكن عمومی محكوم به پرداخت 50 هزار دلار جریمه نقدی و 6 ماه حبس با اعمال شاقه محكوم می‌كنند.این در حالی است كه در كتابی كه درباره خواننده در ایران چاپ شده است، نویسنده سعی كرده جیم موریسون را مردی صلح‌طلب و معترض بر ضد دولت نشان دهد.مثلا او در كتاب بیان كرده است كه اخطارهای پلیس به او به خاطر افكار انتقادی و معترضانه او بر ضد دولت بوده است. او در كتاب خود در آلبوم«The End»  جملات منحرفانه جیم موریسون درباره مادرش را سانسور كرده و این در حالی است كه نویسنده در كتاب خود بیان می‌كند كه فیلم الیور استون را دیده است.كارگردان فیلم كه با خواننده هموطن می‌باشد در فیلمش سعی كرده او را انسانی عیاش و شهوت‌پرست معرفی كند، مثلا در سكانسی از فیلم دوستان خواننده در چند جا به او در مورد اضافه‌وزن او هشدار می‌دهند و از او می‌خواهند كه سكس، مشروب و مواد مخدر را كنار بگذارد.نویسنده در كتاب عكس‌هایی از اجراهای خواننده و مراسم سی‌امین سالگرد او برای علاقه‌مندان چاپ كرده است. همچنین در پایان كتاب خود 8 سایت مطرح اینترنتی حاوی مطالب خواندنی و عكس‌های خاطره‌انگیز در مورد خواننده و اعضای گروه او را معرفی كرده است.همچنین به ستارگان دیگر راك ایمیل زده و از آنها خواسته كه در مدح جیم موریسون جمله‌ای بگویند و جملات تحسین‌برانگیز آنها در مورد خواننده را همراه با عكس آنها به چاپ رسانده است. نویسنده در ابتدای كتاب خود علت نگارش این كتاب را اشعار زیبا و شخصیت خواننده معرفی كرده است.در مورد تعداد كتاب‌های چاپ شده با این مضامین در ایران می‌توان بیش از 50 جلد كتاب را تخمین زد. البته بعضی از گروه‌های تحقیقاتی تعداد كتاب‌های چاپ شده در این زمینه را تا 200 عنوان نیز بیان كرده‌اند.در كشور معمولا انتشارات خاصی اقدام به چاپ این‌گونه كتاب‌ها می‌كنند، به‌شكلی كه در مورد چاپ آنها می‌توان تنها چند انتشارات خاص را نام برد.اگر بخواهیم بیشتر در مورد گذشته چاپ این كتاب‌ها صحبت كنیم جالب است بگوییم این كتاب‌ها هر ساله از طریق انتشارات مربوط در نمایشگاه بین‌المللی كتاب به فروش می‌رفتند و موجی از مخاطبان خود را به نمایشگاه می‌كشاندند.جالب‌تر آن‌كه دكوراسیون غرفه‌ها نیز مانند محتوا و جلد كتاب‌ها با رنگ‌های سیاه و سرخ طراحی می‌شدند.در غرفه‌ها پوستر خواننده و گروهی كه كتاب درباره آن چاپ شده بود به عنوان هدیه به خریداران كتاب اهدا می‌شد.جوانان علاقه‌مند بعد از خرید این كتاب‌ها، كتاب را برای بارها می‌خوانند (حتی اقدام به حفظ اشعار انگلیسی آن می‌كنند) و همراه با كتاب كلیپ‌های غیرمجاز گروه مربوطه را از طریق سی‌دی‌‌های قاچاقی یا ماهواره تماشا می‌كنند.بعد از خواندن این كتاب‌ها، علاقه‌مندان اطلاعات و نظرات خود را درباره گروه و اشعارش در میتینگ‌های گفتگو، یا در پارك‌ها و یا چت‌روم‌های اینترنتی رد و بدل می‌كنند.برگزاری كنسرت موسیقیبا وجود ممنوع بودن آموزش یا تحصیل موسیقی متال در آموزشگاه‌های موسیقی انواع سازهای آن در مغازه‌های سازفروشی به فروش می‌رود و انواع كلاس‌های آموزشی آن در آموزشگاه‌های دارای مجوز آموزش داده می‌شود. البته انواع كتاب‌های آموزشی این موسیقی در كشور دارای مجوز هستند و حتی به چاپ‌های مجدد نیز رسیده‌اند.عموم جوانانی كه به‌صورت خصوصی زیر نظر اساتید یا به صورت عمومی در آموزشگاه‌ها آموزش دیده‌اند، علاقه‌مند به برگزاری كنسرت هستند.تا به حال در بعضی از استان‌های كشور گروه‌های مختلف متال موفق به برگزاری كنسرت شده‌اند. از جمله اجراهای مهم می‌توان به اجرای سال 1384، در دانشكده ادبیات دانشگاه تهران، جشنواره گروه‌ها در سال 1385 در دانشگاه تهران و همچنین اجرای دیگری در تالار خانه معلم تهران در سال 1385 و اجراهای متعدد دیگری در تهران، اصفهان، شیراز، مشهد و... اشاره كرد.براساس ترفندهای گروه‌ها جهت گرفتن مجوز، اجراها معمولا در دانشگاه‌ها و در تعطیلات اعیاد مذهبی مانند عید مبعث، عید قربان و... برگزار می‌شوند.عموما مجوزدهندگان به این اجراها از محتوای این موسیقی‌ها و شكل و شیوه اجرای آن مطلع نیستند و گروه‌ها برای گرفتن مجوز اجرا، جهت اغفال مسوولان مربوطه به انواع ترفندها دست می‌زنند.دانشگاه‌های مختلفی از كشور تا به حال اجرای موسیقی متال یا راك را به خود دیده‌اند. برگزاری تعد‌ادی از این اجراها از طرف دانشجویان و تعدادی از آنها از طرف غیردانشجویان صورت گرفته است.بعضی از این كنسرت‌ها با وجود داشتن مجوز در زمان اجرا به علت هیجانات شدید تماشاگران تعطیل شده‌اند.اجراها معمولا با نورپردازی‌ها و دكوراسیون‌ها یا آرایش‌ها و تیپ‌های جالب‌توجه مخاطبان و نوازندگان همراه است، به شكلی كه حراست دانشگاه بعد از برگزاری اجرا و در ایام تحصیلی اجازه ورود نوازندگان یا تماشاگران را به دانشگاه‌ها با این تیپ‌ها و آرایش‌ها‌ نمی‌دهد.حتی ممكن است تماشاگران در روز اجرا در مسیر حركت به دانشگاه توسط نیروی انتظامی دستگیر شوند. این اتفاق چند سال پیش در شیراز رخ داد و اجرای زیرزمینی یك گروه به‌خاطر دستگیری تماشاگران كه با مینی‌بوس قصد حركت به محل اجرا را داشتند، لغو شد.نكته دیگری كه قابل توجه است حضور خبرنگاران خارجی قبل و بعد از اجرا و تهیه گزارش‌های مستند خبری توسط آنها می‌باشد. تا به حال گزارش‌ها یا برنامه‌های مستند زیادی توسط گروه‌های غربی و اروپایی در مورد موسیقی غربی در ایران ساخته شده است. حتی دیده شده است كه یك محقق خارجی از طرف فلان دانشگاه غربی برای دریافت مدرك دكتری یا انجام پروژه تحقیقاتی به ایران آمده و به تحقیق درباره گروه‌‌های موسیقی یا گروه‌های شیطانی پرداخته است.برگزاری اجراهای زیرزمینیچون در بیشتر مواقع برگزاری اجرا روی سن و یا در اماكن دولتی و عمومی غیرممكن است، گروه‌ها اقدام به برگزاری اجراهای زیرزمینی می‌كنند كه معمولا در محافل خانگی صورت می‌گیرد.در این اجراها تماشاگران و علاقه‌مندان به رقص متال به جنباندن شدید سر مانند دراویش اهل تصوف  می‌پردازند.این رقص انرژی زیادی از تماشاگر می‌‌گیرد و بعضی از تماشاگران با مصرف قرص، انرژی خود را برای انجام چند ساعته‌ آن تقویت می‌كنند. گاه انجام این رقص برای مدت زیاد باعث بروز اختلالات جسمی در بین علاقه‌مندان شده و كار آنها به بیمارستان كشیده می‌شود.تلویزیون و رادیودر تلویزیون، برنامه‌هایی كه ریتمی تند و نیاز به موسیقی‌های پرجنب‌وجوش دارند مانند برنامه‌های ورزشی، خبری یا تبلیغات بازرگانی و... از این موسیقی‌ها در برنامه‌های خود استفاده می‌كنند.البته بعضی از سریال‌ها یا فیلم‌های داخلی كه محتوای ترسناك یا موضوعات مربوط به شیطان دارند نیز از این موسیقی‌ها استفاده می‌كنند كه در این صورت موزیك آنها توسط آهنگسازان داخلی ساخته می‌شود.بعضی از موسیقی‌هایی كه در برنامه‌های غیرداستانی تلویزیون مورد استفاده قرار می‌گیرند، توسط بعضی از گروه‌های شیطانی با گرایشات منحرفانه كار شده‌اند.استفاده برنامه‌سازان از این موسیقی‌ها به دلایل زیر است:1 - ساختار این موسیقی‌ها با محتوای برنامه‌ها متناسب است و در صورت استفاده نكردن از این موسیقی‌ها، پیدا كردن موسیقی جایگزین كار مشكلی است.2 - برنامه‌سازان چون تنها از ساختار مفرح و شاد این موسیقی‌‌ها بهره می‌گیرند از محتوای این گروه‌ها یا گرایشات سازندگان آن آگاه نیستند. به غیر از تلویزیون، این موسیقی در برنامه‌های رادیویی نیز به كرات مورد استفاده قرار می‌‌گیرد كه برای نمونه می‌توان به رادیو جوان اشاره كرد كه بیش از همه از این موسیقی‌ها استفاده كرده است.البته به غیر از موسیقی‌ها، تلویزیون تا به حال چندین بار از نشانه‌ها یا مفاهیم شیطانی در برنامه‌های خود استفاده كرده كه همه به صورت ناآگاهانه بوده است.برای مثال پخش تیزر تبلیغاتی از موسسه‌ای كه جایزه آن دارای عدد 666 بود یا همچنین شعری كه بارها در یكی از سریال‌های شبكه 3 توسط هنرپیشگان خوانده می‌شد و این عدد در آن به كار رفته بود.یا همچنین دكور و لوگوی یكی از برنامه‌های شبانه شبكه 3 كه متناسب با یك نشانه شیطانی بود. این علائم در برنامه‌های خارجی كودك و نوجوان نیز مورد استفاده قرار گرفته‌اند مانند علامت «كرانادو» یا دست شیطان در كارتون مرد عنكبوتی، البته پیش از برنامه‌های داخلی، فیلم‌های خارجی پخش شده دارای مشكل بوده‌اند كه از آن جمله می‌توان به فیلم ارباب حلقه‌ها و هری پاتر و برنامه سینما ماوراء با فیلم‌هایی مانند كنستانتین و كودك را دعا كن و... اشاره كرد.اینترنتاینترنت به خاطر آن كه رسانه‌ای با قابلیت فعالیت‌های زیرزمینی است و ردیابی و شناسایی كاربران در آن عملا غیرممكن است به یكی از رسانه‌های اصلی شیطان‌گرایان تبدیل شده و بیشتر گروه‌های شیطانی برای تبلیغات و بحث و گفتگو از آن استفاده می‌كنند.گروه‌های شیطان‌پرست در داخل كشور، وبلاگ‌ها و سایت‌های مختلفی را راه‌‌اندازی كرده‌اند كه از طریق آن به تبادل اطلاعات می‌پردازند.عموم گروه‌‌های بلك‌متال از طریق اینترنت به تبلیغ گروه خود می‌پردازند، یا موسیقی خود را از این طریق در اختیار علاقه‌مندان قرار می‌دهند. همچنین همه برنامه‌ها یا میتینگ‌ها از طریق اینترنت تنظیم می‌شوند.ارتباط با كلیساهای شیطانی یا شیطان‌پرستان خارجی یا سایر گروه‌های متال دیگر نیز از همین طریق صورت می‌‌پذیرد.  لباس و زیورآلاتلباس‌های گروه‌های متال یا گروه‌‌های شیطانی دارای لوگوی گروه‌های موسیقی متال یا نشانه‌های معروف فرقه‌های شیطانی مانند پنتاگرام، صلیب برعكس، 666 و... می‌باشد.این لباس‌ها از خارج از كشور، مثلا از دبی یا تركیه وارد ایران شده و توسط تعداد خاصی فروشنده لباس كه كار اصلی آنها فروش این لباس‌ها می‌باشد، به فروش می‌رسد.فروش این لباس‌ها با توجه به این كه محدودیت‌های زیادی برای دسترسی به آنها در داخل وجود دارد، برای فروشندگان سودآور می‌باشد. لباس‌ گروه‌‌های شیطانی معمولا به رنگ سیاه بوده و به صورت تی‌شرت و شلوار تنگ و چسبان می‌باشد.كفش پسران به صورت پوتین و دختران به صورت چكمه‌های چرمی با ساق‌های بلند است. كفش‌های غیرپوتین نیز به صورت یك لنگه قفل و یك لنگه كلید نیز است.در بین آرایش‌ها معمولا آرایش و میكاپ به شكل تیپ جنس مخالف دیده می‌شود، مثلا در مورد مو، پسران مانند دختران و دختران مانند پسران آرایش می‌كنند.زیورآلاتزیورآلات مورد استفاده جوانان علاقه‌مند به صورت انگشتر تك‌بند یا تمام بند، انگشترهای اسكلتی، گردنبند، لب‌گیر، دستبند یا مچ‌بندهای چرمی، دستبندهای تیغ‌دار، لنزهای چشمی شیطانی، گوشواره و... است.این انگشترها معمولا دارای جنس نقره و به شكل علائم شیطانی یا علائم و لوگوی گروه‌های شیطانی و یا علائم اسكلتی و وحشتناك می‌باشد كه معمولا به شكل الهه‌های شیطانی هستند.این زیورآلات عمدتا توسط فروشندگان اجناس نقره در كشور به فروش می‌رسند و معمولا مغازه‌های خاصی اقدام به فروش آنها می‌كنند.لازم به ذكر است كه بیشتر فروشندگان با آگاهی قبلی اقدام به فروش این لباس‌ها یا علائم می‌كنند و تنها عده كمی از آن آگاهی ندارند، چرا كه به مرور زمان فروشندگان در تماس با خریداران، آنها و گرایشاتشان را خواهند شناخت.عده‌ای از این فروشندگان گاه حتی از مشتریان خود سفارش ساخت علائم خاص یا خرید لباس با فرم‌های خاص را نیز دریافت می‌كنند. البته تعدادی مغازه خیاطی نیز وجود دارند كه با دستگا‌‌ه‌های كامپیوتری خود علائم و نشانه‌ها یا كلمات و لوگوهای خاص را روی لباس مشتریان می‌دوزند.آرایشگاه‌هادر خارج از ایران و در كشورهای غربی، كلوپ‌‌های خاصی هستند كه اقدام به میكاپ و آرایش‌های شیطانی می‌كنند. گاه این آرایش‌ها ساعت‌ها طول می‌كشد. كارشناسان در بررسی این تیپ‌ها و مدل‌ها به آنها زیبایی‌شناسی شیطانی می‌گویند كه منظور آرایش به صورت هر چه زشت‌تر شدن می‌باشد.در ایران در حال حاضر تعدادی آرایشگاه‌های زیرزمینی در این زمینه فعال هستند. مدل موی شیطانی در ایران فعلا به صورت موی خیلی بلند یا بدون مو (طاس)‌ است. عده‌ای از جوانان علائم شیطانی را روی سر خود به صورت منفی و مثبت درمی‌آورند. در تیپ‌های شیطانی مدل مو، لباس، كفش و زیورآلات حتما باید با هم هماهنگ باشند، مثلا در مورد لباس، اگر لباس به جای تنگ بودن گشاد باشد از تیپ متال وارد تیپ رپ می‌شویم.در حال حاضر عده قابل توجهی از جوانان از مدل‌های شیطانی مانند موهاك، قارچی، طاووسی و... استفاده می‌كنند ولی چنانچه آنها از نظر لباس نیز تیپ‌های شیطانی نداشته باشند، نمی‌شود به آنها شیطان‌پرست اطلاق كرد، چرا كه در حال حاضر عده‌ای از جوانان كه ممكن است اصلا گرایشات شیطانی نداشته باشند از این مدل موها جهت جلب توجه و... استفاده می‌كنند .محصولات صوتی و تصویری شیطانیهمان‌طور كه قبلا هم به آن اشاره شد آنچه بیش از همه یك شیطان‌پرست یا متال‌باز را در بین همگروهان خود قدرتمند می‌سازد، میزان آرشیو سی‌دها یا دی‌وی‌دی‌های صوتی و تصویری اوست. معمولا متال‌بازها خساست بسیاری در دادن مجموعه‌های موسیقیایی یا مستندات شیطانی خود به یكدیگر دارند، مخصوصا اگر آن كلیپ یا برنامه، كمیاب نیز باشد. این محصولات یا از طریق ماهواره، یا از طریق كشورهای همسایه، یا از طریق دانلودهای اینترنتی به دست علاقه‌مندان می‌رسد.تعد‌ادی از این سی‌دی‌ها به صورت آزاد در فروشگاه‌های سطح كشور به فروش می‌رسند و تعدادی از آنها كه دارای جنبه‌های منفی‌تری هستند، به صورت دست به دست یا از طریق فروشندگان خانگی به فروش می‌رسند.در بین این محصولات معمولا سی‌دی‌هایی از تصاویر مستند جنایات دیكتاتورهای بزرگی مانند هیتلر یا صدام حسین نیز به چشم می‌خورد یا در این فیلم‌ها تصاویر چندش‌آور قربانیان حوادث و سانحه‌‌های مرگباری كه خشونت در آنها موج می‌زند مانند صحنه‌هایی از كشتار و شكنجه‌ها یا اعدام‌های جنگی، یا تجاوزهای خشن، آزار حیوانات و... به وفور یافت می‌شود.هالیوود و شیطان‌پرستیدر تاریخ سینما فیلم‌های متعددی در مورد شیطان‌پرستی، گروه‌های ضدزن، خون‌آشام‌ها، مرده‌خوارها و... ساخته شده است. برای بعضی همیشه این معما بوده است كه آیا اول چنین گروه‌های شیطانی وجود داشته‌اند و بعد از روی آنها فیلم ساخته شده است یا اول چنین فیلم‌هایی ساخته شده است و بعدا چنین گروه‌هایی به وجود آمده‌اند. از فیلم‌های مطرح كار شده در گذشته می‌توان به دروازه نهم، بچه رزماری و دراكولای برام استوكرز یا از مدل‌های قدیمی‌تر آن به نمایشنامه‌های فاوست، دكتر فاستوس و... اشاره كرد.در حال حاضر در هالیوود فیلم‌های شیطانی متعددی ساخته می‌شوند كه موضوع عمده آنها سكس و خشونت است. در این فیلم‌، شكنجه، تجاوز، سنگدلی و بی‌رحمی موج می‌زند. در كنار آن فیلم‌هایی با موضوع مرده‌خواری، خونخواری و... ساخته می‌شوند كه مخاطب اصلی آنها علاقه‌مندان به موسیقی متال و گروه‌های شیطانی هستند.برای مثال می‌توان به فیلم هشت میلیمتری فیلم‌های اره اشاره كرد كه موضوع اصلی آنها خشونت و تجاوز است. ادامه ساخت این فیلم‌ها گاه به شماره‌های 4 و 5 می‌رسند. برای مثال به طالع نحس 3 یا اره 5 می‌توان اشاره كرد.آنتوان لاوی قبلا در فیلم بچه رزماری بازی كرده بوده و در دهه اخیر نیز فیلم مستندی با عنوان شیطان سخن می‌گوید از او ساخته شده است.در حال حاضر بسیاری از گروه‌های شیطانی درباره گروه خود فیلم سینمایی ساخته‌اند و بسیاری از كارگردانان با امكانات زیاد در خدمت آنها برای ساخت كلیپ‌های پرخرج شیطانی هستند. گاه ساخت یك كلیپ چند دقیقه‌ای با قیمت ساخت یك فیلم سینمایی تمام می‌شود.برای مثال می‌توان به كلیپ‌های مرلین منسون اشاره كرد كه در نهایت ظرافت‌های برنامه‌سازی و كارگردانی ساخته شده‌اند. در حال حاضر بسیاری از گروه‌های شیطانی، آهنگساز فیلم‌های مطرح جهانی هستند. برای نمونه می‌توان به فیلم ماتریكس یا بزرگراه گمشده اشاره كرد كه آهنگسازی آن توسط مرلین منسون كار شده است.در حال حاضر موسیقی‌ سكانس‌ها یا فیلم‌های ترسناك و دلهره‌آور عموم فیلم‌ها توسط شیطان‌پرستان ساخته می‌شود. در داخل كشور خودمان ایران هم موسیقی سریال‌هایی با موضوعات شیطانی توسط آهنگسازان موسیقی متال كار می‌شود و در داخل سریال‌هایی كار شده‌اند كه مانند برنامه‌ها و فیلم‌های غربی در ترویج شیطان‌گرایی موثر بوده‌اند.در اروپا نوعی تفكر از طریق این فیلم‌ها به مردم تزریق شده است كه ترویج شیطان‌گرایی پرخطر است. آن تفكر به این صورت است كه شیطان در جهت دخالت در امور روحی و مادی دارای قدرت‌های زیادی است. مثلا قادر است در جسمی حلول یا تناسخ داشته باشد یا این كه می‌تواند اجسام را به حركت درآورده و در زندگی عادی مردم دخالت كند. طبق احكام اسلامی شیطان فقط توانایی وسوسه كردن انسان را دارد و بس.اما در  برخی فیلمها كه در چند سال گذشته  پخش شده‌اند به نوعی این تفكر غلط را به مخاطب القاء كرده‌اند كه شیطان قادر به دخالت یا تغییر در امور مادی است.در فیلم‌های غربی این نگرش كه تا حدودی با تفكر مسیحی نیز همخوانی دارد به تماشاگر القاء می‌شود و این خود زمینه‌ساز گرایش به شیطان جهت در امان بودن از او یا كسب قدرت از او است.از نمونه فیلم‌های غربی در این زمینه می‌توان به فیلم «كنستانتین» یا فیلم «جن‌‌گیر» اشاره كرد كه هر دو از تلویزیون یا آنونس‌های متعدد پخش شده‌اند.پراكندگی جغرافیایی گروه‌های شیطانیعلاقه‌مندان به موسیقی بلك متال یا گروه‌های شیطان‌پرست عموما در مناطق یا استان‌هایی از كشور بیشتر از جاهای دیگر تمركز جمعیتی دارند، حتی این مساله درباره پاتوق ها نیز صادق است.این گروه‌ها در بین ارامنه و مسیحیان در قیاس با ادیان دیگر در ایران از جمعیت قابل توجهی برخوردار هستند.در این مناطق گروه‌های ضدمسیحی كه خود را با نام آنتی كریست معرفی می‌كنند، دیده می‌شوند. این گروه‌ها در مناطقی كه سكونت دارند بر جوانان دیگر تاثیر‌گذار هستند. به شكلی كه در مجاورت آنها عده‌ای از جوانان ادیان دیگر نیز خود را آنتی‌كریست یا ضد مسیح معرفی كرده و با آنها همفكر می‌شوند.در داخل كشور و حتی در دنیا می‌توان گفت كه گروه‌های ضدزرتشتی یا ضد یهودی وجود ندارند. البته در دنیا گروه‌های ضداسلامی نیز وجود دارند كه نسبت به گروه‌های ضدمسیحی بسیار كم تعداد هستند.هدف از بیان این مطلب این است كه شیطان‌پرستان و كلا سایر گروه‌های منحرف در كشور دارای پاتوق‌های خاص و ویژه‌ای هستند كه این نكته خود بیانگر انتقالی بودن گرایش به این جریانات است، به شكلی كه جوانان آن را با همنشینی و مجاورت با دوستان و همسالان خود به یكدیگر انتقال می‌دهند و معمولا در بین این جوانان گرایش ذاتی یا استعدادی برای جذب به این گروه‌ها وجود ندارد.اقدامات و مراسم گروه‌های شیطان‌پرست در داخل كشوردر بین این گروه‌ها رفتارهای عمومی مختلفی شایع هستند، بعضی از این رفتارها حالت فردی، بعضی حالت جمعی و بعضی از آنها مشخص نیستند كه به صورت فردی یا جمعی انجام می‌شوند.عموم رفتارها در ابتدا از جدیتی برخوردار نبوده و به خاطر جلب توجه صورت می‌گیرند ولی در ادامه با استمرار و تكرار، حالتی جدی به خود می‌گیرند و خطرناك می‌شوند.بعضی از رفتارها در علاقه‌مندان در حالت باور و اعتقاد وجود داشته و كمتر عملی می‌شوند و معمولا در حالت شایعه قرار دارند و حتی ما نمی‌‌دانیم كه آیا این رفتار توسط آنها به انجام رسیده یا نه و اگر انجام شده چند بار بوده و چقدر شیوع داشته است.چیزی كه مسلم است این است كه این رفتارها در بیشتر این جوانان مشترك است و همه از این رفتارها صحبت به میان می‌آورند. معمولا شایعات مشترك هستند و عده زیادی ادعا دارند كه این رفتارها را از خود بروز داده‌اند یا از دیگران دیده‌اند.به طور كلی اقدامات و رفتارهای زیر در بین شیطان‌‌گرایان عمومیت دارد:1 - بی‌اعتقادی به خدا، دین، آخرت، پیامبران و ...2 - اهانت به كتب مقدس و مخصوصا كتاب انجیل كه معمولا آن را یا پاره می‌كنند یا می‌سوزانند و ...3 - اهانت به علامت‌ها یا اشیاء یا اماكن مقدسه، مثلا برعكس كردن صلیب حضرت مسیح یا اهانت به قبله‌گاه مسلمین یا نوشتن جملاتی روی كلیساها و...4 - اغفال دختران با اقدام به آزار و  و اذیت و رابطه جنسی همراه با خشونت با آنها به خاطر عقاید ضد زنی و ابرمردی.عده زیادی از این گروه‌ها با خشم زیاد اعلام می‌كنند كه از زن‌ها متنفرند و هیچ رابطه‌ای با آنها بجز خشونت یا تجاوز نمی‌توانند داشته باشند. عده‌ای از آنها معتقد هستند كه زنان موجوداتی پست و ضعیف هستند كه فقط جهت ارضای غرایز مردان آفریده شده‌اند و نباید بیش از این به آنها بها داد.در موسیقی بلك متال گروه‌های زیادی وجود دارند كه بر ضد زنان شعر می‌سرایند یا آهنگ یا كلیپ می‌سازند. در این كلیپ‌ها به وحشیانه‌ترین شكل ممكن به زنان توهین شده و آنان را مورد آزار و اذیت قرار می‌دهند.به خاطر همین تفكرات در این موسیقی است كه در غرب هرجا دختر یا زنی مفقود می‌شود یا مورد تجاوز یا قتل قرار می‌گیرد ابتدا شیطان‌پرستان و متال‌بازها را مقصر می‌دانند.در غرب شایع است كه شیطان‌پرستان جهت انجام مراسم خود باید دختران باكره یا زنان را قربانی كرده یا در راه شیطان به آنها تجاوز كرده، آنها را باردار سازند.جالب آنجاست كه بعضی از خوانندگانی كه در كلیپ‌های خود به آزار و اذیت زنان می‌پردازند خود در انگشتشان حلقه ازدواج دارند یا در پشت صحنه كارهایشان می‌بینیم كه نامزد یا همسر دارند.عده‌ای از شیطان‌پرستان از این‌كه مردم مسائلی مانند قتل و جنایت‌های خشن و وحشتناك را به آنها نسبت می‌دهند ناراحت هستند و آنها را شایعه می‌دانند ولی عده‌ای از آنها، آن را پذیرفته‌ و اعتراف و اقرار به انجام چنین كارهایی می‌كنند.بعضی از این قتل‌ها و جنایات فقط متوجه زنان و كودكان نیستند. بلكه در بین اقشار دیگر جامعه نیز دیده می‌شوند. برای مثال به نمونه‌هایی از آنها كه توسط یك مستند به نام‌ «زنگ‌های دوزخ» گزارش شده‌اند، توجه كنید.تامی سالی‌وان در سال 1988 در نیوجرسی در حالی كه فقط 16 سال داشت به طرز وحشتناكی مادر خود را با چاقوی پیش‌آهنگی‌اش میكشد. او دو دست مادرش را قطع  و صورتش را از جمجمه جدا كرده، پس از این كار به طرز وحشیانه‌ای رگ و دست خودش را می‌برد، به شكلی كه دستش از بدن جدا می‌شوند.طبق گزارش‌های پلیس او به موسیقی متال و جادوگری علاقه‌مند بوده است.در 12 آوریل 1985 یك پسر 14 ساله طرفدار گروه آیرن میدن سه نفر را كشت. او علامت 666 را بر سینه خود خالكوبی كرده بود.یا مثلا شخصی به نام ریچارد رامسیس جنایتكار بدنام كالیفرنیایی كه عده زیادی را با كارد به قتل رسانده و تحت تاثیر گروهی به نامAC/DC  بوده است. او علامت پنتاگرام كه یك نشانه شیطانی است روی بدن قربانیان یا دیوار خانه آنها می‌كشیده است.نمونه دیگر، موردی است كه در فیلم مستند مایكل مور «بولینگ برای كلمباین» شاهد تصاویری از آن بوده‌ایم. در این فیلم دو جوان دبیرستانی كه 16 و 17 ساله به نظر می‌رسند از كمپانی‌های اسلحه‌سازی آمریكا چند عدد اسلحه سنگین مسلسل، نارنجك و ... خریداری می‌كنند و روز بعد در مدرسه با این سلاح‌ها 12 تن از همكلاسی‌های خود را به قتل رسانده و عده زیادی را نیز مجروح می‌سازند. بعد از این جنایت، اقدام به خودكشی می‌كنند.كن‌ود خبرنگار، محقق و گزارشگر برنامه تلویزیونی در مستند زنگ‌های دوزخ چنین می‌گوید:«چرا ما میلیاردها دلار صرف تبلیغات می‌كنیم، چون مردم به تبلیغات پاسخ می‌دهند. این موسیقی هم نوعی تبلیغاته و من بچه‌هایی را دیدم كه به این تبلیغات پاسخ دادند، من آنها را روی سكوی سردخانه دیده‌ام.»در ایران ما نمی‌دانیم كه چه تعدادی از قتل‌های وحشیانه و مرموز كه به صورت كشف‌نشده باقی مانده‌اند به دست شیطان‌پرستان صورت گرفته یا می‌گیرند. البته عموما تصور می‌شود كه آنها فقط ادعای انجام چنین كارهایی را دارند و هرگز توانایی انجام آن را ندارند.5-كشتن و آزار حیواناتی مانند سگ، گوسفند و گربه به صورت دار زدن، سر بریدن، سوزاندن و ...این مساله به كرات در بین جوانان شیطان‌گرا اتفاق افتاده و خود به آن اقرار كرده‌اند. این  اتفاق در بسیاری از كلیپ‌ها و حتی لایوهای زنده متال رخ داده است مانند منفجر كردن یك حیوان با دینامیت یا له كردن جوجه‌ها با كفش‌های آهنین و...6- برگزاری مراسم خودزنی و بعد از آن خوردن خون خود یا دیگری خودزنی بین جوانان علاقه‌مند به موسیقی متال از رواج بالایی برخوردار است. این خودزنی‌ها به شكل‌های مختلف در بین پسران و دختران دیده می‌شود. خودزنی در گذشته یكی از مراسم خاص شیطان‌پرستی بوده است كه با آن شیطان‌پرستان سعی كرده‌اند توجه شیطان را به خود  جلب كنند.خوانندگان و گروه‌های زیادی در موسیقی وجود دارند كه اقدام به خودزنی می‌كنند. ستارگان موسیقی متال مانند «سیدو شیز» یا «آلیس كوپر» ستاره هوی‌متال‌راك مرتكب آن شده‌اند یا حتی ایگی پاپ یكی از خوانندگان پانك كه شیشه شكسته آبجو را روی صحنه روی پوست سینه‌اش می‌كشد. این خودزنی‌ها گاه به حالت خودكشی نیز نزدیك می‌شود. حتی شایعاتی در مورد بعضی از گروه‌هایی كه اقدام به قطع اندام بدن خود كرده‌اند شنیده می‌شود و حتی عكس‌هایی در اینترنت درباره آنها وجود دارد.خونخواری نیز در بین علاقه‌مندان رواج دارد ولی به نسبت كمتر از خودزنی‌هاست. خونخواری در بین علاقه‌مندان شیطانپرستی در ایران یا در بین خوانندگان درخارج اصلا شایعه نبوده و واقعیت دارد.خونخواری یكی از مراسم خاص شیطان‌پرستان است كه در آن خود خون یا خون را همراه با شراب می‌نوشند. این مراسم را شیطان‌پرستان به خاطر تمسخر مراسم شام آخر حضرت مسیح انجام می‌دهند كه ایشان (مسیح)‌ به قول مسیحیان در آن مراسم فرموده‌اند: از این شراب بنوشید كه همانا خون مناست. البته لازم به ذكر است كه خودزنی در بین بعضی جوانان درغیر از گروه‌های شیطان پرست نیز رواج دارد. خودزنی در بین بیماران روانی، زندانیان یا جوانانی كه می‌خواهند شجاعت و جسارت خود رابه بقیه نشان دهند هم دیده میشود.گاهی اوقات خودزنی در بین علاقه‌مندان متال بعد از مصرف مشروبات الكلی یامصرف مواد مخدر یا مواد روان‌گردان اتفاق می‌افتد كه عده‌ای از آنها این عمل را بعد از مصرف، مرسوم قلمداد می‌كنند. عده‌ای از جوانان علاقه‌مند به موسیقی متال علت خودزنی را جدای از جلب توجه، به افسردگی و مشكلات روحی نیز نسبت میدهند.مصرف مواد مخدردر موسیقی متال كه در آن عموما به مسائل ماوراءالطبیعه پرداخته می‌شود هیچ چیز به اندازه مواد مخدر رواج ندارد. البته یكی از توجیهات آنها برای مصرف مواد، نیرو گرفتن از مواد برای خلق آهنگ یا سرودن اشعار ماورایی است.مصرف مواد در بین علاقه‌مندان از همان ابتدای ورود موسیقی شروع می‌شود و عده كمی از جوانان هستند كه علی‌رغم ورود به این موسیقی درگیر اعتیاد نشده‌اند.بسیاری از ستارگان راك، جان خود را بر سر مصرف مواد از دست داده‌اند، عده‌ای از آنها كه از بزرگ‌ترین خوانندگان یا نوازندگان موسیقی راك هستند بر اثر مصرف زیاد فوت كرده‌اند. افرادی همچون جیمیه ندرمیكس، جیمی شاپلینف، كیت مون، جام بانا، باب مارلی و ...كارشناسان معتقد هستند كه یكی از دلایل شیوع مصرف مواد مخدر در بین خوانندگان راك و متال این است كه چون پخش‌كنندگان مواد مخدر در دنیا هیچ رسانه‌ای برای تبلیغ مواد خود ندارند این مواد را به صورت رایگان و به مقدار بسیار در اختیار خوانندگان و نوازندگان متال قرار می‌دهند تا آنها با مصرف آن، آن را بین جوانان رواج دهند.عموما تماشاگران برای نشان دادن محبت خود به خواننده در هنگام اجرا یا بعد از آن به او مواد مخدر هدیه می‌دهند تا به این صورت علاقه خود را به او نشان دهند.در حال حاضر جوانان در ایران در كنار مصرف مواد مخدر گیاهی، از داروها و مواد مخدر شیمیایی خاصی مصرف می‌كنند.برای نمونه آنها داروهای خواب‌آور یا آرام‌بخشی مانند ترامادول، دیازپام، كلرازپام، اگزوزپام،  بی‌پری می‌دین یا... را به تعداد بالا گاه به اندازه یك برگ قرص مصرف می‌كنند و به نشئگی‌های 24 ساعته یا چند روزه می‌روند. داروخانه‌ها عموما باید با نسخه پزشك این داروها را در اختیار آنها قرار بدهند ولی متاسفانه این طور نبوده و آنها به صورت آزاد این داروها را به مشتریان می‌فروشند. مصرف این داروها آن هم با تعداد بالا در حد یك برگ یا 2 برگ آثار ویران‌كننده‌ای بر تن یا جسم آدمی دارند.تخریب اموال عمومیعلاقه‌مندان به این موسیقی‌ها به خاطر افكار و عقاید آنارشیستی گاه اقدام به تخریب و غارت اموال عمومی از جمله باجه‌های تلفن، عابر بانك‌ها و... می‌كنند.كلام آخرحاصل كلام این كه تلاش سپاهیان شیطان در امر تهاجم فرهنگی، تلاش دوباره و چند باره آنها پس از شكست‌های نظامی و اقتصادی است.قدرت‌های مستكبر دنیای زر و زور در طول تاریخ بشریت راه‌های بسیاری را برای از بین بردن قدرت معنویت و دین امتحان كردند تا بتوانند دنیای مطلوب خود را بسازند، دنیایی بدون دین و تهی از اعتقادات تا اهداف سیاسی و اقتصادی آنها بیش از پیش تامین شود. آنجا كه انواع بمب‌های شیمیایی و تحریم‌های اقتصادی و ترورهای فردی و جمعی نمی‌تواند وحدت ملی و اسلامی جوانان ایرانی را درهم شكند، شاید ایجاد گروه‌های تخدیری بتواند آنها را پراكنده كند و جامعه اسلامی را به ورطه فنا و نابودی بكشاند. بدون شك حفاظت و حراست مسوولان از مرزهای فرهنگی باز هم مثل گذشته خواب شیرین سلطه مستكبرین را آشفته خواهد كرد.

رواج شیطان پرستی

انتشارفیلم ها  در  بین  کودکان  از  جمله  (Harry Potter)

 یکی از ترفند های خطرناک دستگاه شیطانی فراماسونری برای اجرای اهدافش، تلاش برای انس دادن

 

انسان ها (به خصوص کودکان) با سحر، جادو و تعالیم شبه کابالایی می باشد. قبل از ارایه ی توضیحات

 

بیشتر در این زمینه، توجه شما را به بحث های مقدماتی زیر جلب می کنیم: در تمام ادیان الهی، سحر

 

و جادوگری نکوهش شده است و جزء امور ممنوعه می باشد. در دین اسلام نیز احادیث و روایات بی

 

شماری از معصومین(ع) پیرامون ممنوعیت سحر بیان شده است. برای نمونه در این زمینه می توان به

 

حدیث زیر از امام صادق (ع) به نقل از جد بزرگوارشان حضرت علی (ع) اشاره کرد:

 

 « عَنِ الْبَزَّازِ عَنْ أَبِی الْبَخْتَرِیِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ (ع) أَنَّ عَلِیّاً (ع) قَالَ:مَنْ تَعَلَّمَ شَیْئاً مِنَ السِّحْرِ قَلِیلًا أَوْ

 

کَثِیراً فَقَدْ کَفَرَ وَ کَانَ آخِرَ عَهْدِهِ بِرَبِّهِ وَ حَدُّهُ أَنْ یُقْتَلَ إِلَّا أَنْ یَتُوبَ. »

 

« از بزاز از ابی البختری از جعفر (صادق (ع) از پدرش (ع) از حضرت علی (ع) نقل شده است که فرمودند:

 

هر کس چیزی از سحر بیاموزد، زیاد باشد یا کم، کافر شده است و سرانجام کارش  با  خدایش  است؛

 

و  حدش  این  است  که  کشته  شود،  مگر  اینکه توبه کند. »

 

این حدیث خود به روشنی نشان می دهد که جادوگری گناه بسیار بزرگی است و حکم سنگینی دارد. اما

 

در جهان امروز که ارزش ها دگرگون شده است و همه چیز به صورت وارونه معرفی می گردد، کتاب ها و

 

فیلم های زیادی در مدح و ستایش جادوگری نوشته  و  ساخته  می شود.  متأسفانه  مخاطب  بسیاری

 

از  این  کتاب ها  و فیلم ها، کودکان هستند.  بدین ترتیب بسیاری از کودکان از دوران خردسالی با سحر

 

و  جادوگری  آشنا می شوند و با توجه به این که در آنان رشد شناختی کامل نیست، بسیاری از آن ها

 

آرزو می کنند که ای کاش  به جای قهرمان  کتاب ها  و  فیلم ها  بودند و می توانستند هر چیز که

 

می خواستند برای خود مهیا کنند.

 

متاسفانه امروزه بازار بسیاری از این کتاب ها و فیلم ها بسیار داغ است و بعضی از آن ها در زمره ی پرفروش

 

ترین کتاب های تاریخ قرار دارند. از جمله ی این کتاب ها و فیلم ها می توان به (علی بابا و چهل دزد بغداد)،

 

(علاءالدین و چراغ جادو)، (Harry Potter) و (Shrek) اشاره کرد. در بین کتاب ها و فیلم های مذکور،

 

(Harry Potter) هم از نظر میزان فروش و هم از نظر میزان تأثیر، موقعیت ویژه ای دارد.  داستان های

 

(Harry Potter) در زمره ی پرفروش ترین کتاب های تاریخ قرار گرفته و از آن انیمیشن ها و فیلم های زیادی

 

ساخته شده است؛ شهرت این مجموعه داستان ها به حدی است که کتاب ها و فیلم های (Harry Potter)

 

از نظر  درآمدزایی  نیز  در  بین  درآمدزاترین  کتب  و  فیلم های  تاریخ،  جای گرفته اند.

 

در این بین،  شواهد  مهمی  وجود  دارند  که  نشان  می دهند  داستان های (Harry Potter) واضحاً در

 

جهت اهداف شیطانی فراماسون ها و صهیونیست ها تولید شده اند. از جمله ی این شواهد، می توان

 

به موارد زیر اشاره کرد:

 

۱ – تعالیم جادوگری (Witchcraft) که (Harry Potter) به کرات  از  آن ها  بهره می برد، قرابت بسیار زیادی با

 

تعالیم شیطان پرستی و همین طور کابالا دارد. به طوری که علایم و وسایل و عباراتی که در (Witchcraft) به

 

کار برده می شوند، عمدتاً همان علایمی هستند که در کابالا و شیطان پرستی به کار می روند. از جمله ی

 

این علایم می توان به علامت های الحادی چون ستاره ی شش گوش، (Baphomet) و ... اشاره کرد که در

 

شیطان پرستی، تعالیم کابالا (و تعالیم فراماسونری که برگرفته از تعالیم کابالا است)، و نیز تعالیم (Witchcraft)

 

به خصوص (Black Witches = جادوگران شیطانی) مشترک  است. بدین ترتیب  می توان  چنین  دریافت  که 

 

فیلمی  که از  جادوگری (Witchcraft) حمایت  می کند، از تعالیم مشابه مانند شیطان پرستی و ... نیز

 

حمایت می کند.

 

۲ – الهه ی جادوگری (Witchcraft) و خدای جادوگران، (Baphomet) است. این الهه، برای شیطان پرستان،

 

کابالیست ها و فراماسون ها نیز مقدس بوده و نماد شیطان می باشد. بنابراین گروه های جادوگری

 

(Witchcraft) نیز،  به مانند شیطان پرستان، کابالیست ها و فراماسون ها، شیطان ر ا  تقدیس می کنند.

 

با این اوصاف می توان گفت که فیلم (Harry Potter) نیز که به ترویج جادوگری می پردازد، عقاید شیطان

 

پرستی و فراماسونری را به صورت غیر مستقیم  ترویج می نماید؛  چرا  که  این گروه ها نیز همانند گروه های

 

جادوگری، به (Baphomet) اعتقاد دارند.

 

۳ – تعالیم  جادوگری (Witchcraft)  چه  از  نوع  خوب (White)  و  چه  از نوع بد (Black)، همگی برپایه ی

 

تفکرات الحادی و جاهلی (Paganism) شکل گرفته اند و پذیرفتن این تعالیم، مستلزم نفی مذهب است.

 

بنابراین کودکانی که در کودکی به جای آموختن کتب الهی و تعالیم مذهبی، فنون و تعالیم الحادی را در

 

داستان ها می آموزند، زمینه ی مستعدتری برای پذیرش کفر و الحاد در دوران بزرگسالی خواهند داشت. 

 

بدین ترتیب همان طور که ذکر شد، گروه های جادوگری (Witchcraft)، هم شیطان پرستی (Satanism) و هم

 

تعالیم جاهلی و الحادی (Paganism) را ترویج می کنند.

 

۴ – تعالیم  الحادی  کابالا  که  سرمنشأ  تفکر فراماسونری است،  شباهت بسیار  زیادی  با  جادوگری

 

(Witchcraft) دارد؛  بنابراین  هنگامی  که  از طریق  داستان هایی  مانند (Harry Potter)،  جادوگری

 

(Witchcraft)  ترویج می شود، عملاً تعالیم ماسونی کابالا نیز رواج می یابد و بدین ترتیب ذهن کودکان 

 

برای  پذیرش  تعالیم  فراماسونری در  دوران  بزرگسالی،  آماده تر می گردد.

 

 – در داستان های(Harry Potter)، از نماد های فراوانی استفاده شده است که بسیاری از آن ها در گروه های

 

مخفی، ماسونی و صهیونیستی نیز استفاده می شوند. برای مثال، سنگ فیلسوفان (Philosopher's Stone)

 

که نام یکی از داستان های (Harry Potter) است،  دارای مفاهیم  کابالایی  و  ماسونی  است؛  زیرا  نماد

 

سنگ  فیلسوفان،  ستاره ی شش گوش (Hexagram) می باشد. از سوی دیگر، لباس های سیاه رنگ

 

(Harry Potter) و دوستانش نیز کاملاً مشابه لباس های افرادی است که در گروه های مخفی  و  ماسونی

 

مانند (Skull & Bones) و ...  فعالیت  می کنند.  این مثال ها، بخشی از حرکت های مخفیانه و شیطانی

 

است که در جهت زیبا جلوه دادن نماد های مخفی و ماسونی در داستان های (Harry Potter) صورت

 

می گیرد.

 

بدین ترتیب همان طور که ملاحظه فرمودید، گسترش کتاب ها و داستان هایی همچون  (Harry Potter)  نیز

 

تحت  نفوذ  تشکیلات  جهانی  فراماسونی انجام شده است و هدف از آن، تهاجم به ذهن پاک کودکان و

 

جذب کردن آنان به سمت تعالیم الحادی، شیطانی و ماسونی در آینده می باشد؛ وگرنه یک نویسنده ی

 

آماتور و   یک داستان   بی محتوا   و   ضعیف،   به   هیچ   عنوان نمی توانستند به چنین شهرت جهانی

 

دست یابند.

 

-کتاب "هری پاتر و قدیسان مرگبار" از سوی برخی کشیشانِ کلیسای کاتولیک مورد اعتراض قرار گرفت.

 

به گزارش خبر گزاری کتاب ایران (ایبنا)، به نقل از پایگاه اطلاع رسانی "اپینیون" جمع کثیری از کشیشان

 

کلیسای کاتولیک در پی انتشار کتاب "هری پاتر و قدیسان مرگبار" به خاطر ترویج شیطان پرستی و انکار

 

خدا، نسبت به این کتاب اعتراض کردند.

 

-در سال 2005 میلادی "اسقف اعظم کلیسای گرین ویل" مراسم سوزاندن کتابهای هری پاتر را برگزار کرد.

 

هدف از کتاب سوزی این بود که نشان دهند تجلیل از جادو و جادوگری، مردم را به اعتقاد به شیطان وا می‌دارد.

 

هدف این کشیشان از سوزاندن کلمات شیطانی، نجات روح شیطانی است.

 

-بیشتر شهروندان انگلیس علاقه زیادی به طالع بینی و خرافات دارند به طوری که بسیاری از برنامه های

 

کاری خود را با طالع بینی تنظیم می‌کنند.

 

منبع: http://voapnn.blogfa.com/post-116.aspx

 

چندگانه پرستی دین زردشت درطی زمان2

آنچه به صورت سنتي بين بيشتر محققين و پژوهشگران متداول شده، اين نظريه است كه‎ ‎آريايي‌هاي ايراني همانند خويشاوندان هندي خود،

باورهاي طبيعت‌پرستانه‌اي داشتند،‎ ‎ولي با ‏ظهور پيامبري به نام «زرتشت» به سمت توحيد و يگانه‌پرستي، گرايش پيدا‎ ‎كردند.[7]
 

بنابراين ‏ساكنين ايران را بايد زرتشتي دانست كه «اوستا» كتاب مقدس آنها‎ ‎بوده[8] و حتي ‏مسلمانان، به هنگام ورود به فلات ايران

به دليل همين كتاب آنها را از‎ ‎زمره اهل كتاب به ‏حساب آوردند.

اين طرز تلقي كه باورهاي ديني زرتشتيان امروزي ايران و پارسيان هند را بازمانده‎ ‎باورهاي ‏ديني ايران باستان مي‌داند[9]
 

تمام اطلاعات تاريخي را بر اين فرضيه تطبيق‎ ‎داده و عرصه را بر ‏ارائه نظريه‌هاي نو و جديد، تنگ مي‌كند.

تمام داده‌هاي تاريخي كه از آثار ساختماني و كتيبه‌هاي باستاني دوره ماد،‎ ‎هخامنشي، ‏اشكاني و... به دست مي‌آيد و همچنين
 

گزارش‌هاي مورخين يوناني و نويسندگان‎ ‎اسلامي با ‏چنين پيش‌فرضي تجزيه و تحليل مي‌شود؛‌ ليكن اين نظريه با چندين
 چالش هم‏

مواجه است و ‏بايد به اين سئوال‌ها پاسخ دهد كه:

‏1ـ‌ تاريخ دقيقي براي ظهور زرتشت به عنوان پيامبر آيين مزديسني، وجود ندارد. عده‌اي تاريخ ‏ظهور او را ششصد سال
 

قبل از ميلاد[10] و برخي شش هزار سال قبل از‎ ‎ميلاد ‏دانسته‌اند.[11‏] بنابراين نمي‌توان گفت آريايي‌ها از چه زماني با
 

آيين زرتشت آشنا شده‌اند و پنج‎ ‎هزار و ‏چهارصد سال مدتي نيست كه بتوان آن را ناديده گرفت.

‏2ـ محل تولد زرتشت مردد بين آذربايجان، ري و افغانستان است[12] و اگر تولد او را‎ ‎شش‌هزار ‏سال قبل از ميلاد و منطقه
 

«آذربايجان» يا «ري» بدانيم ديگر
 نمي‌توانيم‎ ‎بگوييم وي از نژاد آريا ‏بوده و يا در ميان آريايي‌هاي افغانستان به پايتختي بلخ 

به‏‎ ‎تبليغ آيين خود پرداخت؛ زيرا در آن ‏زمان آريايي‌ها هنوز به منطقه خراسان بزرگ و‎ ‎فلات ايران وارد نشده بودند.

‏3ـ در مورد زرتشت اطلاعات چنداني وجود ندارد و آنچه به دست ما رسيده بيشتر ساخته‎ ‎ذهن برخي نويسندگان زرتشتي در

دوره اسلامي است كه سعي در ارائه چهر‌ه‌اي شبيه به‎ ‎چهره پيامبران بني‌اسرائيل از زرتشت داشته‌اند. در برخي از اين نوشته‌ها
 

مطالبي كه‎ ‎درباره ‏تولد، كودكي، نوجواني، معجزات و... آورده شده، نوعي تقليد ناقص و ناپخته از‎ ‎زندگي ‏پيامبراني چون
 

حضرت ابراهيم، حضرت موسي و حضرت عيسي مي‌باشد.[13‏]

‏4ـ كتابي كه «اوستا» ناميده مي‌شود به احتمال، بعد از ورود مسلمانان به ايران‎ ‎جمع‌آوري ‏شده[14] تا اينان خود را اهل كتاب معرفي كنند، زيرا

اولاً‌: قديمي‌ترين‎ ‎نسخه اوستا كه به خط ‏‏«دبيره» نوشته شده مربوط به 1325 ميلادي مي‌باشد، يعني حدود‎ ‎هفتصد سال پيش،

كه در ‏دانمارك نگهداري مي‌شود.[15]
 

ثانياً:اعراب كه زماني زير‏‎ ‎سلطه ساسانيان بودند و آنها را از ‏نزديك مي‌شناختند ايرانيان را صاحب كتاب‎ ‎نمي‌شمردند و حتي به پيامبر اسلام

و حضرت ‏امير‌المؤمنين علي(ع) اعتراض كردند كه چرا‎ ‎با آنها همانند اهل كتاب رفتار مي‌كنند.[16] ‏بنابراين آريايي‌هاي دوره

ساساني كتاب‎ ‎شناخته شده‌اي نداشتند و در برخي روايات تنها به ‏اين نكته اشاره شده كه يكي از‎ ‎مشركين مكه، در برابر قرآن، قصه‌هاي باستاني

ايران را ‏مي‌خواند تا مردم را به سوي‎ ‎خود جلب نمايد.

ثالثاً: بر فرض در دوره ساساني كتابي به نام اوستا بوده الان دليلي در دست نيست‎ ‎كه كتاب ‏اوستاي كنوني همان كتاب باشد.

رابعاً: حتي اگر باور كنيم كه اوستا كتاب مقدس زرتشتيان بوده باز اوستاپژوهان اعتراف‎ ‎مي‌كنند كه تنها قسمتي از بخش گاتها

به زرتشت تعلق دارد.[17] و بقيه آن يا به دوران‎ ‎قبل ‏از زرتشت باز مي‌گردد يا به دوره بعد از زرتشت؛[18]‌
 

بنابراين نبايد اوستاي‏‎ ‎كنوني را كتاب ‏مقدس زرتشت به حساب آورد.

حال با اين تشتت چند هزار ساله و غير مستند بودن كتاب اوستاي موجود،
 چگونه‎ ‎مي‌توان ‏ادعا كرد كه آيين زرتشت دين ايران باستان 

و اوستاي كنوني، كتاب مقدس آنان‎ ‎بوده است
.


براي پاسخ به سئوال‌هاي بالا و يافتن دين ايرانيان باستان مي‌توان نظريه جديدي‎ ‎را مطرح كرد ‏كه با متون و آثار تاريخي به جا مانده،

تناسب و سنخيت بيشتري دارد و‎ ‎مي‌تواند به عنوان ‏نظريه‌اي جديد مورد نقد و نظر قرار گيرد و انحصار نظرية قبلي را‎ ‎از بين ببرد.

---------------------------------------------

[‏7‏] ـ‌چارلز الكساندر رابينسون، تاريخ باستان، ص 214، ترجمة اسماعيل دولت شاهي،‎ ‎و ‏جان بي‌ناس، تاريخ جامع اديان، ص450، ترجمة علي‌اصغر حكمت.
[‏8‏] ـ‌ علي بن حسين علي مسعودي، مروج الذهب، ج1، ص 237، تحقيق عبدالاميرعلي‎ ‎مهمّنا و ابوحنيفه احمدبن داود دينوري، اخبارالطوال، ص49. ترجمه محمود مهدوي‎ ‎دامغاني.
[‏9‏] ـ ر.ك: عبدالرحيم سليماني اردستاني، سيري در اديان زنده جهان، ص 107 ـ 109‏.
[‏10‏] ـ ر.ك: ابراهيم پور داود، اوستا، ص 28‏.
[‏11‏] ـ‌ ر.ك:‌ آشنايي با اديان بزرگ، ص57؛ و همچنين دين ايران باستان ، ص‎ ‎‏185‏.
[‏12‏] ـ ر.ك: تاريخ جامع اديان، ص 453 ؛ دين ايران باستان ص 188‏.
[‏13‏] ـ ر.ك : كيخسرو اسفنديار بن آذر كيوان، دبستان المذاهب، ج 1، ص 74-75؛‎ ‎تعليقات ‏رحيم رضازاده ملك؛ و زرتشت و آموزش‌هاي 1 و 13‏.
[‏14‏] ـ ر.ك: موبد رستم شهزادي، زرتشت و آموزش‌هاي او، ص 69-70‏.
[‏15‏] ـ ابراهيم پورداود، اوستا، ص49‏.
[‏16]‏ـ محمدبن يعقوب كليني، الكافي، ج 4 ، ص 14‏.
[‏17‏] ـ ر.ك‌: تاريخ جامع ايران، ص 454، مقدمه جليل دوست‌خواه، بر كتاب اوستا، ج‎ ‎‏1 ، ص ‏‏11‏.
[‏18‏] ـ ر.ك: هنر يك ساموئل نيبرگ، دين‌هاي ايران باستان، ص 2، ترجمه سيف الدين‎ ‎نجم ‏آبادي؛ دين و فرهنگ ايراني پيش از عصر زرتشت، ص 304‏.

چندگانه پرستی دین زردشت درطی زمان1

1_چندگانه پرستي و قديم بودن عالم:

بر اساس برخي از سرودهاي گاتاها اهورامزدا مانند خداي متعال و برتر از همگان مورد پرستش قرار مي‌گرفته، ولي اين ديدگاه بعدها تزلزل‌يافته[40]
 

و نوعي چندگانه پرستي و تعدد قدما وارد اين آيين شده[41] و امشاسپندان نيز در خور پرستش معرفي شدند.[42]
 

هرچند بعد از ورود اسلام به سرزمين ايران براي احياي دوباره توحيد در آيين زرتشت تلاش‌هايي صورت گرفت، اما باز مي‌توان آثاري از تعدد قدما

در اين آيين را به دست آورد. چنانكه گفته‌اند: «بهدنيان گويند اهرمن از زمان پديد آمد و هم ايشان گويند كه فرشتگان و آسمان‌ها بوده و هستند و باشند»[43]

برخي معتقدند كه در اوستا به سه خدا اشاره شده چرا كه در فرهنگ زرتشتي موجودات به سه دسته تقسيم مي‌شوند:

الف)‌
 خودَاتا (خود آفريده و خود ساخته) برخي از ذوات طبيعت مثل مكان، زمان به معني زروان، روشني بي‌پايان، تاريكي بي‌كران، آسمان اعلي، 

خودآفريده هستند و خدايان اين آيين هستند.

ب)
 مزداداتا (آفريده مزدا) جهان مادي و جسماني، آنچه نيكو و براي انسان مفيد است توسط مزدا آفريده شده است.[44]

ج)
 دَوَهَ داتا (آفريده اهريمن): موجودات زيان‌بخش و پليد از قبيل مگس، مورچه، وزغ،‌ ملخ،‌ سرما، بيماري، ديوها و...[45]

بنابراين خالق هستي اهورامزدا و اهريمن هستند كه اولي خوبي‌ها و دومي بدي‌ها را آفريده و اين همان ثنويت است، اما چون موجودات ديگري نيز
 

خود آفريده مي‌باشند، ثنويت به تثليث يا چند خدايي تبديل مي‌شود. به همين دليل برخي اعتقاد دارند كه در آيين زرتشتي اهورامزدا و امشاسپندان
 

در خور پرستش هستند كه همان تعدد در معبود مي‌باشد.[46]

2ـ پرستش طبيعت:

مظاهر طبيعت همچون خورشيد و ماه و آتش در آيين زرتشت مورد نيايش قرار مي‌گيرد؛[47] هرچند در برخي از متون اخير اين مظاهر به عنوان قبله نيايش معرفي مي‌شوند.

3ـ‌ نژاد پرستي:

هر چند برخي ادعا كرده‌اند كه دعوت زرتشت فراگير و جهاني بوده و او همگان را به آيين خود دعوت مي‌كرده،[48] ولي شاهد تاريخي نشان مي‌دهد كه
 

همه پيروان آيين زرتشت، نژاد آريايي داشته[49] و از ديگر نژادها كسي در جرگه پيروان زرتشتي در نيامده و همين نژادپرستي از عوامل مهم پيدايش
 

نظام طبقاتي و ازدواج با محارم[50] شده است.
 

«كرتير» از بنيانگذاران زرتشتي ساساني در سنگ نوشته‌اي كه از او باقي مانده مي‌نويسد:
 «بسيار ازدواج‌ها ميان محرمان برقرار نمودم[51

از ديدگاه اين آيين جان ديگران ارزشي ندارد. به عنوان مثال
 پزشكي كه مي‌خواهد عمل جراحي ياد بگيرد بايد اول روي ديوپرستان (غيرزرتشتي) آزمايش كند 

و اگر سه ديوپرست به دست او مرد، او ديگر نبايد بر مزداپرستان پزشكي كند.[52]


4ـ‌ نظام طبقاتي:

جامعه ساساني كه نماد جامعه مورد نظر آيين زرتشت بوده از چهار طبقه تشكيل شده بود: 1ـ آژون(روحانيان) 2ـ‌ارتش تاران 3ـ كشاورزان 4ـ صنعتگران[53]
 

و هر طبقه‌اي محدوديت‌ها و امتيازهاي خود را به ارث مي‌گذاشت و امكان ترقي از طبقه‌اي به طبقه ديگر وجود نداشت علم و ثروت و قدرت در اختيار طبقه بالا بود

و طبقات پايين امتيازي جز كار و بردگي نداشتند.
 


5ـ انحصارگرايي علمي:

يك از ويژگي‌هاي جامعه زرتشتي ساساني انحصاري بودن آموزش در دست موبدان و طبقه كاهن بوده است، چنانكه گفته‌اند: «موبد را بايد لغت پهلوي ،

غير را نياموزد چه يزدان به زردشت گفته است كه اين علم را به فرزندان خود تعليم كن.» [54]


6ـ حكومتي شدن دين:

همان‌گونه كه گذشت آيين زرتشت فعلي باقي‌مانده قرائتي خاص از آيين زرتشت است كه از سوي ساسانيان تبليغ مي‌شد و در حقيقت آييني دولتي بود
 

و اردشير بابكان كه نگاهبان آتش بود بعد از برپايي آتشكده بزرگ شاهي منصب كاهني آن را بر عهده داشت و موبدان موبد،‌ شناخته مي‌شد و در فهرست
 

درباريان وي از موبدان موبد نامي نبود.[55] به همين دليل كرتير در سنگ‌نوشته خود با افتخار قلع و قمع پيروان ديگر اديان و مذاهب و برپايي آتشكده‌ها

را از افتخارات خود مي‌شمارد، وي مي‌گفته: «آنان (موبدان و شاهان) برادران يكديگرند از يك زهدان زاده شده‌اند و هرگز از يكديگر جدا نمي‌شوند»[56]

و نتيجه چنين امري دستوري شدن دين و احكام آن بود كه با صلاحديد شاه تغيير مي‌يافت.[57]
 


7ـ غير عملي بودن احكام و مناسك اوستا:

آموزه‌هاي موجود در اوستا به خصوص احكام عملي كه در بخش ونديداد آمده بيشتر به مسائلي درباره تقدس سگ، احكام دفن مرده، زن حائض و... اشاره كرده

كه به چند نمونه از آنها اشاره مي‌شود:

الف) تقديس سگ: در ونديداد سگ از مقام بسيار بالايي برخوردار است و احكام زيادي را به خود اختصاص داده است.[58] به عنوان مثال، هر كسي استخواني

سخت و ناجويدني به سگ گله و خانگي بدهد مجازات «پشوتنو» را به دنبال دارد.[59]
 

همچنين اگر سگي را بترساند به گونه‌اي كه در گودال افتاده و آسيبي ماندگار به او برسد، باز مجازات پشوتنو به دنبال دارد.[60]
 

اصطلاح پشوتنو به معني مرگ ارزان، گناه نابخشودني كه مرتكب آن با دادن تاوان بخشوده نمي‌شود[61] و در بعضي مواقع به معني گناهي كه مجازات آن

دويست تازيانه «اَسپهه ـ‌ اَشترا» و دويست شلاق «سَرَوشو ـ چَرَن» است.[62] آمده است.

از ديگر احكام مربوط به سگ مجازات كسي است كه سگ آبي را بكشد، او براي جبران عمل خود بايد ده هزار بسته هيزم سخت خشك، ده هزار هيزم نرم خشك
 

از چوب‌هاي خوش بو، ده‌هزار بَرْسمَ (شاخه‌هاي تازه بريده شده) ده‌هزار شير پاك و... را به روان سگ آبي بدهد بعد ده هزار مار، ده‌هزار سگ‌نماي (گربه)،

ده هزار سنگ پشت، ده‌هزار قورباغه‌اي كه در خشكي زندگي مي‌كند، ده‌هزار مور دانه كش، ده‌هزار مور گودال كن، ده هزار كرم خاكي، ده هزار مگس را كشته
 

و ده هزار گودال ناپاك را پر كند[63] و ده‌ها كار ديگر كه هر كس از شنيدن آنها حيران مي‌ماند.[64] همچنين مجازات كسي كه پيكر مرده سگي را بر زمين
 

بيندازد دو هزار ضربه شلاق است.[65]


ب) احكام مربوط به زنان:

در اصطلاح ونديداد كلمه «دشتان» به معني قاعدگي، عادت ماهانه زنان كاربرد دارد و احكام بسيار پيچيده و سختي به دنبال دارد، چنين زني بايد دور از ديگران

و در «دشتانستان» كه جايي متروك و دور از آتش و آب و مردمان است ساكن شود.[66] در ظرف‌‌هاي فلزي كم‌بها به او غذا مي‌دهند لكن بايد غذاي كم بخورد تا نيرو نگيرد.[67]
 

بعد او را با
 گُميز(ادرار گاو) در دو گودال شستشو مي‌كنند سپس در گودال سوم با آب شستشو مي‌شود.[68] و در تابستان بايد 200 مورچه بكشد

و اگر زمستان بود بايد 200 حشره گزنده و آسيب‌رسان را از بين ببرد.[69] حال اگر زني بچه مرده به دنيا آورد بايد او را در آلونكي دور از آب و آتش و مردم

حبس كرد او بايد 3 يا 6 يا 9 جام گميز«ادرار گاو نر» بنوشد تا رحم او پاك شود. بعد از آن مي‌تواند شيرگرم ماديان يا گاو را بنوشد ولي نمي‌تواند آب بنوشد 

تا 3 شب بايد به اين گونه بماند بعد از 3 شب تن و جامه خود را با گميز آميخته با خاكستر و آب در كنار 9 گودال بشويد بعد تا 9 شب بدين منوال تنها مي‌ماند.
 

بعد از آن تن و جامه خويش را با ادرار گاو و آب مي‌شويد تا پاك شود.[70]


ج) مجازات دفن مرده:

از ديدگاه اوستا زمين پاك است و نبايد مرده را در آن دفن كرد؛ زيرا مرگ سلاح اهريمن است و موجب آلودگي امشاسپندان مي‌شود.[71]
 

بلكه او را
 بايد در دخمه‌اي گذاشت تا خوراك حيوانات مردار خوار شود.[72] و مجازات كسي كه مرداري را در آب يا آتش بيفكند سنگين بوده،

چنين كسي هرگز رستگار نشده و ديگر باره پاك نمي‌شود[73]
 

و يا كسي كه پيكر مرده را نبسته و با مفرغ و سنگ در زمين استوار نكند 400 ضربه شلاق است[74] كشيدن جامه بر روي مرده مجازات سنگيني دارد و

اگر جامه چرمي بر همه تن مرده بكشد مجازات او دو هزار تازيانه خواهد بود.[75] و هر كس مرده‌اي يا لاشه سگي را در زمين دفن كند و يكسال در زمين بماند

نيز دو هزار تازيانه است[76] و اگر دو سال بماند ديگر بي‌توبه خواهد بود و با جريمه و كفاره تطهير نمي‌شود.[77]

اگر كسي ناخواسته با مرده‌اي برخورد كرد طريقه پاك شدن او اين است كه تن خود را سي بار با گميز(ادرار گاو نر) بشويد و با دست خود سي بار خود را بمالد و

هزار قدم برود تا كسي صداي او را بشنود اگر نكرد يك سوم گناهش بخشيده مي‌شود باز هزار قدم برود اگر كسي كمك نكرد دو سوم گناهش و بار سوم هم اگر كمك
 

نكردند تمام گناهش بخشيده مي‌شود.[78] حال كسي اگر در حال دويدن به آب يا درخت برخورد كرده مجازاتش 800 ضربه شلاق است.

پسر مرده باید خانه‌اي كه پدر در آن مرده را خراب ‌كند؛ زيرا خانه‌اي كه كسي در آن مرده بدشگون است.[79


د)
 وجود واسطه بين خداوند و بندگان و بخشش گناهان از سوي كاهنان زرتشتي از ويژگي‌هاي آيين زرتشتي است.

در كتاب دبستان مذاهب مي‌نويسد: «چون پسر پانزده ساله شود، دانا دستوري را به دستوري در پذيرد و بي‌دستور و مشورت او كاري نكند كه

هيچ كوفه(ثوابي) بي‌رضاي دستور، پسند دادار نيست و دستور را نزد يزدان پايه‌اي است كه سه يك گناه تواند بخشد و دستور پيشوا و داناي امت

زرتشت را گويند.»[80] برخي از وظايف مهم موبدان عبارت بوده از شنيدن اعترافات، عفو گناهكاران و تعيين ميزان كفارات[81] كه هر سه وظيفه،
 

نشانگر وساطت بين خدا و بندگان و عدم دسترسي مستقيم به اهورامزدا مي‌باشد. اين وساطت در عبادت و انجام فرائض كه ريشه در نژادپرستي و نظام طبقاتي

جامعه زرتشي داشت باعث دوري مردم از آموزه‌هاي آيين زرتشت شد و اين آيين در نهايت تبديل به وسيله‌اي براي تثبيت قدرت شاهان و موبدان گشت.


پایان

-------------------------------------------------

[40] ـ تاريخ جامع اديان، 468.
[41] ـ ر.ك: رابرت. ا. هيوم، اديان زنده جهان، ترجمه عبدالرحيم گواهي، ص 333 - 334.
[42] ـ دبستان المذهب، ص112.
[43] ـ فرهنگ اديان جهان، ص 101، جان آر، هينلز، ويراسته ع. پاشايي.
[44] ـ ونديداد فرگرديكم.
[45] ـ همان، بند 10 به بعد و ر.ك: كاتب خوارزمي، مفاتيح‌العلوم ترجمه خديو جم،‌ ص 39.
[46] ـ فرهنگ اديان جهان(ايزدان)، ص 101.
[47] ـ دبستان مذاهب، ص111.
[48] ـ ر.ك: يسنا فصل 31، بند3.
[49] ـ زرتشت و آموزش‌هاي او، ص7.
[50] ـ حفظ نسب و رابطه خوني مهم‌ترين عامل براي ازدواج با محارم بود كه شدت نژادپرستي و حفظ طبقات اجتماعي را نشان مي‌دهد.
[51] ـ هاشم رضي، مقدمه و نديداد ، ج 1، ص 45.
[52] ـ ونديداد فرگرد هفتم، بند 37 و 38.
[53] ـ تاريخ ده هزارساله ايران، ج 2، ص106؛‌ در مورد طبقه چهارم ر.ك اوستا؛ يسنا 19/17.
[54] ـ دبستان المذاهب، ص111.
[55] ـ مقدمه ونديداد، ج1 ، ص 92 - 93.
[56] ـ‌ فرهنگ اديان جمعان، ص410.
[57] ـ ر.ك: پيگو لوسكايا، شهرهاي ايران در روزگار پارتيان و ساسانيان، ترجمه عنايت‌الله رضا.
[58] ـ ر.ك: ونديداد، فرگرد سيزدهم، بخش يكم، بند 2.
[59] ـ ونديداد ـ فرگرد پانزدهم، بند3.
[60] ـ‌ همان، بند 5-6.
[61] ـ‌ همان، بند1.
[62] ـ تعليقات جليل دوستخواه، ج 2 ‌، ص 957 پيوست‌ها.
[63] ـ ونديداد،‌ فرگرد چهارم، بند 1تا 18.
[64] ـ براي آگاهي بيشتر ر.ك: دارمستتر، مجموعه قوانين زردشت، ترجمه موسي جوان، ص 211 و 223.
[65] ـ ونديداد ـ فرگرد ششم ، بند 24 - 25.
[66] ـ ونديداد فرگرد شانزدهم ـ بند 1-5.
[67] ـ همان ، بند6.
[68] ـ همان بند12.
[69] ـ همان.
[70] ـ ونديداد فرگرد پنجم، بند 45 تا 58.
[71] ـ فرهنگ اديان جهان، ص 286.
[72] ـ ونديداد فرگرد ششم، بند 44-45.
[73] ـ ونديداد فرگرد هفتم بند 25-27.
[74] ـ ونديداد فرگرد ششم، بند 48.
[75] ـ ونديداد فرگرد هشتم، بند 25.
[76] ـ ونديداد فرگرد سوم، بند 37.
[77] همان 3/39.
[78] ـ ونديداد فرگرد هشتم، 98- 102.
[79] ـ همان، 104- 107.
[80] ـ دبستان مذاهب، ص 103.
[81] ـ ر.ك: شناخت اديان، ج 2 ، ص 37


_________________
فَمَنْ اتبَعَ هُدايَ فَلايَضِلُ وَ لا يَشقَي( طه/123

اصول اعتقادی وعملی زردشت

 

اصول اعتقادى و عملى زرتشت چيست؟

 

حجت الاسلام دكتر رسول رضوى



1. توحيد يا دوگانه پرستى 

برخى از مستشرقين، مردم قبل از زرتشت را طبيعت پرست معرفى مى كنند و معتقدند كه زرتشت يگانه پرستى را آورد و رواج داد
ولى طبق مفاد احاديث اسلامى[1] معلوم مى شود كه ايرانيان قبل از آمدن زرتشت نيز موحد بوده اند و آيين آنان جزو اديان توحيدى به
حساب مى آمده است. اين اعتقاد به توحيد بعد از ظهور زرتشت نيز ادامه يافت و وى نيز به عنوان منادى توحيد به تبليغ آيين خود پرداخت

او به خداى يكتا قايل بود و او را اهورامزدا، يعنى داناى توانا مى خواند.[2
دلايل متعددى وجود دارد كه اين يگانه پرستى بعد از زرتشت نيز مدت ها ادامه يافته است و پيروان آيين زرتشت هم چنان رابطه ى خود را با
 
ديگر اديان توحيدى ادامه داده اند. براى روشن شدن موضوع به چند مورد كه نشان دهنده ى اعتقاد زرتشتيان به توحيد و رابطه ى آنان با ديگر
اديان توحيدى است، اشاره مى شود
 

الف) كورش بعد از فتح بين النهرين به قوم يهود كمك كرد تا به فلسطين بازگردند و «معبد»شان را كه بنوكد نصر ويران كرده بود از نو بنيان نهند

وى در فرمان خود مى نويسد:
من، كورش، پادشاه پارس، اعلام مى دارم كه خداوند خداى آسمان ها، تمام ممالك جهان را به من بخشيده است و به من امر فرموده است كه براى اودر شهر اورشليم كه در يهودا است خانه اى بسازم; بنابراين از تمام يهوديانى كه در سرزمين من هستند، كسانى كه بخواهند مى توانند به آن
 
بازگردند و خانه ى خداوند خداى اسرائيل را در اورشليم بنا كنند خدا همراه ايشان باشد.{3}
 

ب) وجود ساختمانى همانند كعبه در پاسارگاد، پايتخت كورش، كه در ميان كاخ ها، پادگان

و مقبره ى كورش واقع شده و تمثالى از كعبه است و رعايت جهت قبله در مقبره ى كورش،
همگى نشان دهنده ى ارتباط بين كعبه، كه نماد اديان توحيدى به شمار مى رود، و آيين زرتشت است.
 
بعد از كورش نيز توحيدگرايى در ميان اخلاف او باقى ماند. چنان كه در كتيبه ى خشايارشا نوشته شده است:
 
در ميان اين كشورها، كه به فرمان خشايارشا گردن نهادند، كشورى بود كه در گذشته ديوان را مى پرستيدند; آن گاه كه من به فضل اهورامزدا
 
جاى ديو را تباه ساختم و اعلام كردم كه ديوان را نبايد پرستيد، آن جا كه در گذشته ديو پرستيده مى شد، اهورامزدا را بر طبق قانون پرستيدم...{4}

وجود ساختمان ديگرى كه باز شبيه به كعبه بوده و امروزه كعبه ى زرتشت ناميده مى شود و در نقش رستم واقع شده است، دليل ديگرى بر ارتباط
 

آيين زرتشت با اديان توحيدى است; به خصوص كه مقبره ى چند تن از شاهان هخامنشى، از جمله مقبره خشايارشاه در اطراف اين بنا قرار گرفته و اين نشان دهنده ى اهميت بناى مذكور است
و گويا اين بناها، به نوعى، يادبود از بناى كعبه بوده است، والا هيچ مناسبتى نمى توان براى وجود
اين دو بنا، يعنى كعبه ى زرتشت در نقش رستم و ساختمانى همانند آن در پاسارگاد، پيدا كرد.
 

ج) ارتباط با اديان توحيدى و اعتقاد به ارسال رسل از سوى خداوند متعال بعد از هخامنشيان و در دوره ى اشكانيان نيز ادامه داشته است.
مهم ترين شاهد اين مدعا حضور عده اى از مجوسيان ايرانى در فلسطين براى يافتن پيامبر تازه تولديافته، يعنى حضرت عيسى است.

طبق نقل انجيل متى:
 

چند مجوس ستاره شناس از مشرق زمين به اورشليم آمده پرسيدند: كجاست آن كودكى كه بايد پادشاه يهود گردد؟ ما ستاره ى او را در سرزمين هاى
 

دوردست شرق ديده ايم و آمده ايم تا او را بپرستيم... وقتى وارد خانه اى شدند كه كودك (عيسى) و مادرش مريم در آن بودند، پيشانى بر خاك نهاده
 

كودك را پرستش كردند. سپس هداياى خود را گشودند و طلا و عطر و مواد خوشبو به او تقديم كردند; اما در راه بازگشت به وطن از راه اورشليم
 

مراجعت نكردند، تا به هيروديس گزارش بدهند; زيرا خداوند در خواب به آنها فرموده بود كه از راه ديگرى به وطن بازگردند.[5]
 

همين شواهد تاريخى نشان مى دهد كه آيين زرتشت علاوه بر ريشه هاى توحيدى رابطه ى تنگاتنگى با اديان ابراهيمى داشته و همانند آن اديان، توحيد در

خالقيت يكى از اركانش بوده است; چنان كه جان بى ناس مى نويسد:
 

برخلاف عقايد بعضى متأخران جماعت زرتشتيان، آن پيغمبر باستانى مى گفت كه برحسب مشيت و اراده ى متعال اهورامزدا، تمام موجودات
 

آفريده شده اند و چنان كه در آيه ى آخرين از گاتها صراحت دارد، اهورامزدا موجب و موجد هم نور و هم ظلمت، هر دو است.[6]
 

بنابر آنچه در اعتقادات رسمى كتاب اوستا مسطور است، اهورامزدا مانند خداى متعال و برتر از همگان مورد پرستش است. وى داراى ذاتى متعال
 

و وجودى بى شبه و مثال است... ولى اين نظريه ى توحيد خالص بعدها تجزيه و انقسام پذيرفت[7] و انديشه ى توحيد كه زرتشت تعليم مى داد

دست خوش تغييراتى شد.
 


2. اعتقاد به جهان آخرت 

زرتشت خود را پيامبر مى دانست و مردم را به پرستش اهورامزدا فرا مى خواند و آنان را به پاداش اخروى نويد مى داد كه در صورت عمل
 

به نيكى ها بدان نايل مى شدند; چنان كه در نيايش با اهورامزدا مى گويد:
 

من روانم را با «منش نيك» به فراترين سراى خواهم برد; چه از پاداشى كه «مزدا اهوره» براى كردارها برنهاده است، آگاهم.[8]
 

مؤمنين به زرتشت، با توجه به پيام هاى صريحى كه در اوستا آمده است، معتقد به جاودانگى روح اند و مى گويند:
 

روان پس از ترك جسم تا روز رستاخيز در عالم برزخ مى ماند هم چنين آنان به صراط، ميزان اعمال، بهشت و دوزخ معتقدند.
 

بهشت آيين زردشت چيزى مانند بهشت اسلام است.[9]
 


3. اصول عملى 

گزارش دقيق و مفصّلى درباره ى احكام عملى زردشت به دست ما نرسيده و آنچه از آنان مى شناسيم تنها مربوط به فرقه ى «مزديسنى»،
 

شاخه اى از زرتشتى است; ولى تأكيد احاديث اسلامى بر وجود پيامبر و كتابى آسمانى در ميان مجوسيان[10] و از سوى ديگر، اعتقاد به توحيد
 

و ارتباط تنگاتنگ زرتشتيان دوره ى هخامنشى و اشكانى با ديگر اديان ابراهيمى كه در اعلاميه ى كورش نمود پيدا كرده است و وى خود را از

سوى خداوند مأمور بازسازى معبد اورشليم يهوديان مى داند، نشان مى دهد كه رفتار عملى طرف داران اين آيين نيز برگرفته از احكام الهى
 

بوده است و رفتار و كردارى همانند ساير موحدان داشته اند.
 

عدم اطلاع از احكام عملى آيين زرتشت در دوره ى قبل از ساسانيان، ناشى از اين است كه
 اين آيين سنت كتبى و نوشتارى نداشته و بيش تر

به سنت شفاهى متكى بوده است
 و منابع موجود كه برخى از احكام اعتقادى و عملى زرتشتيان را نشان مى دهند، بيش تر در دوره ى ساسانى 

و حتى بعد از ظهور اسلام گردآورى شده اند[11] و نسبت دادن آنها به زرتشت و زرتشتيانِ قبل از دوره ى ساسانى چندان به واقعيت نزديك
 

نخواهد بود. با اين همه، از همين بازمانده هاى مكتوب نيز مى توان به دست آورد كه آيين زرتشت، مانند ديگر آيين ها، مدعى هدايت انسان ها

به سوى رستگارى است و وعده مى دهد كه در صورت عمل به اين آيين مى توان به سعادت دنيوى و اخروى رسيد.
 

مهم ترين منبعى كه به ارائه ى برنامه هاى عملى آيين زرتشت پرداخته، بخش «ونديداد» كتاب اوستاست. اين قسمت كه تقريباً از بيست و دو

«فرگرد» تشكيل شده، حلال و حرام، نجس و پاك و برخى قوانين جزايى و اصول عملى و رفتارى آيين زردشت را توضيح داده است.[12]

با مطالعه ى اين بخش و ساير بخش ها مى توان نتيجه گرفت كه مقصود از آفرينش و نتيجه ى زندگى اين است كه آدمى در آباد كردن جهان و
 

شادمانى خود و ديگران بكوشد و با «انديشه ى نيك»، «گفتار نيك» و «كردار نيك» خود را شايسته ى رسيدن به اوج كمال و پيوستن به
 

بهروزى جاودانى نشان دهد.[13]
 

قوانينى كه در اوستا به آنها اشاره شده، هر چند در مقايسه با اديان ابراهيمى و به خصوص دين اسلام، آميخته با خرافات بسيارى است،[14]

ولى به دو نكته، يعنى وظيفه ى انسان در مقابل اهورامزدا و هم چنين وظيفه ى او در هم زيستى با همگنان خود، بيش از ساير موارد اهميت
 

مى دهد; هر چند در اين ميان به دليل وجود برخى از كج انديشى ها و افراط و تفريط ها از جاده ى حق دور شده و به ورطه ى گمراهى كشيده مى شود.
 

اين همه كه گذشت بيش تر بر جنبه ى مشترك آيين زرتشت در اصول اعتقادى و عملى با ساير اديان ابراهيمى توجه داشت، ولى اين آيين وجوه افتراق
 

متعددى نيز با اين اديان دارد; به گونه اى كه برخى از احكام عملى كه در بخش «ونديداد» ذكر شده است، هيچ مناسبتى با اديان الهى ندارد;

به طور مثال درباره ى
 زنى كه بچه ى مرده به دنيا بياورد چنين حكم داده شده است كه آن زن بايد به نقطه اى دوردست برده و دور از آب و آتش 

نگه دارى شود و تنها بعد از خوردن چندين جام «گُميز» (پيشاب گاو نر) آميخته با خاكستر مى تواند شير بنوشد، ولى باز حق نوشيدن آب را تا چندين روز ندارد.[15]
 

در همين بخش ونديداد احكامى ذكر شده كه انجام آن عادتاً محال است; به طور مثال: اگر كسى سگ آبى را بكشد، بايد «ده هزار تازيانه با اسپهه ـ

اشترا، ده هزار تازيانه يا سرو شو چرن بدو بزنند و بايد اَشَوَنانه و پرهيزگارانه ده هزار بسته هيزم سخت و خشك و پاك را چون تاوانى به روان
 

سگ آبى به آتش اهوره مزدا بياورد...» و البته حكم به اين جا ختم نمى شود، بلكه بايد ده هزار مار، ده هزار سنگ پشت، ده هزار قورباغه،

ده هزار مورچه، ده هزار كرم خاكى، ده هزار مگس و... را بكشد و خانه و زمينى را به روان سگ آبى داده، هيجده استبل ويران شده را بازسازى
 

و هيجده سگ را از ناپاكى ها پاك كرده، هيجده مرد را طعام دهد[16] و... تا گناه او بخشيده شود.
 

اين گونه احكام بيش تر قسمت هاى ونديداد را به خود اختصاص داده و مطالعه ى آنها فقط اين مطلب را ثابت مى كند كه احكام مذكور در اين كتاب
 

هرگز نمى تواند راه نمايى براى هدايت جامعه و مايه ى سعادت دنيوى و اخروى انسان باشد.



منبع : نشريه صباح


--------------------------------------------------------------------------------

[1]. ر. ك: الكافى، ج 4، ص 14; احمد بن على طبرسى، احتجاج، (انتشارات اسوه، چاپ دوم 1416)، ج2، ص 236; و مجلسى، بحارالانوار، (بيروت: دار احياء التراث العربى، چاپ سم 1403)، ج 10، ص 179; و شيخ محمد بن حسن طوسى، التهذيب، (بيروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1412)، ج 6، ص275.
 
[2]. محمد جواد مشكور، خلاصه اديان در تاريخ دين هاى بزرگ، (انتشارات شرق، چاپ چهارم، 1369)، ص 97.
 
[3]. كتاب مقدس كتاب عزرا، ج 1، ص 2 ـ 4 و ص 466.
 
[4]. ريچارد ن. فراى، ميراث باستانى ايران، ترجمه ى مسعود رجب نيا، (انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ سوم، 1377)، ص 192.
 
[5]. انجيل متى، 2 / 2، 3، 11 و 12، كتاب مقدس، ص 894.
 
[6]. جان بى ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه ى على اصغر حكمت، (انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، چاپ پنجم، 1370)، ص 458.
 
[7]. همان، ص 468.
 
[8]. جليل دستخواه، اوستا، (انتشارات مرواريد، چاپ اول، 1370)، ج 1، ص 8، يسنه هات، 28 / 4.
 
[9]. حسين توفيقى، آشنايى با اديان بزرگ، (انتشارات سمت، چاپ اول، 1379)، ص 66.
 
[10]. ثقة الاسلام كلينى، الكافى، ج 4، ص 12، به نقل از نرم افزار نور 2.
 
[11]. ر.ك: استاد مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، (خدمات متقابل اسلام و ايران)، ص 213 و 214.
 
[12]. جليل دوستخواه، همان، ج 2، ص 659 ـ 888.
 
[13]. همان، مقدمه ى ج 1، ص 37.
 
[14]. مرتضى مطهرى، همان، ص 235.
 
[15]. اوستا، ج 2، ص 715 و 716، فرگرد پنجم، ص 46 ـ 57.
 
[16]. جليل دوستخواه، همان، ج 2، ص 822، ونديداد، فرگرد چهاردهم.


_________________
فَمَنْ اتبَعَ هُدايَ فَلايَضِلُ وَ لا يَشقَي( طه/123 

دین زردشت

ايرانيان قبل از زرتشت ديني داشتند كه از آن تعبير به آيين مجوس مي‌شد و بعدها شخصي به نام «زرتشت» در ميان مجوس قيام كرده و به اصلاح آيين مجوس پرداخت مؤلف تاج العروس مي‌گويد: «مجوس بر وزن صبور مردي بود با گوش‌هاي كوچك كه براي ملت مجوس ديني وضع كرد و مردم را به آن فرا خواند. به طوري كه بعضي‌ها گمان كرده‌‌اند آن «زردشت» فارسي نيست زيرا زردشت بعد از ابراهيم بوده در صورتي كه مجوس دين قديم است و زردشت بعدها آن را تجديد كرده و تغييراتي داده است»[1] طبق بيان فوق زردشت مصلحي بوده كه در ميان مجوس ظهور كرده و آيين زردشت در طول آيين مجوس و از شاخه‌هاي آن است كه با گذشت زمان گسترش يافته و جايگزين و تنها قرائت از دين مجوس شده است و امروزه از آن تعبير به دين زردشتي مي‌شود اين دين سرنوشتي پر فراز و نشيب دارد و چون زماني به شدت مورد حمايت حكومت ساساني بود گسترش فراواني يافت اما بعد از سقوط اين دولت و ورود اسلام به ناگهان فرو ريخت و آثار كتبي و ماندگار چنداني از خود به جا نگذاشت و آنچه از اين آيين به جا مانده بسيار پراكنده و مبهم و گاهي نامفهوم است با اين همه مي‌توان انتقادهاي كلي بر اين آيين را در موارد زير خلاصه كرد. 

1 . انحراف از توحيد: 

هر چند آيين زرتشت را مي‌توان اصالتاً ديني توحيدي ناميد اما گويا بعد از مرگ زرتشت دو گانه‌پرستي بر اين آيين غلبه كرد و «انديشة توحيد كه زردشت تعليم مي‌داد نيز دست‌خوش تغييراتي گرديد».[2] و دو عنصر اهورامزدا و اهريمن، در اين آيين نمايان شد كه هر كدام به نوعي دعوي خالقيت داشتند. با استقلالي كه اهريمن در مقابل اهورامزدا داشت لفظ دوگانه‌پرستي شايسته مؤمنين زرتشت مي‌شد. زرتشتيان گمان مي‌كردند با استناد بدي‌ها و شرور به اهريمن به تنزيه و تقديس اهورامزدا پرداخته‌اند ولي نمي‌دانستند كه اين اعتقاد آنان را به شرك نزديك مي‌كند. گذشته از انتقادها و ايرادات فلسفي بر وجود دو خالق مستقل تفكيك بين مخلوقات اين دو خالق نيز چندان ممكن نيست و شروري را كه عدم مطلق يا عدم نسبي هستند نمي‌توان مخلوق دانست در واقع آيين زردشت با اين ثنويت كه دچار آن شده در تبيين و توضيح مبدأ عالم دچار مغلطه شده و نمي‌تواند تبييني روشن از آغاز جهان و انسان داشته باشند و به سؤال از كجا آمده‌ايم پاسخ روشن و مستدل بدهد. 

2 . تقديس آتش 

يكي از نشانه‌هاي زرتشتيان تقديس آتش است و در ايران قبل از اسلام آتشكده‌هاي فراواني وجود داشت كه آثار برخي از آنان تاكنون نيز باقي مانده است هر چند زرتشتيان وجوهي را براي تقديس آتش ذكر مي‌كنند ولي دليلي عقلي و فلسفي براي اين تقديس وجود ندارد و اين افراط غيرعقلاني در تقديس آتش باعث شده كه عده‌اي آنان را آتش‌پرست بنامند.[3] 

3 . ازدواج با محارم 

يكي ديگر از خصوصياتي كه در بيشتر كتابها به زرتشتيان نسبت داده شده، ازدواج با محارم (يعني خواهر، مادر و دختر) است و در تاريخ نيز به اين امر اشاره شده است كه برخي از پادشاهان و بزرگان زرتشتي با محارم خود ازدواج كرده‌اند. 
«در كتاب ارداي ويرافنامه كه آن را به «نيك شاپور» از دانشمندان زمان خسرو اول نوشين‌روان نسبت داده‌اند و شرحي از معراج روح است چنين آمده است كه در آسمان دوم روان‌هاي كساني را ديده است كه «خويتك دس» (ازدواج با محارم) كرده بودند و تا جاويدان آمرزيده شده بودند و در دورترين جاهاي دوزخ، روان زني را گرفتار عذاب جاوداني ديده زيرا كه «خويتك دس» را بهم زده است...».[4] 
هرچند اين عمل يعني ازدواج با محارم در اصل دين مجوس و آيين اصلاحي زرتشت وجود نداشت، ولي بعدها به اسم دين چنان شهرت يافته كه آن را جزو اركان آيين زرتشت به حساب آورده‌اند چنان كه يعقوبي مي‌گويد: «ايرانيان با مادران و خواهران و دختران خود ازدواج مي‌كردند و اين كار را نوعي صله رحم و عبادت مي‌دانستند».[5] 

4 . دفن نكردن مردگان 

زرتشتيان به جاودانگي روح عقيده دارند آنان مي‌گويند: روان پس از ترك جسم تا روز رستاخيز در عالم برزخ مي‌ماند، هم‌چنين آنان به صراط، ميزان اعمال، بهشت و دوزخ معتقدند.[6] با اين همه مانند مؤمنين به ساير اديان الهي مردگان خود را دفن نمي‌كنند، بلكه اجساد مردگان خويش را در درون دخمه يا برج خاموشان قرار مي‌دهند، تا خوراك پرندگان گوشت‌خوار شوند.[7] اين عمل كه يكي از نشانه‌هاي بارز زرتشتيان است به دليل افراط در تقديس خاك و آب و آتش، به وجود آمده است آنان به گمان اين كه دفن مردگان موجب آلودگي خاك مي‌شود از دفن آنها خودداري مي‌كنند و بر ناكارآمدي دين خود در ارايه برنامه صحيح زندگاني، صحّه مي‌گذارند. 

5 . حمايت از نظام طبقاتي: 

يكي ديگر از مشخصات آيين زرتشتي حمايت از نظام طبقاتي مي‌باشد. در دوره ساسانيان كه دين زرتشتي دين رسمي و مورد حمايت دولت بود، مردم به طبقات مختلفي تقسيم شده بودند كه هيچ يك نمي‌توانست از طبقه خود به طبقه بالاتر برود. و اصول و نظامات طبقاتي به شديدترين وجهي در آن اجرا مي‌شد. مسعودي در مروج‌الذهب مي‌نويسد: «اردشير بن بابك سرسلسلة ساسانيان مردم را هفت طبقه قرار داد».[8] و البته اين قانون اجتماعي از سوي متوليان دين زرتشت يعني موبدان به شدت حمايت مي‌شد و حتي در مورد آتشكده‌ها هم مورد اجرا گذاشته مي‌شد و آتشكده‌اي به شاهان و شاهزادگان اختصاص داده مي‌شد و آتشكده ديگر براي موبدان تعيين مي‌گشت و آن ديگري به مردم عادي اختصاص مي‌يافت و بدين ترتيب نظام طبقاتي حتي در مسائل مذهبي هم رعايت مي‌شد. و همه اينها ريشه در نژادپرستي و به تعبيري خون‌پرستي داشت زيرا زرتشتيان دوره ساساني اهميت زيادي به پاكي خون خاندان‌ها مي‌دادند.[9] 

6 . غيرعقلايي بودن احكام عملي آيين زرتشت: 

دركتاب اوستا كه كتاب ديني زرتشتيان به شمار مي‌آيد احكامي بيان شده كه نه تنها غيرعقلايي است بلكه گاهي انجام دادن آنها محال است و امكان وقوعي ندارد. به طور مثال درباره زني كه بچه مرده‌ به دنيا بياورد چنين حكم داده شده كه آن زن بايد به نقطه‌اي دوردست برده شده و دور از آب و آتش نگهداري شود و تنها بعد از خوردن چندين جام «گُميز» (پيشاب گاو نر) آميخته با خاكستر مي‌تواند شير بنوشد ولي باز حق نوشيدن آب را تا چندين روز ندارد.[10] 
هم‌چنين در ونديداد آمده است اگر كسي سگ آبي را بكشد بايد «ده هزار تازيانه با اسپهه ـ اشترا، ده هزار تازيانه با سرو شوچرن بدو بزنند و بايد اَشَوَنانه و پرهيزگارانه ده هزار بسته هيزم سخت و خشك و پاك را چون تاواني به روان سگ آبي به آتش اهورامزادا بياورد...» و البته حكم به اين جا ختم نمي‌شود بلكه بايد ده ‌هزار مار، ده‌ هزار سنگ پشت، ده‌ هزار قورباغه، ده هزار مورچه، ده هزار كرم خاكي، ده هزار مگس و... را بكشد و خانه و زميني را به روان سگ آبي داده هيجده استبل ويران شده را بازسازي و هيجده سگ را از ناپاكي‌ها پاك كرده، هيجده مرد را طعام دهد و ...[11] تا گناه او بخشيده شود. 
با توجه به مطالبي كه در بخش اعتقادي در مورد دوگانه‌پرستي دين زرتشت گفته شد و هم‌چنين احكام عملي از قبيل ازدواج با محارم و كفاره‌هاي سنگين غير عقلايي مي‌توان با جزم گفت كه دين زرتشت نمي‌تواند مؤمنين به خود را از حيث اعتقادي و رفتاري سعادتمند سازد و برنامه زندگاني‌آنها باشد و انسان را به سعادت دنيوي و اخروي برساند. 
منابع جهت مطالعه بيشتر: 
1 . خدمات متقابل اسلام و ايران، شهيد مطهري (مجموعه آثار، ج 14). 
2 . تاريخ جامع اديان، جان بي ناس. 
3 . آشنايي با اديان بزرگ، حسين توفيقي. 

امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: 
قدريه مجوس اين امت هستند و آنها كساني هستند كه مي‌خواهند خداوند را به عدلش توصيف كنند ولي او را از قدرت و حكومتش خارج مي‌كنند. 

پی نوشتها: 
======== 
[1] . سيد محمد مرتضي حسيني، تاج‌العروس، ج 16، ص 495، تحقيق محمد الطناحي (دارالهدايه، 139 ق) 
[2] . بي‌ناس، جان،تاريخ جامع اديان، ص 468، ترجمه علي اصغر حكمت، (.انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، چاپ پنجم، 1370) 
[3] . مطهري، مرتضي، مجموعه‌آثار، ج 14، ص 219، (خدمات متقابل اسلام و ايران)، انتشارات صدرا، چاپ سوم، 1419 ق. 
[4] . همان، ص 260. 
[5] . تاريخ يعقوبي، ج 1، ص 152، به نقل از مجموعه آثار، ج 14، ص 262، شهيد مرتضي مطهري. 
[6] . توفيقي، حسين، آشنايي با اديان، ص 66، انتشارات سمت، چاپ اول، 1379. 
[7] . بي ناس. جان، تاريخ جامع اديان، ص 482، ترجمه علي اصغر حكمت، انتشارات آموزش انقلاب اسلامي، چاپ پنجم، 1370. 
[8] . مروج الذهب، ج 1، ص 152، به نقل از مجموعه آثار، ج 14، ص 249، استاد شهيد مطهري. 
[9] . ر.ك: مجموعه آثار، ج 14، ص 251. 
[10] . ر.ك: دستخواه، جليل، اوستا، ج 2، ص 715 و 716، فرگرد پنجم ص 46 و 57، انتشارات مرواريد، چاپ اول، 1370. 
[11] . اوستا، ج 2، ص 822 ونديداد فرگرد چهارم. 
باتشکر از حجت اسلام والمسلمین رسول رضوی